العشرون الملك عزالدين كشلوخان السلطانی
ملك عزالدين بلبن باصل ازقبچاق(۴) بود، ومردی جلد و مبارز و نیکوسیرت، وعلما و صلحا وا شل خيروزها درامعتقد بود، اورا سلطان در پای حصارمن دورازبازرگانی بخرید،اول ساقی شد،چون سلطان را مدتی خدمت کرد درپای کالیور شرابدارشد، پس برهمون اقطاعش فرمود، پس ازمدتی برن بروحواله افتاد(۴)چون عهد دولت شمسی منقرض شد، د رغوغاء (امرای) اتراك درلشکرگاہ رکنی، به تراین درغوغا بود،چون که درکنی درگذشت ومخالفت ملك جانی وکوچی بردرشهردهلی با سلطان رضيه قایم شد،وامراء ترك که بندگان شده سی بودند، درخدمت درماه سلطان رضيه بودند،درن مجاربات ملك بلبن بدست مخالفان (۴) اسیرگشت،وخلا ص یافت،وازسلطان اعزازواکرام يافت(۵)
چون عهد رضيه درگذشت،وتخت سلطنت بمعزالدين رسید،همچنان مکرم بود، تاچون خواجه مهذب وزير،ميان سلطان معزالدين وامراءترك مخالفت ظاهرگردانيد،چنانچه بتقريرپيوسته است( و) پیش ازاین جمله امراءوملوك بیعت کردند، باخراج معزالدین از تخت درسنه اربعين وستمائه،جمله بموافقت دیگربپای شهردهلی آمدند،ومدت پنج ماه وبازیادت ازین (۹) خصومت مکاوحت بهداشت،وچون شهرضبط ملوك شد و سرغوغاء آن ملوك بلبن بو د پس دراول روزکه لشکر امرا (۷) درشهرآمد،ملك بلبن [بود] بدولت.خانه رفت،ویکباربفرمان[ دهي ] اومنادی درشهربرگشت، درحال اختيارالدین ایتکین کهرام ،و تاج الدین مسنجرقتلق(۸) ونصهرتا قدين ایمر(۹) وچند امیردیگر برروضة سلطان شمس الدين طاب ثراه جمع شدند،ومنادی را انکار (۱۰) کردند، وباتناق فرزندان
(۱)هل:عزالدين بلبن کتلوخان راورتی: ملك عزالیه ین بلبن کتلوخان؛السطاني الشمسی(۲)اصل:جفجاق(۳)مط:بدوحواله شد،(۴)اصل:منافقان(۵)مط:بافت و باعزازواکرام مخصوص گشت،(۶) مط:ادهن (۷)مط: لشكرأو(۸) اصلی: فيلق (۹) اصول:ایتم(۱۰) بط:آشکارا
ملوک شمسیه طبقه ۲۲ (۳۷)
سلطان وشاهزادگان را که دربند بودند بیرون آورد زد،چون ملك بلبن رامعلوم شد، با ایشان موافقت نمود،وعلاءالدين را به تخت نشاند،وولايت ناگورويك زنجيرپيل بملك بلبن فرمود،اوبدان طرف رفت،بعد ازمدتی چون لشکرکفارچین بپای حصاراچه آمد وسلطان علاءالدین بد فع ایشان بالشکراسلام (۱) ازحضرت برسمت آب بياوروان شد، ملك بلبن ازناگور( بالشگر) بيامد،چون آن مهم به کفايت رسيد، ولشکرکنار، بهزيمت از پای چه برخاستند ماك بلبن بطرف ناگوررفت و ملتان حواله اوشد.
چون سلطان السلاطين ناصرالدنيا والدین به تخت سلطنت بنشست،که جاوید با د، بعد ازآن چند کرت (که) ماك بلبن آمده بود،وولايت اچه وملان التماس نمود[ بعزاجابت مثمرون گشت ] بران قرارکه ولایت سوالك ونانوربه بندگان دیگر،که ملوك درگاه خد، بازگذارد،تا ازحضرت نامزد یکی شود ازملوک درگاه ) چون چه [را] درضبط آورد، ناگوررا محافظت کرد و دست باز نداشت،سلطان اعظم خلدالله ملکه وسلطانه، با ملوك اسلام عز (الله) نصرهم ،خصوصأ الغ خان (۲) معظم ندر (الله) دولته،ازحضرت عزیمت سمت; و ره صدم فرمود، چون بدان طرف وصول بود (۳) بعد ازمکاوحت و مضايمت بسيار، بطريق خدمت پیش آمد، نانگور تسلیم کرد، بمطارفي اچه رفت چون ازحضرت اعلی ولايت ملتان واچه حواله ملك بلين شد، ملك حسن قرلغ،ازطرف بنیان (۴) لشگر بدرملتان آورد تا ضبط کند، مدث بلبن ازچه بدفع او بیامد، چون هردو لشکرباهم مقابله شدند،جماعتی و بارزان ومردان کار که درخیل (۵) ماك بلبن بودند،بقدرپنجاه سوارگزيده (و) گره به ته، برملك حسن قرلغ حمله کردند،و برقلب اوزدند، وملك حسن قرليغ شه بید شد و بیشترازآن مردان مبارزکه جلادت نمودند (۹) دران حمله بیفتادند والمك بلبن به قلعه ملتان درون رفت، و لشکرقراغ فوت ملك، خود را مخفی داشتند، و برقراربردرشهرملتان لشکرگاه کردند،ورسل (۷) درمیان
(۱) مط: با لشکراسلام بدفع ایشان.(۲) اصل:الوخان(۳) مط: نمود(۴) مط: بنبان، راورتی: بنیان (ر:۴۳) (۵) مط: خدمت، ولی خیل به پای مجهول بمعنی قبیله وجاءت ازکلمات انغانی است (۶) مط: نموده بود ند (۷) اصول: رشد
(۳۸) طبقه ۲۲ ملوک شمسیه
هردوفریق به(طريق صلح و تسلیم ملتان برلغيان سخن گفتند، وآن صلح به پیوست،وملك بلبن ملتان (را) تسلیم کرد،و بطرف اچه رفت وقراغیان ملتان ضبط کردند،ملك بلبن را چون معلوم شد، که ملك حسن قرلغ شهادت يافته است وازتسلیم ملتان ندامت آورد، اما سود نداشت.
بعدازمدتی ملك شيرخان ملتان را از دست قرلغيان بیرون کرد و درضبط آورد، ملك کربز(۱) را آنجا بنشاند،ملك بلبن روز سه شنبه (۴) دو م [ماه ربیع الاول سنه ثمان واربعين وستماته، از اچه برعزیمت ضبط ملتان بیای[آن] حصارآمد،وكاتب حروف از حضرت جلال دهلی برعزيمت روان کردن غلامان بطرفي خراسان بپای ملتان رسید، بعد ازآن ملك بلبن دوماه (۳) انجام تمام کرد، وحصاربدستش نیامد، بطرف اچه مراجعت کرد، وملك شيرخان از طرف تبرهند هولوهوربپای حصارا چه آمد، وا چه را محصر کرد، و مدتی آنجا بنشست، ملك بلبن بیرون بود، ناگاه باعتماد آنکه هردوازیکخانه، و ازيك استانه (۴) (اند) به لشکرگاه ملك شيرخان درآمد و براپرده اوفرونشست، ملك شيرخان حالی اورا مراعات ظاهرکرد (ه) و برخاست واز(پس) سرا پرده بیرون آمد و بفرمود، تا ملك بلبن را محافظت کنند (و نگذارند که از آنجا برآید، تا آنگاه که اهل قلعه چه حصار تسلیم کنند) چون ملك بلبن مضطرگشت،اهل قلعه را فرمان داد، تاحصارتسلیم کردند.
چون قلعه دردست شیرخان آمد،ملك بلبن را اطلاق کردند،ملك بلبن بحضرت آمد، چون بخدمت درماه پیوست، شهربداون با مضافات حواله اوشد،چون رایات اعلی عزیمت طرفي بالا کرد،ومحروسه تبرهنده مستخلص گشت لشكربطرف اچه و ملتان نامزد شد(و) میان شیرخان وملوك حضرت مناقشتی رفت، ملك(۱) شیرخان عزیمت ترکستان کرد، ملتان واجه کرت دیگر،حواله ملك بلبن شد،وچون [او] آن دیاردرضبط آورد، ازحضرت روی موافقت بتافت،وملك شمس الدین کرت غوری
(۱) اصل کوبز،راورتی: کریز، دریکی ازنسخ مط: كوبر متن مط گریز، (۲) متن مط: دوشنبه، دریکی ازنسخ مأخ. مط: سه شنبه،راورتی: شنبه (۳) مط: بعد ازآن مدت دوماه (۴) مطر: آشیانه،راورتی هردوصورت رانقل کرده (۵) مط: بكرد (۶) اصل: ملوک
ملوک شمسیه طبقه ۲۲ (۳۹)
(۱) راواسطه بساخت،وازهلاو(۲)مغل که شاه ترکستان بود شحنه التماس نمود، و[پسر] پسررا فروفرستاد،وشحنه بیاورد (۳) والغ خان (۴) معظم بدرگاه پیوسته بود، وملك قتلغ خان جدا شده، وبه ملك بلبن پیوسته،ورايات اعلی (به) حضرت باز آمده [بود] ماك بلدندرشهورسنة خمس وخمسين و سمتهائه، بالشكرها.اچه وملتان عزیمت سرحدهای ممالك دهلی کرد،چون آن عزیمت ومراجعت (۵) بادشاه را روشن گشت،فرمان اعلی بدفع آن طایفه صادرگشت(۶) الغ خان( اعظم خلدت دولته ) با کل ملوك وامراء (۷) پیش آن لشکر بازرفتند، پانزدهم ماه جمادی الاولی سنه خمس وخمسين وستمائه] درحدود کھرام و سامانه ، چون نز ديك[یکدیگر رسیدند، از خضر ت دهلی جماعت مخالفان از دستار بندان و کلاه داران به نزد يك ملك بلبن مکتوبات درقلم آوردند واو را استدعا نمودند، که ماشهربتوتسلیم میکنیم،بطرف شهربباید آمدن(۸) ملك بلبن بطرف شهرحرکت فرمود (۹) روزپنجشنبه بیستم ماه جمادی الاولی(۱۰) سنة خمس وخمسين وستمائه باطراف وحوالی شهررسیدند، آن اندیشه راست نیامد وآن جماعت که آن مکتوبات درقام آورده بودند، بحکم فرما ن ا علی از شهر بیرون رفته بودند، چون ملك بلبن با باغ جود (۱۱) که در حوالی شهر است [به] رسید با(ملك) قتلغ خان و ملكه جهان، حديث اخراج آن جماعت ایشان رامعلوم شد، آن شعله آتش از آب (۱۲) نامرادی اطفا يافت، بعد ازنماز پیشین بدرشهرآمدند، ودردورشهرطوافی کردند، وشب آنجا بودند،(و)عزيمت مراجهت مقررگردانیدند، بامداد آدینه که بیست وهفتم ماه بود، اشک.اچه وملتان جمله ازملك بلبن جدا شدند، وفوج فوج باطراف رفت، واکثرآن بودند، که درشهربخدمت درماه عالی پیوستند وما بلبن سلمه الله باز گشت،وازطرف (راه) سوالك باندك سوارکمتراز دوپست وسه صد باچه بازرسید، و پس از ان عزيمت سفر خراسان کرد، و بطرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) اصل: كت غودي شم بی الدین محمد ممن بن ابوبکرگرت ازملوك آل كرت هرات (۶۴۳- ۶۷۶ه ) است(رك: تاریخ هران ۷۸ وزامبارو ۲, ۳۸۲) (۲) مط: هلا کو(۳) مط: نمود وشحنه بیاورد و پسرراکرو فرستا د(۴)اصل: الوخان (۵) مط:عزیمت ومزاج پیش تخت اعلی عرضه افتاد، فرمان اعلى لازال نافذا (۶) مط: شد(۷) اصل: بالكل که ملوك وامراه فرمان که يش ؟ (۸) مط: با بد آمد (۹) مط: کرد، (۱۰)مل: آلام (۱۱) مط: جور، ولی باغ جودا بقا نیزمذکررافتاد(۱۲) مط: باب
(۴۰) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
عراق رفت، به نزديك هلاو (۱) مغل، که شاهزاده ترکستان است [بخدمت او پیوست و از آنجا باز گشت، به نام خود باز آمد،ودرتاریخ (۲) این ذكرشهورسنة ثمان وخم حسین وستمائه بود،رسل خود باش حنه ممالك سند که ازجهت (لشکر) مغل بود بحضرت فرستاد (ه است) انشاء الله تعالى که عاقبت بخیر [ باد] وصلاح و سلامت باشد، ملك تعالی سلطان اسلام راسالهای بسیارباقی داراد (۳) آمين