شهيد فرخنده
کشوری داشتیم آرام ، مردمی داشتیم مطیع و تابع قانون ، مردم پاک طینت و بزرگوار، با نظم ، سلحشور و وطن پرست ، با ایمان و خدا پرست ، مهربان و مهمان نواز ، زحمت کش و باوجدان .
در اثر مداخله دشمنان این مردم ،جنگها در این سرزمین شدت گرفت که از اثر آن میلونها انسان بیگناه اعم از زن ، مرد و کودک به خاک و خون کشانیده شدند و میلونها خانه و ساختمان با زمین یکسان شد وبی حساب خسارات مالی نصیب این ملت زجرکشیده گردید .
یتیمان با سر و پای برهنه و بیوه زنان با لباس ژولیده و کنده بر روی جاده ها به گدائی برآمدند . اکثریت مردم از بیکاری و بی روزگاری رنج می برند و در ماتم رفتگان و آیندهً اولاد خویش زجرمی کشند . این همه حالات بر روح و روان شان چنان تأثیر منفی گذاشته که مردان و حتی زنان این سرزمین از همه چیز متنفر گردیده و به خشونت رو آورده اند.
دشمنان این ملت مظلوم ؛ دین اسلام را تا بشکل واقعی آن بمردم بشناسانند، آنرا دین وحشت وبربریت وانمود ساخته که با استفاده از نام دین قتل و غارت ، خشونت و وحشت را در جامعه رایج ساخته که در اثر آن مردم ، بدون محکمه و پرسان ، سر می برند و تن می درند، زنان را از پیکر جامعه جدا ساخته و کالایی بی ارزش می پندارند .
هرقدر سنجیدم به همان پیمانه رنجیدم که شرایط نا بسامان و جنگها و مداخله دشمنان ترقی و تمدن باعث این همه خفت و ذلت و بدنامی مردان افغان در جهان گردیده .
روز پنجشنبه بتاریخ 28/حوت /1393 مطابق 19/مارچ / 2015 هنگامیکه آفتاب جهان تاب رو به غروب میرفت ، زندگی دخت زیبا و نازنین افغان به اسم فرخنده نیز مسیر غروب می پیمود. این دختر پاک ،با حجاب و مسلمان بی خبر ازآنکه ، دیوی مرگ برای بلعیدنش دهن کشوده و مرگ برایش در کمین است ، با زنان دیگر در صبحت بود که خفاشان خوانخوار با سنگ ، چوب و میله آهنی بر وی یورش برده از سر و روی زیبا و نازکش خون جاری نمودند ، عده اى دد منشان ، سیاه دل و کور ذهن با مشت و لگد بر پیکر نازکش تاختند.
فرخنده نازنین بیمناک و هراسان با نگاه های وحشت زده صدا میزد ؛ از برای خدا من یک دخت مسلمانم مثل خواهر تان هستم ، لطفآ ... . صدایش در میان غلغله های مردم پنهان شد ، همه میگفتند هله بزنید، سنگسار کنید که قران را سوختانده ... .
بلی عزیزانم ؛ در مرکز شهر کابل ( در زیارت شاه دو شمشیره ) فرخنده نازنین را به اتهام اینکه قران کریم را سوختانده به بسیاروحشت و بی رحمی زجر کش نمودند ، به آنهم بسنده نکردند، پیکر دردمند و نیمه جانش را درزیر تایر موتر نمودند. و برروی جاده ً اسفالت شده کشیدند . باز هم عطش این جانیان با ریختاندن خون پاکش تسکین نشده و جسد زجر کشیده این دخت پاک و عفیف را در بستر دریای کابل پطرول زده و به آتش کشیدند. در آن غروب خورشید متأثر از این همه وحشت و بربریت، چهره اش چو خون فرخنده سرخ شده و از شرمساری د رعقب کوه های پغمان پنهان شد . شب پرده اى سیاهش را در شهر کابل بر فراز کوههای آسمایی و شیر دروازه که شاهد فاجعه الم ناک شهید فرخنده بود ند گسترد.
غروب زندگی شهید فرخنده پرده اى دیگری بر پرده های سیاهی که بر زندگی زنان این سرزمین گسترده بودند افزوده شد.
بلی عزیزان ؛ قتل وحشیانه شهید فرخنده یکی دیگر از غم انگیز ترین و دردناکترین مرگ همنوعانم در آخر سال 1393 بود .