حیران
نامش ملا شمس الدین خان و از محال تولک میباشد. عمر او به ۶۰ رسیده و در شعر خصوص به مثنوی طبعی رسا دارد.
داند هر آدمی ز روز نخست
حق دو منزل براش کرده درست
تا به دنیا به بندگی کوشند
نه چو حیوان خورند هم نوشند
بشناسد خدای را از دل
که نگردد به روز حشر خجل
دست کوتاه کن ز ظلم و ستم
هم ز تزویر و حیله رشوت هم
نه به ظاهر حقیر چون سنور
باطنت هست همچو کلب عقور
گر تو ای بنده حق شناس شوی
ایمن از خوف و از هراس شوی
نه که چون حاکمان و مأمورین
باشی چون گرگ دائماً به کمین
مال مردم اگر چه شیرین است
مصدر لعنت است و نفرین است
مال مردم خورند چون پرکاه
مال دولت برند بر تنخواه
وای از این خوردن تو مردن به
هم از این زیست جان سپردن به
نه تو را شرم از خدا نه ز شاه
میکنی روی خود به دست سیاه
حق چو داده است بر تو منصب و جاه
خون مردم خوری معاذ الله
گر تو را شرم و گر حیا باشد
عزّت و دولت از خدا باشد
ور تو مغرور گشتی از عزّت
زود افتی به کوچه ذلت
وعظ من را چو حلقه ساز به کوش
تنخواه خود مخور و مپوش
گر خوری زهر قاتلت گردد
قائد راه باطلت گردد
من ز کردار خویش حیرانم
لیک پابند فضل یزدانم