32

صفاریان (٢۴٧-٣٩٣هجری)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

در عصر امویان و عباسیان سیستان همواره مرکز هیجانهای سیاسی بود و فرقهٔ خارجیان مخصوصاً درین ولایت مرکز گرفته بودند، و جمعیت عیاران (اهل فتوت) که جمعیتی بود نظیرپارتی های سیاسی و اجتماعی امروزه نیز در سیستان قوت یافتند، ازین جمعیت یک مرد سیستانی که یعقوب فرزند لیث رویگر باشد، و در قریهٔ قرنین سیستان متولد شده بود بر آمد، و با برادر خود عمرولیث بخدمت صالح بن نضر حکمران سیستان پیوست و برتبهٔ سپه سالاری درهم بن نضر ( بقول ابن خلکان درهم بن حسین زعیم مطوعه) که از طرف صالح حکمدار سیستان بود رسید، بعقوب مرد دلیر و داعیه طلبی بود و میخواست حکومت مقتدری را در خراسان و سیستان تشکیل دهد زیرا درین وقت طاهریان ضعیف شده بودند، و توان مقاومت را با خلافت مقتدر بغداد نداشتند. همان بود که یعقوب بسال ( ۲۴۷ه- ۸۶۱ع) روز دوشنبه ۲۵ محرم بمدد عیاران سلحشور خود درهم نضر و خوارج را هزیمت داد، و از مردم سیستان بیعت ستد، صالح از زاول شاه رتبیل مدد خواست، ولی یعقوب رتبیل را بکشت و بست را تصرف کرد، درین جنگ شش هزار نفر کشته شدند، و سی هزار اسیر و بسی پیلان و اموال غنیمت بدست یعقوب افتاد. صالح بن نضر به والشتان ( شمال قندهار) عقب نشست و بزابل پناه برد، ولی عاقبت بدست یعقوب افتاد و در زندان کشته شد. درین نبرد برادر و اقارب رتبیل بطور اسیر بسیستان آورده شدند(۲۵۱ه-۸۶۵ع) و نیز در همین سال عمار خارجی را در نیشک سیستان قلع نمود و در (۲۵۲هجری) صالح بن حجر عمو زادهٔ رتبیل در کوهژ (کوهک) رخج عاصی شد، یعقوب او را تا (۲۵۳هجری) بکشت و درهمین سال والشتان و زمین داور و بست را نیز تصفیه کرد، و امیرتگین آباد ( نزدیک قندهار کنونی) را بزد، و بعد از آن در هرات با حکمران طاهریان در آویخت و هرات را نیز بگرفت، و در حدود (۲۵۴هجری) کرمان را نیز بدست آورد، و درسال (۲۵۷هجری) باز با پسر رتبیل که از زندان بست گریخته بود، در رخج جنگ کرد، ولی پسر رتبیل بکابل گریخت، تا که بسال (۲۵۸هجری) یعقوب رخج و زابل و پنجوای (قندهار) و غزنه و کابل را بگرفت و برقلعهٔ گردیز که در تصرف ابومنصور افلح بن محمد بن خاقان لویکی بود حمله کرد، افلح سالی ده هزار درم خراج قبول کرد، و یعقوب ازانجا بامیان و تخارستان و بلخ را بگشود و کابلشاه را قهر کرد و پیروزوند. ( حدود قندهار) و بست را گشوده بسیستان آمد. و از سکه یی که به ( ۲۶۰ه -۸۷۲ع) در بنج هیر (پنجشیر کنونی شمال کابل) زده معلوم میشود که کابلستان را تماماً تسخیر کرده بود.         

یعقوب بسال (۲۵۹هجری) جهت سرکوبی عبدالرحمن خارجی به کروخ هرات رفت و آن ولایت را تصفیه کرد، در همین سال عبدالله بن محمد بن صالح سگزی ( اکنون هم ساگزی نام طایفه افغانیست در حدود سیستان) بر خلاف یعقوب در سیستان برخاست، ولی از دست یعقوب شکست خورد و به نیشاپور نزد آل طاهر گریخت، یعقوب او را تعقیب کرد، آل طاهر و سگزی را از بین برد ( ۲۵۹ه تا ۲۶۳ه) و طوریکه ابن خلکان گوید: تمام ملوک اطراف از قبیل ملک ملتان، ملک رخج ملک طبسین، ملک زابلستان، ملک سند و مکران را مطیع نمود.                                                    

بعد ازین یعقوب در فارس جنگها نمود، و روز دوشنبه ۱۴ شوال (۲۶۵ه -۸۷۸ع) بعد از شاهی ۱۷ سال بمرض قولنج از جهان رفت. در دورهٔ اسلامی، یعقوب اولین حکمران عادل و بخشایــنــده مقتدری بود که تمام مملکت افغانســـتان را از دریایی آمو تا سیستان و مکران و از بادغیس و مرو و هرات تا کابل و گردیز و زابلستان بگرفت و در تنظیم جیوش و تسلیحات و آبادانی خزاین جهد نمود، چنانچه مسعودی وی را از بزرگترین شاهان جهان شمرده و فصل مشبعی را در حسن سیاست و تدبیر او نویسد و گوید: که در لشکر او پنج هزار اشتر بختی و ده هزار استر صفاری بود، و بعد از مرگ وی در خزانهٔ سیستان پنجاه میلیون درهم و هشتاد میلیون دینار وجود داشت، وی بنژاد عجمی خود مباهات میکرد و در نامهٔ منظومیکه به المعتمد خلیفه بغداد فرستاد، به دودمان عباسیان بغداد اخطار داد، که ازین کشور برایند، و الا بــه نیروی شمشیر و قلم کشیده خواهند شد.

 خلاصه بعد از مرگ یعقوب، عمرولیث برادرش جانشین او شد، و دربار خلافت هم او را به پادشاهی خراسان و سیستان و فارس و کرمان و هند و سند و ماوراء النهر بشناخت و روابط سیاسی او با عباسیان در اوایل دوستانه بود، ولی بعد از مدت کمی المعتمد خلیفه عزل او را اعلان و قلع و لمن او را در پیشگاه جماعتی از حجاج خراسان اظهار کرد.

حدود سال (۲۶۶ه - ۸۷۹ع) بود که در خراسان یکی از بقایای امرای شاهان طاهری احمد بن عبدالله خجستانی شورش کرد، و تا هرات و حدود سیستان پیش آمد، ولی عمرولیث او را بشکست ( ۲۶۷ه -۸۸۰ع) و بعد ازین رافع بن هرئمه که بقول این خلکان از طرف خلیفــه معتمد تحریک میشد، در خراسان بر خلاف عمرو بشورید و هرات و فراه را بگرفت، و از دوری عمرو که در فارس و عراق میجنگید استفاده کرد، ولی عمرو بروغلبه یافت، و رافع به ماوراء النهر رفته از پادشاه سامانی نصربن احمد یاری خواست و بسی از شورشیان خراسان نیز به رافع پیوستند، مگر عمرو او را از خراسان تا خوارزم عقب راند، و در آنجا بدست محمد بن عمرو خوارزمی حکمران عمرولیث در سال (۲۸۳ه -۸۹۶ع) کشته شد. بعد از تصفیهٔ خراسان محمد بن حمدان از طرف عمرولیث والی زابلستان شد، و برد عالی عامل غزنه بود درینوقت دو نفرشاهان محلی وادی گندهارا ناسد و المان ( کذادر تاریخ سیستان) بر غزنه حمله کردند، در حالیکه عمرولیث در بلخ با لشکر اسماعیل بن احمد سامانی بمدد ( ۷۰) هزار سوار نیزه دار مشغول مقابله بود، و در جنگی بسال (۲۸۷ه - ۹۰۰ع) گرفتار آمد، و به بغداد فرستاده شد، تا در آنجا در حدود (۲۸۹ه - ۹۰۱ع) کشته شد. عمرو نیز پادشاه عمران دوست و عادلی بود، که هزار رباط و پنجصد مسجد آدینه و پل ها و راههای زیاد ساخت، و بقول این خلکان در حسن سیاست و تدبیر مملکت داری نظیر نداشت، و طوریکه ابن اثیر تصریح کرده باحوال کشور و جیوش و افسران لشکر خود خیلی آگاه بودی واحدی نتوانستی که کسی را بدون اجازت عمرو مجازات کند

بعد از عمرلیث دولت صفاریان ضعیف گشت، و سامانیان بلخی بر افغانستان شمالی و هرات تا حدود سیستان قابض گشتند، و اخلاف صفاریان تا مدتی حکمران سیستان بودند، چنانچه بسال (۲۸۹ه -۹۰۱ع) نواسه های عمرو که طاهر بن محمد و برادر وی یعقوب باشد امارت را بدست گرفتند، و مدتی در فارس بجنگ پرداختند، و بسال(۲۹۱ه -۹۰۳ع) تا بست ورخج پیش رفتند تا که بسال (۲۹۶ه - ۹۰۸ع) لیث بن علی بن لیث ازین دودمان برآمد، و طاهر و یعقوب را بمدد سبگری غلام عمرولیث بگرفت و به بغداد فرستاد، و خودش بنام ( شیرلباده) بر سیستان امیر شد و تا بست و کش و فراه خطبهٔ او را خواندند، لیث برادر خود معدل را به زابلستان فرستاد، و بسال (۲۹۷ه -۹۰۹ع) تا بست ورخج (رخد) کابل مال ستد، و به سال (۲۹۸هجری) در بست به نام خود سکه زد. ولی لیث عاقبت بسال(۲۹۸ه -۹۱۰ع) در جنگی بدست سبکری که از طرف خلیفه المقتدر تقویه شده بود گرفتار آمد و به بغداد زندانی شد، و مردم سیستان ازین خاندان علی یاابوعلی محمد بن محمد بن لیث اول را در سال (۲۹۸هجری) بیعت کردند و تا بست و غزنه و کابل نیز خطبه بنام او خواندند، ولی محمد از دست حکمران سامانی سیستان شکست خورد، و به بست رفت تا که لشکریان احمد بن اسمعیل سامانی او را بسال (۲۹۸هجری) در رخج گرفتار ساختند، و به بست آوردند و او را با سبکری مذکور به بغداد فرستادند، و در آخر همین سال خطبهٔ سیستان برآل سامان خوانده و خاندان صفاریان منقطع شد. اما در سال (۲۹۹هجری) مردم سیستان بر منصور اسحق حکمران سامانی شوریده و ابوحفص عمروبن یعقوب بن محمد بن عمرولیث طفل ده سالهٔ خاندان صفاری را کشیده، بقیادت مولی سندلی که از موالی صفاریان بود، حکمران سامانی را بگرفتند، و بمدد عیاران سیستان بنام ابو حفص مذکور خطبه خواندند. ولی در بارسامانی حسین بن علی مروزی را به سیستان فرستاد و بازابومنصور جیهانی وزیر سامانیان، سیستان را با زمینداور وزابلستان تصفیه کرد(۳۰۳ه - ۹۱۵ع) بدینطور امرای دربار سامانی تا رخج و وادی ارغنداب بدست آوردند، و بقایای زمامداران سابق ( طرابیل شاید مصحف رتابیل باشد) را از زابلستان برانداختند، بسال (۳۱۰ه -۹۲۲ع) احمد بن قدام و عزیزبن عبدالله برسیستان امیر بودند، که باز مردم سیستان در(۳۱۱هجری) بشوریدندو امیر ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث را از خاندان صفاریان بیرون آورده و به امیری سیستان بنشاندند و در رخدهم خطبه بنام او خوانده شد، از طرف او حمک حکمران رخج و محمد به بست گماشته شد، و مملکت را تا رخج و حدود هرات  بدست‌ آورد، و تا سال (۳۵۲ه -۹۶۳ع) باستقلال حکم راند، و مردی پسندیده اخلاق و مدیر بود،  ایام حکومت او تا چهل  سال در سیستان بخوبی گذشت و عاقبت بسال(۳۵۲هجری) در سیستان کشته شد . و بعد از وی امیر خلف بانو پسرش بجایش نشست ولی او را برامارت سیستان با امیر طاهر بوعلی از اخلاف برادر جد یعقوب لیث مکاوحت پیدا گشت و چون طاهر مذکور بسال (۳۵۹ه -۹۶۹ع) در گذشت، پسرش امیر حسین با امیر خلف بانو می جنگید، و بسال (۳۷۳هجری)  از امیر سبکتگین که بر غزنه تا بست متصرف شده بود امداد خواست. ولی امیر سبکتگین به خلف یاوری داد و در همین سال بین شان صلح شد. چون حسین از جهان رفت امارت سیستان بر امیر خلف قرار گرفت وی بخوبی و استقلال تا(۳۹۰ه -۹۹۹ع) حکم راند، چون در همین اوقات سلطان محمود از غزنه امارت سیستان را تهدید میکرد، بنا بران خلف اطاعت او را قبول کرد که سالانه صد هزار دینار را بخزانهٔ غزنی بپردازد. اما سلطان محمود سیستان را از مملکت مجزا نگذاشت، و بسال (۳۹۳ه -۱۰۰ع) بران سرزمین بتاخت و خلف را در حصار طاق سپهبد محاصره کرد. وی پیش سلطان رفت، ولی سلطان او را به گوزگانان خراسان تبعید کرد و سیستان جزو سلطنت آل سبکتگین شد، از نسل همین خلف بانو امرای محلی همواره در سیستان بنام ملوک تا حدود (۸۸۵ه -۱۴۸ع) و حتی تا عصر صفویان موجود بودند که به اطاعت غزنویان و غیره در سیستان حکمداری میکردند. ملوک صفاری در افغانستان اولین پادشاه هان علم دوست و عمران پرور عادل اسلامی بودند که مملکت را وحدت سیاسی را و دینی دادند، در زمان صفاریان بود که زبان دری زبان درباری و ادبی گردید، و محمد بن وصیف سگزی اولین قصیدهٔ دری را در مدح شاه صفاری سرود و هم درین زمان حصص شرقی افغانستان مانند کابل و گردیز از نفوذ کابل شاهان رستند و بساط رتبیلان و کابلشاهان از افغانستان بر چید ه شد

(شجرهٔ مکمل صفاریان و ملوک سیستان مقابل این صفحه است نمبر۴۱) 


                 *۱- یعقوب بن لیث(۲۴۷- ۲۶۵هجری)                                                              *۲- عمروبن لیث (۲۶۵- ۲۸۷هجری) قتلش در بغداد۲۸۹هجری                          *۳- طاهر بن محمد بن عمرولیث و برارش یعقوب (۲۸٩- ٢٩۶هجری)                          *۴- لیث بن علی بن لیث اول ( مشهور به شیر لباده)  (۲۹۶- ۲۹۸هجری)                         *۵- ابوعلی معدل بن علی بن لیث اول(۲۹۹هجری)                                          *۶- ابوحفض عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرولیث(۳۰۰هجری)                        *۷- امیر ابو جعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث(۳۱۱- ٣۵٢هجری)                        *۸- ابو احمد خلف بن احمد ( حدود ۳۴۴هجری متوفی ۳۹۹هجری) ابن بانو                      *۹- امیر طاهر بوعلی بن محمد بن طاهر ( از طرف مادر صفاری) (۳۵۲- ۳۵٩)                                                                                                                                                                            *۱۰- امیر حسین ولد طاه۳۵٩- ٣٧٣هجری)                                  




*۱۱- بهاءالدین طاهر بن نصر بن احمد(۴۸۰هجری)                                                    *۱۲- تاج الدین نصر بن طاهر بن محمد در حدود ۴۸۲ هجری( متوفی۵۵۹هجری)    *۱۳- شمس الدین ابوالفتح احمد بن نصر(۵۵۹هجری)                                                *۱۴- عزالملوک محمد بن نصر؟                                                                   *۱۵- تاج الدین حرب بن محمد ۵۶۲هجری متوفی ۶۱۲هجری                                 *۱۶- شمس الدین یمین الدوله بهرامشاه بن عثمان۶۱۲هجری                                *۱۷- تاج الدین نصر بن بهرامشاه ۶۱۸هجری                                                        *۱۸- رکن الدین ابو منصور بن بهرامشاه ۶۱۸هجری                                                   *۱۹- شهاب الدین محمود بن عثمان۶۱۹هجری                                                   *۲۰- علی بن عثمان ۶۲۲هجری                                                                *۲۱- شمس الدین علی بن مسعود بن خلف بن مهربان بن طاهر ۶۲۶هجری                                                    *٢٢- نصر الدین بن ابوالفتح بن مسعود ۶۵٢هجری                                         *۲۳ـ شاه نصرت بن نصرالدین ۷۲۸هجری                                                            *۲۴- قطب الدین محمد بن رکن الدین محمود ۷۳۱هجری                                       *۲۵- تاج الدین بن محمد ۷۴۷هجری                                                            *۲۶- سلطان محمود بن شاه علی۷۵۱هجری                                                           *۲۷-عزالدین بن رکن الدین محمود ۷۳۳هجری                                                      *۲۸- قطب الدین بن عزالدین ۷۸۴هجری                                                             *۲۹- شاه شاهان تاج الدین بن قطب الدین ۷۸۸هجری                                                *۳۰- قطب الدین بن تاج الدین ۸۰۵ هجری                                                   *۳۱- شاه شاهان شمس الدین بن قطب الدین ۸۲۲هجری                                              *۳۲ـ نظام الدین یحیی بن شمس الدین ۸۴٢ هجری                                                 *۳۳- شمس الدین محمد بن یحیی ۸۸۵ هجری                                                    *۳۴- سلطان محمود؟                                                                                       *۳۵- امیر محمد مبارز الدین حدود ۸۴۵هجری                                                        *۳۶- قطب الدین علی ۸۲۲- ۸۴۲هجری                                                              *۳۷ـ شاه حسین بن ملک غیاث الدین محمد مولف احیاء الملوک در ۱۰۲۷هجری