32

ابو جعفر

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفتم ، بخش اندر اخبار خلفا و ملوک اسلام
25 January 1968

چون ابو جعفر عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب بخلافت بنشست، همه کس اورا بیعت کردند مگر عم او عبدالله بن علی که بشام بود و قصد عراق کرد، و منصور بو مسلم را بفرستاد تا باوی حرب کرد، و عبدالله بن علی را هزیمت کرد به نصبین و همه خواستۀ او غنیمت کرد، و اورا اسیر گرفت و بنزدیک منصور فرستاد.

و چون بو مسلم این کارها بکرد، و همی بر دست او همی برآمد، منصور را آن هم خوش نیامد و بخویشتن بترسید پس روزی مر بومسلم را پیش خواند و بسیار بگفت و اندر خشم شد بروی و بفرمود تا بومسلم را همانجا پیش او بکشتند، و ابو العباس ولیعهد از پس منصور، مرعلی بن عیسی را کرده بود، و منصور را آن حال همی خوش نیامد و خواست که بیعت علی بن عیسی را باز ستاند، و پسر خویش ابو عبدالله محمد المهدی را بیعت کند، و چند گونه حیلها ساخت و مردمانرا پیش کرد، و از علی بن عیسی مالها وولایت پذیرفت. اجابت نکرد و خویشتن را خلع نکرد و پس بحیلت مشغول گشت به تباه کردن علی بن عیسی و مر عبدالله بن علی را بدست  علی ابن عیسی داد و گفت : این را بکش تا من و تو ایمن گردیم و علی ابن عیسی مر عبدالله را پنهان کرد و گفت : کشتم.

و پس منصور مر بنی هاشم را بیعت کرد، تا عبدالله بن علی را از وی بخواستند و شفاعت کردند و ایشان را اجابت کرد و گفت: از علی بن عیسی بخواهید اورا. علی گفت : مر عبدالله را بفرمان امیر المؤمنین بکشتم. منصور منکر شد و گفت : من نفرمودم. پس بسی شغب کردند، و اندر علی بن عیسی آویختند . منصور گفت : هر چه خواهید بکنید! ایشان  شمشیر بیاوردند، و خواستند علی بن عیسی را تا قصاص کند . علی پیش منصور آمد گفت: یا امیر المؤمنین ! نیک سگالیدی ولکین بروید و عبدالله را زنده بیاورید، و بدو سپرد، و او عبدالله را گفت که : یاعم اگر خون تو بریختندی، خون ده هزار مردم ریختی. پس اورا گفت : اندرین خانه شو، تا باتو حدیثی  گویم. و او اندران خانه شد و نیز کس را ندید.وهر گونه حیله همی کرد، تا علی بن عیسی ستوه گشت، پس خویشتن را خلع کرد، ومنصور بیعت مهدی بستدو علی بن عیسی را (ده هزار بار هزار هزار درم فرستاد، و خلعت ضیعتهای نفیس وامیری کوفه بدوداد.

چون دل از کار علی فارغ کرد، بغداد بناکرد وتمام کرد وجسر ببست و گرداگرد بصره، وگرد اند گرد کوفه او او دیوار کشید، ومال آن براهل شهرها جبایت کرد، ووصیت های نیکو بکرد اورا، واز بهر مهدی به رصافه کوشکی ساخت، واندران [62] وقت بر خالد بن برمک خشم گرفت، وسه بار هزارهزتر درم ورا مصادره کرد، و بروز گار اوبه آذربایجان خوارج بیرون آمدند، اومر(خالد ) بن برمک را بفرستاد. تا آن فتنه را بشناسد.

و بخراسان استاد سیس از جانب سیستان بیرون آمد با سیصد هزار مرد، منصور مر مهدی را آنجا فرستاد، تا آن فتنه را بنشاند. وعبدالله بن الاشتر بناحیت بست ورخود بیرون آمد، ودعوت آشکاراکرد، آخر بگریخت زیر زمین سند بشد و آنجا مقام کرد، واورا عقب ماند بسیار. ومنصور به حج رفت ونالنده شده، وعلت اسهال یافت واندران علت بمرد.