32

العاشر السلطان طغرل بن طغرل

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۲ ، بخش سلجوقیان
01 January 1280

نسبت این پادشاه زاده بد و روایت گفته اند، بعضی روایت کنند : که او طغرل بن طغرل ( ۳ ) ارسلان بن قزل ارسلان بود. سلطان طغرل پادشاه زاده  بس بزرگ بود، و عهد دولت وی با دولت سلطان علا ء الدین تکش خوارزم شاه معاصر بود، و جلادت او تا حدی بود، که هیچ مرد مبارز گرز او را از زمین بر نتوانستی داشت . و او مرد بلند بالا و با مهابت بود. ثقات چنین روایت کنند : که موی لب مبارک او چنان بود، که از لب بکشیدی و پس گوش نهادی ، و او از برادر زاده بچگان سلطان سنجر بود، و از پدر خرد مانده بود. فرزندان اتابک ایلد کز ( ۴ ) که بنده سنجر بود، چون بر عراق مستولی شده بودند، پدر او ضابط عراق بود، نماند ( ۵ ) و سلطان طغرل را در قلعه از قلاع عراق حبس کردند ، و مادر او را در حباله خود آورد، و مملکت عراق بتصرف خود باز گرفت چون سلطان طغرل بحد مردی رسید، و بغایت جود و شهامت و جلادت موصوف شد، جمعی او را معرنت کردند، و از حبس خلاص یافت و بیرون آمد جمعی انبوه از بندگان پدر و جدش بخدمت او پیوستند، چتر بر گرفت و سلطان شد، بیتی که در ظهور او گفته اند ، دو مصراع در قلم آمد . بیت 

                   آوازه به ری رسید سلطان آمد                         و ان چتر مبارکش به همدان آمد

______________________________________________________________________

( ۱ ) (۱) در متن ترجمه راورتی عنوان ( قطب الدین ) است. در حاشیه بحواله یک نسخه رکن الدین است 

 (۲) اصل باهل او معلون. پ و متن راورتی : هلاو که در برخی از نسخ راورتی هلاکو نیز آمده، در اصل خطی من در مباحث ما بعد این نام عمومآ ( هلاو ) و گاهی هم بدو واو( هلاوو ) است، که ما املای قدیم را در متن آوردیم. 

 (۳) راورتی : طغرل بن طغرل بن قزل ارسلان .      ( ۴ ) اصل: آن التکین ، راورتی : اتابک ایلد گز 

 (۵) این عبارات  پریشان بنظر می آید ، در ( پ ) نیز چنین است ، شاید سقطی داشته باشد، در ترجمه راورتی ( نماند ) را به     ( چون بمرد ) در انگلیسی تمبیر کرده است.. 



سلجوقیان طبقه(۱۲) (۲۶۷  )


چون سلطان طغرل بر عراق استیلا آورد، مدتی ملک راند، جماعه بندگان او بنزدیک سلطان علا ء الدین تکش خوارزم شاه مکتوبات در قلم آوردند و امدن او را التماس نمودند، بحکم آن التماس، تکش خورزم شاه با لشکر گران بعراق آمد، و چون هر دو لشکر بهم رسیدند، یکد و بنده کافر نعمت با سلطان طغرل غدر کردند، و از پس پشت او در آمدند، و او را شهید کردند و درین حال دیگر بندگان او بر روی مصاف که بر سر دره بود جنگ میکردند و ازین حالت خبر نداشتند ، تا سر مبارک او آن کافر نعمتان بنزدیک تکش خوارزم شاه آوردند، بنزدیک آن بندگان و موالی موافق او فرستاد. چون طایفه را معلوم شد گفتند: ما بر سر جنگ و تیغ زدن خودیم ، تا کشند گان پادشاه را بدست ما باز دهی ! آنگاه ترا خدمت کنیم ، تکش خوارزم شاه آن جماعت را بدست ایشان داد ، تا ایشان را بدوزخ فرستادمد، و با سر طغرل بخدمت تکش خوارزم شاه آمدند، و خدمت تکش خوارزم شاه آن سر را در کنار گرفت، و در موافقت ایشان تعزیت برسم بداشت، و عراق را ضبط کرد. الهم اجعل عاقبة امور نا خیرا، و السلام.