138

اگر ها و مگر ها

از کتاب: سرود خون

یک حرف نخواندیم درین کهنه خبر ها

جز قصۀ تکرار اگر ها  مگر ها

افراشته طاقیست جهان گشته دران نقش 

با خون بشر بازی شمشیر و سپر ها

جز سردی ازین لق بداندیش ندیدیم 

قربان تو و لذت آن گرم نظر ها 

مرگست متاعی که دران نیست نزاعی  

از ارث پدر ها که بماند به پسر ها 

برق نگۀ کیست شتابنده درین دشت

کز مجمر هر لاله عیانست شرر ها

ما را بکجا می کشد آخر بشب تار 

گمگشته هدف ها و سرا سیمه سفر ها 

آوازۀ گلگشت که در شهر بلند است 

کز نکحت گل موج زند راهگذر ها 

این مرغ شباهنگ ندانم ز کجا خاست 

کز نالۀ وی ون چکد از چاک سحر ها

از هر وزش باد تپد مگر امشب 

آورده ز گلزار من زار خبر ها 

جز زیر و زبر گشته خم گیسوی آن ماه

هر گز ننهم دل بدگر زیر و زبر ها 

با لعل شکر خای تو پیوست که امروز 

بر خوان سخن شعر من آمیخت شکر ها