الربع و العشرون مسروق
بن ابرهه. بعد از پدر بتخت نشست، ممالک یمن در ضبط خود آورد، و در ان وقت که پدرش ابرهه مادرش از ذی یزن بستد ، ذی یزن به مستغاث به نزدیک نوشروان رفته بود، و عزیز داشتها دیده ، و بعد از ده سال همانجا بدار آخرت رفت ، و سیف که پسر او بود، خود را پسر ابرهه دانستی ، تا روزی مسروق را با سیف خصومت شد گفت: لعنت بر پدرت باد ! سیف بنزدیک مادر آمد و حال خود و پدر باز پرسید . چون او را معلوم شد، بنزدیک نوشروان آمد و نو شروان او را عزیز داشت ، و بعد از اندیشه و رای ، هشتصد مرد محبوس را که کشتن بر ایشان واجب بود جمله خلاص داد ، و به مدد او فرستاد، و بر سر ایشان پیری هشتاد سال عمر، و وهرز ( ۱ ) نام ( که ) کمان او در عجم هیچکس زه نتوانستی کرد، او را بر سر ایشان امیر کرد و بطرف یمن فرستاد بمدد سیف . دویست مرد در دو کشتی غرق شد باقی ششصد مرد با وهرز ( ۲ ) آمد ازحمیر پنج هزار ( ۳ ) مرد با ایشان ضم شد، و با مسروق مصاف کردند ، و او را بکشتند و یمن بگرفتند، و به سیف ذی یزن دادند ، و مسروق کشته شد. و الله اعلم