138

سالگره امیر خسرو

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

هدیه استاد به مناسبت سالگرۀ امیر خسرو 

که در شب عرس بو هزار وی خوانده شد

در شکنج قرن ها در عصر های بی شمار

محو شد هنگامه ی چندین شکوه و اقتدار 

شهسواران ماندند از کف زمام اختیار

تاجداران را ز سر افتاد اکلیل وقار

اینک از آن کاروانها نقش پایی مانده است

داستانی بر لب دستان سرایی مانده است 

آنچه محکوم حوادث نیست انوار خداست 

بارگاه بندگان راز دار کبریاست 

کشور آشفتگان ژنده پوش بی قباست 

عالمی دارند کان در بند سال و ماه است 

ماه و خورشیدی در آن غیر از دل آگاه نیست 

نزد اینها کعبه ی دل آسمانی دیگر است 

صد هزاران کهکشان و ماه دوی مضمر است

عشق در دنیای ایشان آفتاب انور است

سینه ی این عاشقان هم باختر هم خاور است 

آفتاب عشق ازین جانور افشانی کند

بوریایی کار صد ارنگ سلطانی کند 

گر نبودی عشق دنیا بود زندانی سیاه 

ابر آن جز غم نمی بارید بر مشت گیاه

عقل آواره چسان میداد مردم را پناه

انکه در هر آرمون بنمود چندین اشتباه

چون نهد در رهگذار دیگران روشن چراغ

آنکه خود سر منزل تحقیق را دارد سراغ 

این بزرگان در ره ما شمع دین افروختند

بر بساط دیگران چون شمع خود را سوختند

آنچه را خود از دبستان ارل آموختند

همچو گنج خسروانی بهر ما اندوختند

خازن این گنج پنهان سینه چا کانند و بس

محرم این راز سر پوشیده پا کانند و بس

از شمیم هر گلی پیغام جان بشنیده اند

در دل هر قطره بحر بیکرانی دیده اند

در بهای یک نگه کون و مکان بخشیده اند

این حریفان بر متاع جسم و جان خندیده اند

تا به مژگان سینۀ هر ذره را بشکافتند

در دل هر یک هزاران ماه و انجم یافتند

میدمد از خاک ایشان تا ابد آواز عشق

میرسد زین پرده در گوش دل ما ساز عشق

بر سر این کنگره پر میزند شهباز عشق

پایه ی این ره نشنان از دو عالم بر تر است 

هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است

خسروا در بار گاهت ارمغان آورده ام

از شبستان سنایی داستان آورده ام

از شبستان سنایی داستان آورده ام

از حریم مولوی چندین نشان آورده ام

از ریاض آشنایی بو جان اورده ام 

این حدیث جانفزا بشنو که آواز دل است

بشنو این آواز روح انگیز کز ساز دل است.