خانم کوچک

از کتاب: زنان دری پرداز

زنان زحمتکش ترکمن علاوه بر سهمگیری در تولید و انکشاف اقتصاد کشور و امور منزل و تربیه طفل کار های عمده یی فرهنگی را انجام داده اند خانم کوچک در پهلوی اشعار ترکمنی اشعار نغز و دلکش به زبان دری دارد آنچه را تذکره (از رابعه تا پروین) در صفحات (115-119) در باره خانم کوچک آورده است در اینجا می آوریم .(عمان 


سامانی شاعر معروف قرن سیزدهم ملقب به تاج (صحفه قابل دید نیست) که در احوال شعرای معاصر خود نوشته و موسوم به (مخزن ) است مینویسد (خانم کوچک متخلص به خان دختر محبعلی پسر محبعلی بیگ تر گمانست و یاد آور میشود که محبعلی بیگ همراه نادر شاه به اصفهان آمد و به حکومت (چهار محال) اقامت گزید و در دوران توقف یاد گار های خیری مانند حمام و مسجد از خود در انجا باقی گذشت تا در پایان دوران نادر شاه که مبتلا به جنون جور و ستم و آدم کشی شده بود محبعلی خان دچار خشم و غضب وی گردید سرانجام برای مصادره دارایش به دست دژخمیان خونخوار سپرده شد وزیر شکنجه جان سپرد و تاریخ مرگ محبعلیخان را بین سالهای (1155-1160 ) هجری ضبط کرده است و این داستان را ادامه داده و متذکر میشود محمد بیگ پس از مرگ پدر از قریه شهرک به قصبه دهکرد (شهر کرد فعلی ) نقل مکان کرد و در آنجا بدرود حیات گفت و در ابتدای جلوس فتحعلیشاه محمد زمانخان قاجار که از امراء و متنفذین قاجاریه بود طرف غضب فتحعلیشاه قرار گرفت و به اصفهان با حشم و خدم تبعید گردید و در اصفهان شهرت جمال و کمال خانم کوچک را شنید و به خواستکاری او فرستاد برادر و کسان خود خانم کوچک را موافقت سر باز زده و کار به مخاصمه و زد و خورد کشید و به دستور خان قاجار فشار هایی به خانواده محمد بیگ وارد شد که منجر به تفرقه و برهم خوردن اساس زندگانی آنان گردید تا بالنتیجه خانم کوچک به همسری زمانخان تن در دادو به خانه او رفت و مورد علاقه و احترام تام و تمام واقع شد و به تاج الدوله ملقب گردید عمان سامانی پس از ذکر احوال خاندان این بانو او را به ذوق سرشار و طبع لیف میستاید و به اشاره به اینکه دیوانی از اشعار او تدوین یافته مخمسی در مدح حضرت امیر از او ضبط کرده که چنین است.

در عرش برین است مقام اسد الله  

خوانده است نبی خطبه به نام اسد الله



 شاهان جهانند غلام اسد الله  

قرآن مجید است کلام اسد الله  

ایجاد جهان شد ز برای اسد الله

بادا سرو جانم به فدای اسد الله  

بودی بر پیغمبر ما نیک و خردمند

میداد به خویشش ز خوشی نسبت پیوند

باشیر خدا نیست کسی همسر و مانند

مصحوبی روح القدس از نزد خداوند

والشمس بیاید به ضحای اسد الله  

بادا سرو جانم به فدای اسد الله  

در عوج به بط رازق در موج به ماهی  

یکتای به یکتایی او داد گواهی

حق داد ورا درد و جهان منصب شاهی  

سر تا بقدم مظهر اوصاف الهی

پس چون بود اوصاف خدای اسد الله

بادا سرو جانم به فدای اسد الله

از روضه فردوس چو آدم شد مهجور  

از ترس الهی شد آزرده و رنجور

در عرش خدا نام علی دید چو مسطور

بنمود شفیع خویش آن نام پر از نور

بیش از همه بوده است بقای اسدالله  

بادا سر و جانم به فدای اسد الله

چون نوح به کشتی ماند از شدت طوفان  

میجست نجات و ز بلا بود هراسان  

از حرمت نام شه دین منبع احسان  

کشتیش به جودی نجات آمد آسان  

پس خواند به تکرار ثنای اسد الله

بادا سر و جانم به فدای اسد الله  

هرچند که داری به غریبی جگر ریش

ببریده امید تو زبیگانه و از خویش  


داری به جگر درد و الم بیشتر از پیش  

ای (خان ) بگو مدح علی هیچ میندیش

چون یار نداریم سوای اسد الله

بادا سر و جانم به فدای اسد الله

از این پرده نشین شاعر تنها همین یک مخمس باقی است که در بالا آورده شد.