پارسئ دری، درنگی در نظر استاد باختری
بنده چندی پیش، با یکی از مصاحبه های استاد باختری گرانقدر سرخوردم. ایشان از بخت بلند، بازهم در برابر یک نطاق «دیررس» قرار داشت که استراق سمع را بر استنطاق ترجیع داده، فقط وقتاً فوقتاً با طرح یک سلسله «سؤالات بدوی» استاد را به بیراهه تیله میکرد.
استاد در طول مصاحبه، طبعاً با کلام مؤدب و موزون به پرسشهای مطرح، پاسخ میداد و در بیان مدعا، از احتیاط کامل استفاده میکرد اما، این سلوک، واضحاً اسباب بیطاقتی نطاق را فراهم آورده، یگان دفعه وی را مجبور به پرتاب چیلک میکرد.
مصاحبه یکبار دیگر، پیرامون هویت زبان دری بود که آیا نام اصلی زبان ما «دری» بوده است و یا «فارسی» و اصلاً، علت ایجاد و ترویج و تقنین این «دوگانه گی» در چیست؟
بنده در اینجا، بدون تصرف و داوری، نکاتی را به اختصار از این مصاحبه نقل کرده، زیر زره بین میبرم.
استاد باختری چنین آغاز کرد:
بنابر روایاتی، فارسئ دری در حدود یک قرن پیش از ظهور اسلام بوجود آمده و یا مطابق بعضی روایات و تحقیقات عده ئی از دانشمندان، مقارن ظهور اسلام پدید آمده، از فرس باستان، فارسی باستانی و فارسی میانه و بعضی زبانها و گویشهای دیگر متمایز بسازد….
بازهم، فارسی، برخلاف پندار عده ئی که تصور میکنند نسبت کلمه به فارس است. فارس یا بخشی از ایران امروز یا در کلیت، سراسر ایران امروز.
در تعبیر تاریخئ خود، بازهم چنین نیست. مطابق پژوهشهای عده ئی از دانشمندان در چند دهۀ آخر، مخصوصاً براساس تحقیقات شماری از خاورشناسان، مسأله چنین است که این زبان به «پارت» منسوب است نه به فارس.
استاد باختری درینجا به شش نکتۀ کلی اشاره و اعتراف میکند:
۱- زبان دری ادامۀ زبانهای فارسی باستان و میانه نیست.
۲- اختلاف نظر میان مؤرخان در مورد ایجاد و قدامت زبان دری.
۳- اتکاء به تحقیقات جدید و متروک شمردن "فرضیه های تا اکنون" رایج.
۴- انتساب زبان دری به جغرافیای پارت
۵- وجود تفاوت و تمایز میان جغرافیای پارت و فارس
۶- اقتباس کلمۀ فارسی (پارسی) از اصطلاح «پارت»، نه از لغت فارس(پارس)
تا اینجا، چنین برداشت میشود که منشاء و متوطن زبان دری، جغرافیائی مسما به «پارت» بوده است اما ایشان در مورد موقعیت مکانی و زمانی این خطه، چیزی مثبوت و مستندی نیآورده، چنین میافزاید:
و “پارت” همانگونه که کتابهای معجم، در کتب دایرة المعارف و در کتب کهن و امروزی جغرافیای تاریخی به معرفی آن و به تعیین حدود و ثغور آن پرداخته شده، پارت از نامهای کهن خراسان است.
استاد در پاسخ سؤال گرداننده که میپرسد که آیا پارت پیش از آریانا وجود داشته، میفرماید:
- نه، پارت یکی ولایات آریانا در تعبییر بسیار بزرگ خود!
اکنون، به وضوح میبینیم که استاد در مورد موقعیت مکانی و زمانی سرزمین پارت، دچار تردید و آشفته گی و حتی تناقضگوئی شده است. حالا از اینهم میگذریم که "تعبییر بسیار بزرگ خود"، چه معنائی را افاده کرده و از قماش کدام جانور تخیلیست..
ما قبلاً از ایشان خواندیم که بیشتر نظریات ایشان بر اساس تحقیقات و یافته های جدید استوار میباشد که درینصورت، زبان دری باید از شاخۀ زبانهای «اوستائی شرقی» بوده باشد.
اگر تصور را بر چنین فرضیه ئی استوار کنیم، بلخ و بدخشان اصلاً و قطعاً با جغرافیای «پارت» که در «شمالغرب»، فرض شده است، مطابقت نخواهد داشت.
در نقشۀ پایان، ما به وضاحت میبینیم که «بلخ» در شمالشرق و «پارت» در شمالغرب موقعیت دارد پس، چطور ممکن است که یک زبان اوستائی شرقی بعد از تولد در سرزمین بلخ، در کشور پارت «شب شش» شده باشد؟
واضحیست که تنها در مراسم «شب شش» است که یک نوزاد را «نامگذاری» میکنند. پس به همین سبب، کسانی آمدهاند و تصمیم گرفتهاند تا با «نامگذاری» زبان دری در خاک «پارت»، برای این زبان، یکنوع «هویت ایرانی» جعل کنند ورنه، هیچ دلیل دیگری وجود ندارد که یک طفل را بجای خانۀ خودش در خانۀ همسایه "شب شش" کنند.
چنین احساس میشود که استاد گرامئ ما ازین "راهجوری" کاملاً باخبر بوده، آگاهانه تلاش میکند تا از مُلک پارت، یگان “گوشه ئی چشمی” به دیار بلخ هم داشته باشد. چون طبعاً بعد از تجلیل «شب شش»، این نوزاد را باید دوباره به خانۀ پدرش برد.
درینجاست که یک جنجال تازه بمیان میآید و آن اینست که هیچکسی در بلخ، این نوزاد را بنام "زبان پارتی" نمیشناسد..؟؟!!
پس، چاره ئی درکار است!
استاد ما فکر آنرا کرده، چنین میفرماید:
نام تخار معرب دهار یا دوهار است….
زبان دهاری، یعنی فارسی دهاری، دهری و دری که یک شکل مرخم آن، شکلی که در اثر کثرت استعمال، از دهر به دری، تغییر شکل داده…یعنی آن لهجه از فارسی که در سرزمین تخار بوجود آمده؟؟!!
مگر همین ایشان قبلاً اصرار نداشتند که نام اصلی این زبان "پارتی"(پارسی)، یعنی منسوب به پارت بوده است؟
پس حالا بیآئید و این “نودۀ” جدید را پیوند کنید!
و شایدهم، که این پیوند، “یگانه راه حل” باشد یعنی: چسپاندن کلمۀ فارسی در نول دری.
به بیان دیگر، ترکیب یک حرامزادۀ نامطلوب بنام “فارسئ دری”...
سرانجام، نان استاد ما در روغن، تر شد چون این ابتکار جدید، نه تنها که بلخ را با پارت مزوج میسازد بلکه، تاپۀ فردوسی را همچنان بصفت شاهد نکاح، در پایان این نکاحنامه میلگاند.
استاد چنین ادامه میدهد:
در آغاز از این زبان همیشه، به صورت زبان “فارسی دری” یاد شد. مثلاً ما در شهنامه میخوانیم….:
بفرمود تا فارسئ دری
بگفتند و کوتاه شد داوری
در این ادعا، جائی بسا تأمل است. اول اینکه استاد کلمۀ دری را صفت برای لغت فارسی میآورد یعنی «فارسی گفتن بگونۀ دری» در حالیکه فردوسی خود، فارسی را از دری متمایز اعلام کرده، دو زبان متفاوت معرفی میکند.
فردوسی چنین میآورد:
بفرمود تا پارسی و دری
بگفتند و کوتاه شد داوری
به سند پایان، گرفته از گنجور توجه کنید:
دوم اینکه در شهنامه، فردوسی کلمۀ پارسی را منحیث «صفت نسبی» استفاده کرده است نه بصفت اسم زبان:
- ز رومی و از مردم پارسی (صفت نسبتی “مردم”)
- ز رومی و از مردم پارسی (صفت نسبتی “مردم”)
- چه رومی چه تازی و چه پارسی (صفت نسبتی “مردم”)
- ز ترک و ز رومی و از پارسی (صفت نسبتی “مردم”)
- از اسپان تازی و از پارسی (صفت نسبتی “حیوان”)
- نگردد کم و بیش در پارسی ( صفت نسبتی «تقویم”)
- طبقها و از جامه پارسی (صفت نسبتی “کالا”)
- همان تیغ برنده پارسی (صفت نسبتی “آلت”)
- جهانگیر تا جهرم پارسی (صفت نسبتی “مکان”)
و به دهها مثال دیگر از شهنامه که همه و همه اشاره و تمکین به صفات نسبی دارد. در هیچ جائی از شهنامه، کلمۀ «پارسی» بصفت اسم زبان بکار نرفته است به جز از یک مورد که آنهم از الحاقیات و جعلیات بعدی میباشد:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
(الحاقیات، جلال خالقی مطلق، مندرج در شماره ۱۱۵ مجله بخارا)
درینجا، سؤال «شکم کته ئی» مطرح میشود که کیها و برای چه در این بیت، (واو عطف) را حذف نموده و بجای آن، «یای نسبتی» را جاگزین ساخته اند؟
جواب به این سؤال «دل شیر» میخواهد. اما استاد مان، دل را در دل شیر زده، چنین جواب میدهد:
اما، اگر امروز ما فارسی میگوِئیم یا دری میگوئیم، در نفس زبان و نفس قضیه اهمیتی ندارد. منتها ما باید به این عقیده نباشیم که سه زبان است؛ فارسی زبان جداگانیست و تاجیکی زبان جداگانیست و دری زبان جداگانیست.
برای اینکه اینها سه لهجه از «یک» زبان استند.
بزرگان نصیحت میکردند که "مرداری را شور ندهید". چون هرقدر شور بدهید، بویش زیادتر میبرآید. حالا، استاد اولاً با بکاربرد پیشوند "زبان"، برای کلمات فارسی، دری و تاجیکی، خود اعتراف به "زبان بودن" اینها میکند یعنی، سه زبان اما در عین زمان، توصیه و تأکید دارد که این "سه زبان"، در واقعیت، یک زبان است..؟؟!!
موضوع به ماجرای "تثلیث" در مسیحیت شباعت پیدا کرده. یعنی، من سه زبان معرفی میکنم اما شما این سه زبان را فقط یک زبان واحد تصور کنید.
سر کلاوه زمانی گم میشود که ایشان موضوع "زبان بودن" این سه زبان را همچنان فراموش کرده، هر سه را از قماش "لهجه" معرفی میکند اما، نمیگویند که اینها لهجه های کدام زبان است؟
به شیوۀ امریکائیان، حالا باید مقصر اصلی پیدا شود که کی اول شروع کرده است؟
استاد در اینجا، مقصرین اصلی را چنین معرفی میکند:
پرسشی داشتید که چرا دری جاگزین فارسی شد، این مسائل برمیگردد به سیاستهای دولتهای وقت افغانستان.
که اینها میخواستند...خوب جغرافیای سیاسی در جائی خود، فوقالعاده محترم، قابل رعایت اما، اینها میخواستند حدود و ثغور جغرافیای فرهنگی را محدود بسازند در محدودۀ جغرافیای سیاسی…
به یاد دارید که استاد پیش از این گفته بود که کلمۀ دری، لااقل از عصر ظهور اسلام به اینسو، وجود داشته و مورد استفاده دارد اما حالا، تقصیر از دولت مردان افغان است که چرا بدون موجب، نام رایج زبان یعنی، "فارسی" را به "دری" تبدیل و تقنین کرده اند.
ایشان، درج کلمۀ دری در قانون اساسی افغانستان را، اعلام مالکیت اختصاصی بر کلمۀ دری، معرفی میکند در حالیکه هرگز چنین نیست.
اولاً، افغانستان هرگز اعلام مالکیت اختصاصی بر زبان دری نکرده است و دوم، هرکشوری دیگری که بخواهد از کلمۀ «دری» بصفت نام این زبان استفاده کند، از جانب افغانستان بلا ممانعت میباشد.
آنچه از ادعای استاد در قبال «زبان رایج» استنباط میشود این است که گویا اصطلاح «فارسی» از بدو پیدایش تا امروز، بصفت «نام زبان» مورد استفاده داشته که کلمۀ دری فقط منحیث صفت آن، استمرار موازی داشته و بس.
در حالیکه در تصویر پایان، ما به وضاحت میبینیم که کلمۀ دری حتی تا عصر امیر عبدالرحمان خان همچنان، مورد استفاده قرار داشته و مردم آنر اسم زبان میدانسته اند.
استاد بعداً در مورد استفاده از یک اسم واحد برای هر زبان، چنین میفرماید:
… و به حیث مثال، انگلیسی در امریکا، کانادا و انگلستان….انگلیش است و یا اسپانوی در اسپانیا و امریکای جنوبی.…
قیاس این امر با سرگذشت (دری و فارسی) متفاوت و قابل تمیز است چون این زبانها اولاً، مشکل (امباقداری) نداشتهاند و دوم، اصالت و زادگاه اصلی این زبانها، هرگز محل جدال و مناقشه نبوده است. یعنی همه انگلیسی زبانهای دنیا میدانند که مثلاً زبان انگلیسی از انگلستان آمده و یا زبان اسپانوی از اسپانیا و امثالهم...
استاد در مورد کلمات ترکیبی میفرماید:
...اما، به حیث مثال در عراق یا الجزیره، یک کلمه تحریم میشود که این کلمه، کلمۀ مصریست…؟
انصافاً، جواب مثبت است. مثلاً، کثیری از کشور های عربی دارای زبانها و اصطلاحات محلی میباشند که زبان عربی رایج را، متأثر ساخته است.
یعنی، این سلسله کلمات محلی، الزماً در دیگر کشورهای عربی، شاید مورد استفاده نداشته، حتی مورد تحریم قرار بگیرند. مثلاً، هیچ مصری خوش ندارد، لغات و اصطلاحات لبیائی های بدوی را زمزمه کند و یا یک سوریه ئی که از اصطلاحات بربری مراکشی، ادبیات استخراج کند .
چنانکه استاد خود، عدم استفاده از لغات ایرانی در افغانستان را مثال آورده، اصطلاحات مانند سیب زمینی و گوجه فرهنگی را، نامانوس معرفی و قلمداد میکند.
جائی بسا تأسف و تأثر است که بیشتر فرهنگیان ما، با ادعای روشنفکری، هنوزهم در سایۀ فرضیه های فرسوده ومتروک و مردود، قلمفرسائی نموده و بگونۀ ناخودآگاه، باعث گمراهی و پسمانی عقلانی جوانان ما میگردند.
من یقین دارم که برای یکشمار از قلمبدستان، شاید پذیرفتن یافته های جدید، به قیمت ابطال زحمات قبلی شان تمام شود اما، مقتضای روش و نصاب اکادمیک، باید به هر قیمت ممکنه حفظ شود.
بطور مثال، من تعجب میکنم که شخصی به مثابه و منزلت استاد باختری از کشف کتیبه های کوشانی، بیخبر بوده باشد و یا با نوشته ها و تحقیقات پوهاند حبیبی، اصلاً آشنا نبوده باشد.
کشف کتیبۀ رباطک، یک نقطۀ پایانی برای تمام این فرضیه های "چرند" بود. به بیان خلص، زبانهای دری و پشتو منشعب از یک زبان واحد بنام "اری" بوده اند قسمیکه از این اسم در کتیبه رباطک، بصفت نام یک زبان یاد شده است.
زبان "اری" خود مربوط به زبانهای اوستائی بوده که به اضافۀ "مشخصه دال" بشکل "د + اری"، "داری" و نهایتاً، بشکل و تلفظ "دری" امروزی درآمده است. پس بنابرین، جغرافیای سیاسی افغانستان را میتوان بشکل مستند و مثبوت، محل زادگاه و محیط پرورش زبان دری دانست.