138

غزنه و غور

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

چون سلسله غوریان از مفاخر وطن است و در نسب وهویت آنها باب مفصلی خواهند نوشت و اسماء الرجال واماکن آنرا در مبحث خود آن روشن خواهند کرد بنده تنها به قسمتی که باغزنه تماس دارد اکتفا نمودم. سلطان محمود که برای توحید تمام نقاط افغانستان و نجات از تفرقه و پریشانی از تحمل هیچ گونه مصایب خود داری نمیکرد غور را که در قلب کشور جا داشت و با داشتن قلل مرتفع وقلاع مستحکم و مردمی جنگجو و پردل اهمیت شایان داشت نمیخواست بیشتر از این از سیاست غزنه و نفوذ سیاسی وی بر کنار ماند تا آن وقت اهالی حواشی غور اسلام را پذیرفته بودند ولی مرکز آن بدین فرخنده اسلام نگرویده بود سلطان محمود سه مرتبه لشکر به غور کشید .

یکی در سال 401 از راه هرات 

دوم در سال 405 از راه بست و خوابین.

سوم از راه هرات در سال 411.

در حمله اول ودوم سلطان خودش شرکت جست و حمله سوم تنها به پسالاری مسعود انجام بافت.



حملۀ اول :

چون سلطان دید ابن سوری امیر توانا و مبارز مندیش از مراودتی در روز گار سبکتگین باغزنه داشت سر باز زده گاهی امر میدهد که از هم جواران غور مالیه ستانند و گاهی میگوید خراجی را که به غزنه میپردازند ندهند.

در سال 401 آهنگ غور نمود و پیش از خود التوناش والی هرات و ارسلان جاذب حکمران طوس را با طلایه سپاه به غور فرستاد و خود متعاقباً حرکت نمود غوریان راه را بر غزنویان بستند و بر فراز کوه ها در کمین نشستند و سنگرها ساختند و با شهامت فوق العاده بکار دفاع پرداختند سالاران محمود نتوانستند کاری از پیش برند سپاهیان غزنه رو بهزیمت نهادند در این حال خود سلطان با سرعتی که مخصوص وی بود بر ساقه لشکر رسید و منهزمانرا دل داد و با سپاهی که در رکاب خود داشت بجنگ آغاز نمود. ابن سوری به آهنگران متحصن شد باز هم مقابل شجاعت غوریان و موقعیت نظامی غور کاری از پیش نرفت سلطان مجبور شد که بخدعه حربی پردازد به سپاهیان خود متدرجاً فرمان باز گشت داد و مهارتی بخرج رسانید که غوریان از کمین گاهها بر آمدند و از دره های تنگ و حصار منیع به میدان فراخ یا عساکر محمود روبرو شدند.

با وصف اینکه قسمت بیشتر قوای محمود ضایع شده بود سلطان حکم حمله داد و غوریان که غافل بودند منهزم گردیدند خود ابن سوری با پسران و صاحب منصبان خود اسیر گردید سلطان نظر به علایق هم وطنی و اینکه نمیخواست یکی از خانواده های گرامی مملکت بدست اوضایع شود حکومت غور را به پسر دیگر ابن سوری که ابوعلی نام داشت و با سلطان دوست بود سپرد ابن سوری چون دید سلطان بروی چیره شده و مردان غوری اسیر گشته اند دیوارهای آسمان سای آهنگران بخاک برابر گشته  جهان بروی تاریک شد و مرگ را برخواری ترجیح نهاد و دیگر نخواست با بازوان بسته و بال و پر شکسته آشیان بلند و قلل سنگین غور را پدرود گوید و روزگار دروی بخواری فرا نگرد زهریکه زیر نگین داشت مــکید و طومار حیات را به خاتم گ مسجل گردانید و در مقام کدن جان سپرد.

تا این وقت غور شرقی فتح شده بود و هنوز قسمت جنوبی شرف غور به حال

پیشینه بود.

حمله دوم :

سلطان در سال ٤٠٥ از راه بست به غور لشکر کشید نا حیت خوا بن وقلاع 

منبع آن را تسخیر نمود بیهقی آنجا که میخواهد ولایت مسعود را در عهد محمود ذکر کند از این جنگ نامبرده و دیگران آنرا فرو گذاشته اند بقول بیهقی خوا بن ناحیتی از غور بوده و بزمین داور منتهی میشد محمود این جنگ را فتح کرد و مسعود نیز باوی بود و یکی از سرداران غور که از قلعتی دفاع میکرد به تیر مسعود کشته شد و از دیوار قلعه بزمین افتاد و این باعث شد که سلطان خوابن را فتح کند غوریان را هزیمت افتد ومسعود طرف عنایت پدر قرار یابد.

حمله سوم :

در سال ٤١١ سلطان تسخیر ناحیت شمال غربی غور را که به (تب) موسوم 

بود قصه کرد و مسعود را که در ان وقت فرمانده هرات بود امر داد که آن ناحیت را تسخیر نماید . و از آن جا جانب ناحیه رزان حرکت کرد مردم رزان بعضی قبلا گریخته بودند و بقیه امان خواستند و از آن جا به ناحیت درمیش بت شد و مردم ناحیت او جنگ سخت کردند و بالاخره مغلوب ومنکوب شدند و در این جنگ مسعود جرئت و مردانگی های زیاد نمود پیشرفت های شایان کرد و همه غور را مفتوح ساخت ورمیش بت امان خواست و اوا امان داد و مسعود از آنجا فاتحاً وغانماً بهرات آمد و بعداً قصد حصار تور نمود و آنرا نیز مفتوح کرد در رباط مار آباد اموالی را که از غور آورده بودند و بیشتر آن اسلحه بود تقسیم نمودند دیگر از وقایع عهد سلطان محمود مسئله فتح قصدار بود قصدار به نیمه شمال شرقی بلوچستان امروزه اطلاق می شد.

امیر قصدار در سال 401 به تحریک ایلک خان باسلطان طریق تمرد گرفت سلطان در ٤٠٢ قصدار را عنفاً مفتوح نمود و امیر آن تسلیم و وعده کرد که علاوه از خراج سالیانه ١٥ فیل و ١٥ ملیون درهم به سلطان بپردازد سلطان این امر را قبول و به غزنه مراجعت کرد .

پیش از آنکه بشرح این خانواده "آل فریغون" بپردازیم قطعه غرائی را که ابوالفتح بستی در محامد و ذکر اوصاف جمیل آنها گفته وثعالبی دریتیمته الدهر و عتبی در کتاب تاریخ خود آنرا نقل نموده اند ضبط می نمائیم تا گفته های ما در ستایش این خانواده به گفته یکی از دانشمندان وشیوخ فضلای کشور مسجل باشد.

بنو فریغون قوم فی وجوههم 

سیما الهدا وسناء السودد العالى 

کانها خلقوا من سودد وعلى 

و سایر الناس من طین و صلصال

فان اکن ساکتاً عن شکر انغامهم 

فان ذاک لعجزى لا لاغفالى 

یعنی اولاد فریغون کسانی می باشند که در روهای شان سیمانی هدایت آشکار است و فروغ بزرگ منشی وسرداری از آن می تابـــد پنداری ایشان از بزرگی و بلندی آفریده شده اند و دیگران از گل و خاک اگر من از شکر انعام ایشان خاموشم از ناتوانی من است که آنرا شمرده نمی توانم نه از اغفال من.

محل امارت این سلسله گوز انان بود که عربها بقانون تعریب آنرا جوزجانان و گاهی هم جوزجان خوانده اند یا قوت می نگارد: جوز جان ناحیتی است میان بلخ و مرغاب .

مرکز آن را یهودیه میگویند انبار و فاریاب و کلار از شهرهای آنست امام یحیى بن زید بن على بن حسن بن علی رضی الله عنه را در آنجا کشتند جوزجان از طرف اعداب در سال 33 هجرت عزة فتح شده.

در آنجا خانواده آل فریغون امارت داشتند احمد بن فریغون اولین موسس این امارت است سلطان محمود که با اشراف و نجبای مملکت بدیده مهربانی می نگریست با آل فریغون از در محبت پیش آمد و به سلسلة که پدرش با ایشان گذاشته بود دوام داد چون محمود و اسمعیل در غزنه جنگ کردند امیر فریغونی بسیار کوشش کرد که برادران صلح کنند اما سود نکرد و بالاخره به کهمک محمود که دامادش بود شتافت در تحکیم مراودت میسان دربار آل سامان و آل ناصر نیز دست بزرگ داشت.

احمد در سال های 390 و 398 از جهان در گذشت و بعد از وی پسرش جانشین او گردید که محمد نام داشت و خواهر سلطان در نکاح او بود و دختر او را محمد پسر محمود گرفته بود محمد نیز در سال ٤٠١ و فات یافت و چون جانشین کافی نداشت امارت وی جزء سلطنت محمودی قرار یافت عبدالواحد شاگرد و مصاحب ابو علی سینا که اکثر تالیفات و آثار وی مرهون تدوین این شخص است از جوزجان بوده  و حکایت معدن سنگی که شیخ الرئیس در طبیعات ذکر کرده نیز مربوط به جوزجانان بوده است.