گلستان فنا
از کتاب: مروارید گمشده
، غزل
05 February 2016
درب خواهش بسته کردم درب جانان باز شد
قطرۀ حسرت به بیرون تاخت بحر ناز شد
از ازل انجام کلفت دیده بود عیشم ولی
وقتی من مینا شدم آن ساغرم همراز شد
تا که هر دو عالمم در دیده شد رنگین کمان
تابش بیرنگی را رنگ صفا آغاز شد
عشق در بند حجاب عشوۀ خوبان نهان
اسپ مجنون بر در لیلا به تاخت و تاز شد
کلبۀ دل در محیط خودستائی تنگ بود
دشت هستی گشت زان عشقی که پای انداز شد
«واهِبا» این مژدۀ آمد از گلستان فنا
کین شرار نامه جولانی زد و گلباز شد