ارسلان شاه
ارسلان شاه به اتفاق مورخین بعد از وفات مسعود پدرش به تخت سلطنت جلوس نمود تنها حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده می نویسد که بعد از فوت مسعود اول شیرزاد پسرش پادشاه شد و او را بعد از یک سال پاد شاهی ارسلان شاه کشته خودش پادشاهی اختیار کرد.
ارسلان شاه بجای اینکه در راه استقرار سلطنت خود مساعدتی نماید زیاده تر موجب انقراض و بربادی خانواده خود گردید .
با مهد عراق خواهر سنجر بدیده استخفاف نگریست ، آل سلجوق را بر خود دلیر و جری گردانید. سلسله انتظامی را که مسعود و ابراهیم سر از نو بدست آورده بودند در هم گسست برادران خود را زندانی کرد بعضی از ایشان را کشت و برخی را کور نمود مگر بهرام شاه که گریخته به سنجر سلجوقی مام ای خود پناه برد سنجر در آن وقت از طرف برادر خود به حکومت قسمتی از خراسان مامور بود وی بهرام شاه را حمایت کرده به ارسلان شاه نوشت تا به تسلی خاطر بهرام شاه بپردازد و لی ارسلان شاه قبول نکرد عاقبت سلطان سنجر به مدد بهرام شاه برخاسته فرمان داد تا یک دسته عساکر او به غزنی حمله برد و تاج و تخت را به بهرام شاه مسترد نماید سنجر با لشکر گران به سالاری ابو الفضل نصر بن خلف حاکم سجستان حمله آورد و ارسلان شاه در حوالی بست شکست فاحش نموده به غزنه بازگشت درین حال ارسلان شاه بهراس اندر شد و خواهر سنجر را شنیع گردانید و دوصد هزار دینار نیز به سنجر فرستاد اما بهرام شاه بصلح تن در نداد و چندان کوشش نمود که سنجر عزم غزنه نمود و بدو فرسنگی شهر رسید ارسلان شاه با سی هزار سپاه و صد و شصت پیل در مقابل سپاه سنجر صف آراست سرانجام فتح نصیب سنجر شد و ارسلان شاه جانب هندوستان بهزیمت رفت و سنجر پاتخت شهنشاهان بزرگ ما را متصرف گردید و از نفاق ارسلان شاه و بهرام شاه ناموس و حشمت دود مان بزرگ آل ناسر برباد رفت این واقعه بقول مولف حبیب السیر در سال 504 رخ داد. در دوره سلطنت ارسلان شاه شهر غزنی بسوخت و بازارها ویران گردید منهاج سراج سوختن شهرر از اثر صاعقه میداند. سنجر چل روز در غزنه توقف نموده و بسوی خراسان بازگشت ارسلان شاه دوباره به غزنه لشکر کشید بهرام شاه بامیان هزیمت نموده سنجر باز ویرا یاری کرده و غزنه را مفتوح نموده ارسلان شاه را اسیر کردند و نزد بهرام شاه آوردند بهرام شاه اول او را امان داد و بعدا از بیم فتنه در سال 5۱۲ ویرا بخفیه بکشت این پادشاه تیره روز سه سال پادشاهی کرد. حمد الله مستوفى لقب او راسلطان الدوله ضبط کرده منهاج سراج تنها از جنگ اول او ذکر نموده و گفته است چون از غزنی بگریخت در سال ٥١١ فوت شد و از این جهت مدت پادشاهی او را دو سال شمرده اما مستوفی و میرخواند و خواند میر و فرشته قول اول را تر جیح نها ده اند مدت عمر اوسی و پنج سال بود.
تا این جا آنچه نگاشتیم بر اساس کتب فارسی بود اکنون شرحی را که مورخ شهیر عرب ابن اثیر در الکامل نگاشته تر جمه و خلاصه می کنیم
ابن اثیر درضمن وقایع سال 5۰۸ می نگارد:
در شوال این سال علاء الدوله ابو سعید مسعود پسر ابو المظفر ابراهیم پسر مسعود پسر محمود سبکتگین رخت از جهان بر بست پس از وی ارسلان شاه پسر او که از بطن خواهر سلطان آلپ ارسلان سلجوقی بود بر تخت ملک نشست همه برادران خود را در زندان افکند مگر بهرام شاه به خراسان رفت و به سنجر پناه برد سنجر در این معنی به ارسلان شاه پیام فرستاد و او را نصیحت نمود که جانب برادر نگاه دارد. ارسلان شاه نشنید سنجر سپاهی گران آماده کرد که به غزنه رود و بهرام شاه را به تخت بنشاند ارسلان شاه چون از ماجری شنید به سلطان محمد سلجوقی از دست برادرش سنجر شکایت کرد سلطان قاصدی به سنجر فرستاد و پیغام داد که باید سنجر با ارسلان شاه آشتی کند و در ملک او تعرض ننماید و در ضمن بقاصد فهماند که اگر دید سنجر قصد غزنه نموده وحرکت کرده یا نزدیک است که حرکت او را مانع نشودو نامه سلطان را باو ننماید چون قاصد نزد سنجر رسید دید قبل از آمدن وی عساکر سنجر جانب بست حرکت نموده و امیر (انز) سالار لشکر مقرر گردیده و بهرام شاه نیز با این لشکر همراه شده است .
چون این لشکر به بست رسیدا بوالفضل نصر بن خلف حکمدار سیستان نیز بانها پیوست ارسلانشاه لشکر انبوه فرستاد و بعد از یک جنگ مختصر لشکر ارسلان شاه شکست خورده در کمال پریشانی بغزنه عقب نشینی نمود ارسلان شاه به امیر (انز) مال فراوان وعده داد که باز گردد وی نپذیرفت سنجر خود نیز در قفای این لشکر قصد غزنه کرد ارسلان شاه زن کاکای خود را بشفاعت نزد سنجر فرستاد این زن نیز خواهر سنجر بود که سلطان علاه الدوله شوهر وی را کشته و او را بنکاح خود در آورده بود ارسلان شاه دو صد هزار دینار بصحابت این زن به سنجر فرستاده بود خواهر سنجر بجای آنکه از ارسلان شاه شفاعت نماید ازوی سعایت کرده و داستان کشتن و کور نمودن برادران بی گناهش را بوی باز نمود سنجر از بست رسولی نزد ارسلان شاه فرستاد او رسولش را محبوس کرد سنجر بغزنه رسید و در یک فرسخی غزنه بصحرای شهر آباد جنگ در پیوست ارسلان شاه سی هزار سوار و چندین هزار پیاده حاضر نموده بود یکصد و بیست فیل در این سپاه بود که بر هر کدام چار مرد نشسته و خود را بسلاسل و اغلال بر پشت پیلان بسته بودند پیلان یک بارگی بر قلب حمله نمودند سنجر در قلب ایستاده بود. اندک ماند که قلب بهزیمت رود سنجر سه هزار غلام ترک را امرداد که یک دم بطور مجموع فیلان را تیر باران کنند قلب بسلامت ماند و پیلان از آنجا دور شده بمیسره حمله کردند . ابوالفضل درینجا بود تزلزلی در میسره افتاد ابوالفضل شجاعت بی نظیری نشان داد و خود در زیر شکم فیل رفته آن را شق کرد امیر انز نیز از عقب عسکر غزنه حمله آورد و باین ترتیب اردوی ارسلان شاه شکست خورد کسانی که خود را بر پشت بیلان بزنجیر بسته بودند معلق ماندند سنجر در بیست شوال سال 510 بشهر محمود بزرگ در آمد و ارسلان شاه گریخت قبل از این بهرام شاه با سنجر قرار داده بود که اگر غزنه را بگشایند تنها بهرام شاه حق داشته باشد که بر تخت محمود بنشیند اما در خطبه اول نام خلیفه بعد از آن نام سلطان محمد و از آن پس نام سنجر و بهرام شاه خوانده شود چون سنجر در شهر داخل می شد وی سواره بود و بهرام شاه پیش روی وی پیاده میرفت هنگامیکه نزدیک تخت رسیدند بهرام شاه بر تخت فراز آمد و بنشست و سنجر بقرارگاه خود بازگشت چون خطیب بخطبه آغاز کرد سنجر را پادشاه خواند و بهرام شاه را به سنت پدرانش سلطان نامید .
این نخستین بار بود که بر منابر غزنه نام سلوجوقیان برده شد و نفاق فرزندان ابراهیم ارسلانشاه و بهرام شاه موجب آن گردید.
در این واقعه اموال فراوان بدست سپاهیان سنجر افتاد آن ترکمنان بیابانی الواح نقره را که بر دیوارهای قصور سلطنتی و تعمیرات شخصی بود و حتی نقره هائی را که در مقسم جوی های باغهای سلطنتی تعبیه کرده بودند خراب کردند و همه را با خود بردند اگرچه سنجر آنها را منع کرد و چند تن را نیز به دار زد درین واقعه پنج تاج و هزاروسه صد قطعه زرین و مرصع وهفده تخت طلا و نقره بدست سنجر افتاد ابن اثیر میگوید قیمت یک تاج آن دو هزار بار هزار دینار بود.
سنجر چل روز به غزنه ماند و بخراسان بازگشت معزی شاعر دربار وی در این فتح قصیده مشبعی دارد که سنجر را تهنیت گفته و به آئین فرخی سخن رانده بلکه از وی اقتباس کرده. تحول زمانه چنین است در بارگاهی که بحضور بزرگترین سلطا نان جهان یمین الدوله وامین المله محمود غزنوی فتح نامه سومنات و ری و بخارا خوانده میشد در همان جا فتح نامه پای تخت محبوب و زیبای وی خوانده شد.
چند بیت از قصیده معزی
نیازد جان اسکندر بسلطان جهان سنجر
که سلطان جهان سنجر شرف دارد براسکندر
بعمر خویش در عالم نکرد اسکندر رومی
چنین فتحی که کرد امسال سلطان جهان سنجر
معز الدین والدنیا خداوند خداوندان
شهنشاه مبارک راى ملک اراى دین پرور
جهانداری که در لشکر هزاران پهلوان دارد
برزم اندر سکندر دل ببزم اندر فریدون فر
بدو چیزش همی امسال دولت تهنیت گوید
که هر دو در صفت هستند زیبا تر ز یکدیگر
یکی آنست کو بستد بغزنین تخت سلطان را
دگر آنست کو بر تخت سلطانی نشست ایدر
ز مردی آنچه کرد امسال در غزنین و در کابل
نکرد اندر عجم رستم نکرد اندر عرب حیدر
هزیمت کرد شاهی را بهم برزد سپاهی را
که حاکی بود از آن گیتی ز کاخ ایرج و نوذر
در او گرگان با دندان و دندانشان همه زوبین
در او شیران با چنگال و چنگال همه خنجر
همه همزاد اسپ و زین همه همراز رزم و کین
همه آشوب ملک و دین همه بنیاد شور و شر
میان بسته به جنگ و کین دو لشکر بردر غزنین
از آن سو لشکر صفدر از این سو لشکر صفدر
ز بخت آمد بیک ساعت زچرخ آمد بیک لحظه
غنیمت بهر این لشکر هزیمت قسم آن لشکر
شۀ غزنین گریزان شد مصافش برگ ریزان شد
عدو افتان و خیزان شد بدشت و وادی کردر
در چهارم بطن داودی زپنجم بطن محموى
ولایت بستد و بگرفت گنج وملک او یکسر
دی و بهمن ز سر ما بقعه غزنین چنان باشد
که گردد باد چون سوهان و گردد آب چون مرمر
هوا از ابر چون را یات عباسی سیه باشد
بود چون رایت مصری سپید از برف کوه و در
چو گشتی چیره بر غزنی کشادی قلعهائی را
همه پر جامۀ دیبا همه پر گوهر و پر زر
به شعر فتح غزنین بنده شاید گر سر افرازد
که شعر فتح غزنین را همی شاهان کنند از بر
بود بیشک سزاوار چنین فتحی چنین شعری
که خوانند و بپسندند و بنویسند در دفتر