آه سرد
از کتاب: مروارید گمشده
، غزل
05 February 2016
ز چاک سینۀ داغیده آهِ سرد بخیزد
گر از نسیم سحر گاهی بوی درد بخیزد
چراغ عشق شود در دلم ز حسن تو روشن
دمی که تیر نگاه تو بر نَبَرد بخیزد
تپد به خون و بریزد ز سینه در کف پایت
اگر ز کلبۀ دل ناله های سرد بخیزد
ز فیض پرتوت ای ماه، نور فشان شود این دیر
گمان مدار که خورشیدِ سرخ و زرد بخیزد
سیاه میشود و ناپدید و تیره و تاریک
اگر برابرت این ماه کوچه گرد بخیزد
چه تازه تازه جوان است داغ سینۀ «واهِب»
چو جوهری که ز سنگلاخِ لاجورد بخیزد