گفتار مشایخ در باب طریقت

از کتاب: از کوچه عرفان

۱-عزیزالدین نسفی گوید : بدان که شریعت گفت انبیاست و طریقت کرد انبیا است و حقیقت دید انبیا است .

سالک باید اول از علم شریعت مالابد است بیاموزد، و آنگاه از عمل طریقت آنچه مالابد است بکند و بجای آوردن تا از انوار حقیقت بقدر سعی و کوشش وی روی نماید. ای درویش هر که قبول میکند آنچه پیغمبر وی گفته است از اهل شریعت است و هر که میکند آنچه پیغمبر کرده است از اهل طریقت است و میبیند آنچه پیغمبر وی  دیده است از اهل حقیقت است ، ان طایفه که هر سه دارند کاملان اند و ایشان  اند که پیشوای خلایق اند و بدان که انسان کامل ان است که در شریعت و طریقت و حقیقت تمام باشد .*۱۵۳ و عمل اهل ظریقت ده چیز است ۱- طلب خدای است ، ۲-طلب داناست که بی دلیل راه نتوان کردن ، ۳- ارادت است به دانا هر چند که ارادت قوی تر بود مرکب قوی تر باشد ، ۴- فرمان بردن است ، باید که سالک مرید و مطیع و فرمان بردار باشد ، ترک است که باید به اشارت دانا ترک فضولات کند ،۶- تقوی است باید که متقی و پرهیزگار باشد و راست کردار و راست گفتار و حلال خوار بود و شریعت را عزیز دارد ،۷ کم گفتن است ، ۸- کم خفتن است ،۹- کم خوردن است ، ۱۰ عزلت است و این ده چیز اثر های قوی دارد در سلوک سالک چون بر این ده چیز مواظبت نماید و ثبات کند که کار ثبات دارد و عاقبت بجایی رسد و حقیقت روی نماید و اگر یکی از این ده کم باشد سلوک میسر نشود و سالک بجایی نرسد .*۱۵۴

۲-شیخ فرید الدین عطار میگوید: 

صبوری پیشه کن اینکه طریقت  

خموشی  پیشه کن اینست حقیقت 

طریقت چیست ؟ نقد جان فگندن 

که خود را در غلط نتوان فگندن

طریقت چیست ؟ عین راه دیدن

سبکباری کم آزاری کزیدن *۱۵۵

اگر اهل زمان از خواص و عوام مدعی اند که شریعت خلاف طریقت است و طریقت خلاف حقیقت و گمان کنند که بین این مراتب مغایرت واقعی است و هر یک از منتسبین این مراتب خاصه  به طایفۀ صوفیان نسبت ها دهند که درست نیست و علت آن عدم دانایی آنان است  به احوال این طایفه و کمی وقوف شان بر اصل قواعد آنان اما در حقیقت واقع شریعت و طریقت و حقیقت نامهای مترادفی اند که بر یک  معنی و یک شریعت صدق میکند با عبارات مختلف و در واقع امر خلایی در بین آنها نیست .*۱۵۶

۳-نجم الدین کبری گوید : به خدای تعالی  به عداد نفوس خلایق راه است ، که در این راه ها را با همه کثرت و اخلاقش میتوان بطور کلی به سه نوع محصور کرد ۱- راه ارباب معاملات که همان راه شریعت است که اساس آن به ادای کلمه شهادت و کثرت نماز و روزه و حج و جهاد و طلاوت قرآن کریم و غیره نهاده شده است . ۲- طریق اصحاب مجاهده که با سلوک و ریاضات خاض توام است و با عث تبدیل اخلاق و تزکیه نفس و تصفیه دل و جان میگردد . ۳- راه سایرین الله که راه سالکان مجذوب است که ظریق اول از آن اهل شریعت است به این معنی که تا شریعت سالک راست نباشد و اوامر و نواهی بخوبی فرا نگرفته باشد ، نمیتواند در طریقت قدم نهد چه سالک تا اعمال اهری ریعت را با اخلاص تمام انجام ندهد ، دواعی شوق و بواعت ظلب در باطن مستعد او پدیدنیاد و طالب اعمال قلبی و سری و روحی که همان باطن شریعت است نگردد پس طریقت راه انبیا است که بر باطن شرع دست یافته اند ، و شریعت  طریق امت است که بوسیله آن میتواند به آن باطن دست یابند و اهل ظریقت کسانی اند که هر چه کنند برای رضای حق کنند و از دو عالم جز کسب رضای او چیزی دیگر نخواهد.

۴- شیخ روز بهان بقلی شیرازی گوید : اصول طریقت بر هفت چیز است :۱-اعراض از ماسوی الله ، ۲- تمسک به آداب انبیا علیهم السلام ، ۳- رعایت مداوم ، ۴- روزه داشتن ،۵- نظر  کردم در علوم مشایخ ، ۶- محبت با کاملان و سالکان الی الله ،۷ – سماع با اهل طریقت.

۵- عزیز الدین نسفی: هم اهل طریقت را به ده چیز دانسته است :۱طلب، ۲- داشتن شیخ دانا و راهدان و کامل ،۳- اردات  کامل داشتن بدان شیخ ،۴- فرمان برداری از شیخ ،۵- ترک ماسوی الله آنچه را که شیخ دستور دهد،۶-تث.ی . پرهیزگاری در امور،۷- جوع و کم خوری،۸-خاموشی ،۹- کم خوابی،۱۰ عزلت از خلق. و فریدالدین عطار طریقت را به هفت وادی تقسیم کرده است که اولش طلب و آخرش فقر و فنا است. 

۶-ابوالقاسم قشیری گوید :(۳۸۶ الی۴۶۷) اند که طریقت هم مانند سایر امور در این کشور از همان دیر باز دگر گونیها بسیار شد و جمعی شیاد به زی این طایفه در آمدند و طریقت را نیز چون شریعت از مسیر خویش منحرف کردند چنانکه استاد قشیری گوید : «اندر طریقت فترت پیدا آمد ، بلکه یکسره مندرس گشت . به حقیقت پیران که این طریقت را دانستند برفتند و اندکی اند برنایان که بر سیرت و طریقت ایشان اقتدا کنند ورع برفت و بساط او بر نوشته آمد ، و طمع اندر دلها قوی شد و بیخ فرو برد. حرمت شریعت از دلها برون شد و ناپاکی اندر دین قوی ترین سببی دانند . ترک حرمت و بی حشمتی دین خود کردند و همه میل گرفتن بحاصل کردن شهوتها و ناپاکی و به فرا گرفتن حرام و نفع خویش نگاه داشتن بدانچه از بازاریان و اصحاب سلطان (حکومت) فرا گیرند و بدین بر حرمتی ها فرو نیامدند . بسنده نکردند و برترین حقایق و احوال و دعوی کردند که ایشان از حد بندگی در گذشتند و بحقیقت وصال رسیدند و ایشان نیز قایم بحق و حکم های ایشان همی رود . و به هر چه ایثار کنند و دست برند خدای عزوجل را با ایشان عتاب نیست و آنچه کنند بر ایشان ملامت نیست و خویشتن از آن همی شمرند که اسرار احدیت ایشان پیدا کردند ایشان را صافی گردانیدند از صفات بشریت . آن حکم از ایشان بر خاست و باقی اندر به انوار صمدیه و این عنایت بر حرمتی و ترک ادب است . *۱۵۷

۷- شیخ احمد جام:

بدان که راه طاعت خدای است عزوجل ، و مرکب راه نفس تست و قدم مرکب تست تا قدم در راه راست نهی نفس در طاعت زنی و روی فرا قبلۀ ایمان کنی تا زود به منزل برسی که قال الله تعالی : و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین. ئ این «یقین» ، ؟«مرگ» است تا مرگ نیاید راه پدید نگردد تا مرکب از قدم زدن فرو نماند راه بمنزل نرسد . چون مرکب از قدم زدن فرو ماند راه بمنزل رسد و غم رفت و شادی آمد. و این شاید کسانی را باشد که عمر ضایع نگذارند ، نفس خویش که سر مایۀ ایشان است در بیهوده در کار نبرند ، و هفت اندام خویش در بندگی دارند و فرمان مهتر خویش را عزیز دارند، و رضای او بر هوای خویش اختیار کنند و هر چه کنند برای رضای او کنند و مقصود در دو عالم بجز رضای وی نباشد: چون نگرند برای او نگرند و چون نوشند برای او نوشند و چون خیزند برای او خیزند ؛ هفت اندام او بستۀ رضای او باشد . هر چه کنند نخست باحق راست کنند و حجت قیامت راست کنند آنگاه کار کنند ؛ هرچه بیرون از این است نه راه تحقیق است کما قال الله تعالی : وان هذا صراطی مستقیمنا فتبعو و لا تتبعو السب فتفرق بکم من سبیله ذالکم وصیکم تتقون ؛ گفت راه خدای عزوجل این است پس روی کنید این راه پس روی مکیند راه های دیگر را که آنگه پراگنده شوید. خداوند عزوجل ما را بدنیا فرستاد و نفس ما مایۀ ما کرد و ما در هر نفس یکبار خداوند را یاد میتوانیم گرد یا تسبیحی یا تهلیلی یا تکبیری میتوانیم گفت : ازین هر یک گوهر نفیس است که کس قیمت آن نتواند کرد کما قال الله تعالی : بقتته عمر المئومن لا قیمته لها : {گفت بقیۀ قیمت عمر مئومن کس نداند }و هر که عمر و نفس خویش در چنان بضاعت بکار برد که اول گفته آمد خنک اورا و او از راه روندگان ظریقت راستین است به حق و هر که عمر در چنین بکار برد و نفسش در چنین بیهوده زند بر خویشتن زیان کرد و از خاسران است . *۱۵۸