32

نگاهی به انشاء وسبک دری نویسی کتاب

از کتاب: روضة الفریقین

چنانچه قبلا گفتیم، در آخر این کتاب، یکث فهرست جامع تمام خصائص انشاء ومطالب دستوری ولغات داده خواهد شد . درینجا می خواهم با جمال درین باره سطری چند بنویسم و بگویم که روضة الفريقين همانطوریکه جامع اقوال و آرای اهل باطن و ظاهر است . فقه و عرفان را باهم خلط و مزج کرده و از آن معجون مرکبی که نافع حال هر دو فرقه خواهد بود بوجود آورده است .

در انشای کتاب از نظر سبک شناسی و شیوه نگارش و اسلوب ادای معانی هم خصایصی دیده میشود که آنرا حد فاصل و پلی بین سبک نثر نویسی عصر سامانیان و غزنويان و بعد از مغل توان شمرد. جمل کوتاه و استوار و عبارات موجز بدون اطناب ممل وقدرتی هم در بیان مطالب شتی دارد، پای بند به صنایع لفظی و معنوی نیست. سخن ساده و روشن و نامبهم دارد تا می تواند مطالب را کوتاه میسازد. تعابیر مشکل نمی آورد. سهولت بیان وجزالت كلام واحتوا بر معانی از خصایص انشای اوست. اینک یک نمونه شیرین و خواندنی آن: شیخ ابوالحسن نوری گوید: من عمل بما علم ، ورثه الله تعالى علم ما لم يعلم . هر كه حق آنچه داند از علم بگزارد. حق تعالی چراغی در سینه وی پدید آرد ، تا به نور وی هرچه و را حاجت آید از ورق سینه خود فروخواند ، محتاج گفت دیگرانش نباید بود...( باب شرف العلم ) مثال دیگر : "علم بی عمل چون سوزن درزی دان! که بی رشته بود ، هرچند بجامه فروبرد و برارد ، جامه دوخته نشود. زبان عالم گوینده ناکننده ، چون سوزن درزی بود بی رشته در دست درزی . 

هر چند بدوزد هیچ دوخته نباید . و زبان عالمی که آنچه گوید بکند، چون سوزنی بود که آن رشته دارد چنانک اثر علم درزی در جامه پیدا آید، اثر گفت عالم در مستمع آنگاه آنگاه پیدا آید که گفت با کرد همراه یابد."

(همان باب )

شستگی و روانی عبارات و وضاحت بیان و ایجاز کلام و نبودن حشو و زواید ازین دو اقتباس پدیدار است. گاهی در نوشتن کلمات رعایت ادای عامه را هم دارد ، که ادباء آنرا بدینطور نمی نوشته اند. مثلاً اشاره زمانی آن + گـه = آنگه درین کتاب صمه الف وفتحه گاف آمده: اُنگَه که ادای اهل ماوراءالنهر است . در همین جمله اسم حالت را به اضافه پسوند (ئی) شکل خبر مبتداهای سابقه مشروط آورده، که ایجاز بسیار لطیفی است مثلاً

در اصول میانه صحابه اختلاف ،نبود اختلاف در انجا بود که نصن نبود . چه چنانک همه محرابها بر کعبه راست کردن و اجبست ، همه معلامات را بر کتاب وسنت واجبست . چون پوشیده شد انگه باجتهاد مشغول شدنی، چنانچه در اشتباه قبله تحری کردنی . . گاهی ادات شباهت (چو) که مخفف چون است ، بشکل (چه) که اکنون از ادات استفهامیه است، استعمال شده مانند:

"اگر هواگرم بود که بگذازد (برف) حکم وی چه حکم باران بود."

(باب السفر)

یا آب نیابی آنک خاک ترا چه آب." ( همین باب ص ١٠٦) در تعابیر کتاب بسا از خصایص قرون سالفه و اوائل آغاز نثر دری نیز باقی مانده ، که در فهرست کامل آخر کتاب بنظر خواننده گرامی میرسد . 


مثال را باید گفت : نماز بردن در دری قدیم بمعنی احترام مطلق و پرستش بود و با مشتقات بردن استعمال شدی مانند: "رستم بخدمت پیش آمد، چون او را بدید نماز بود . "


زمین را ببوسید و بردش نماز               همی بود پیشش زمانی دراز 

(شاهنامه فردوسی )

در روضة الفريقين اين اصطلاح قدیم با کمی تغییر باقی مانده با مشتقات آوردن که خاصست بخدا : 

"واگر بحال گریختن برستور بايماء نماز آرد ."

( باب صلوۀ خوف)

" نماز برستور می آری ، بیار"

(باب السفر)


" اما پس فاسق نماز آوردن مکروه گفته اند ولیکن روا "

(فصل نماز گزاردن پس فاسق )


گاهی در آوردن جملات به سجع متوازی می گراید مانند :

"عید هر کسی براندازه همت وی،

هر کرا روزه از طعام و شراب ناخوردن بود ، 

عید وی بروزه گشادن بود ،

و هر کرا روزه از گناه ناکردن بود و عنان فرو گرفتن بود از حرام ، 

عید وی در وقت جان دادن بود ."  (كتاب الصوم ص۱۹۱) 

اگر این دو جمله را نمونه مماثله بشماریم شاید :

"مشابهت در رنگ بس مینیاید،

مشابهت در سنگ میباید ." (كتاب الصوم ص۱۹۳) 

"هر کرا روزه از باز استادن طعام و شراب بود ، 

شادی وی بفرو شدن قرص آفتاب بود.

و هر کرا روزه از نادیدن اغیار بود،

خلعتِ دیده وی دیدار ملکث جبار بود ."(ص ۱۹۱)

گاهی مطالب عمدۀ بسیار دراز و متعاطف پی هم آمده و تا آخر خبر حکمی و فعلی ندارد مانند :

" دل را از حواس چاره نی و حواس را از دل چاره نی  دل. 

سلطان است و حواس عمال و رعايا، وسلطان را از عمال و رعایا 

چاره نی و رعیت بی سلطان رعیت نی. دل محتاج بنور علم احكام 

شرع از راه حواس: وحواس مستغنی نی از ضیا و شعاع اسرار غيب ...." هكذا تا چند سطر مسلسل دیگر .

(کتاب المناسكت)

گاهی جمله های متعدد بر یک خبر قبلی متعاطف می گردد، وزیر یک حکم می آیند مانند:

"و گربنان سوال حج کند، حج از گردن بیفتد و لکن کراهیت بود 

سفر کردن و از مردمان چیزی خواستن و بار معده خود برکيسه مردمان افگندن ."

(كتاب المناسكت )

این هم نوعیست از سجاعی خمر کی :

"تا هر چه بباید کرده نکرده ی !

و هر چه بباید انداخت نینداخته یی !

و هر چه بباید برید نبریده بی!

نام خواجه در جريده علماء ننویسند ."  (فصل في شرف العلم ) درين كتاب اصطلاح وتعابير ولغات والفاظ وتراكيب نادر و لطیف آمده که ما فقط چند مثال آنرا در بالا آوردیم، و شرح و تفصیل آن بترتيب ردیف الفبائی در آخر کتاب خواهد آمد .

ما از آوردن اصطلاحات فقهی و ساختن فهرست آن در آخر کتاب خودداری کردیم زیرا آن چیزها مصطلح مسلمانان است و در کتب فقه واحكام، مذكور ومعين. ولى تأویلات و توجیهات و تعابیر عرفانی آن که بتصوف و اخلاق و حیات معنوی انسان تعلق دارد و درین كتاب بشرح وتعبیر آن پرداخته همه را در پاورقی شرح داده و در ضمن کشاف مرتب فراهم آورده ایم تا خواننده گرامی ما بتواند ، بسهولت به موارد آن رجوع کند.