1

پدر تاریخ یا دروغگوی تاریخ

از کتاب: زیر ذره بین
18 September 2024

هرودوت (Herodotus of Halicarnassus) را "پدر تأریخ" عنوان داده اند و کتاب"تأریخها" او را نخستین کتاب تأریخ معرفی کرده اند. ما در این مقال، پیرامون شخصیت، زنده گی و آثار بجامانده از او پرداخته، نقش او را در شکلگیری تأریخ و تأثیرات آنرا بر مؤرخان بعدی، زیر ذره بین خواهیم برد.

تحقیق حاضر، شامل چهار قسمت اساسی میباشد که هریک را در بدنۀ بحث اصلی، مورد تحلیل و تجزیه قرار خواهیم داد:

  1. تفاوت میان تأریخ و افسانه
  2. اناکرونیزم یا زمانپریشی
  3. دلایل و نظرات منتقدان
  4. تسلسل در امر نقل و تکثیر بر اساس نصاب "زمانبندی معکوس" (Reverse chronological order)  


پیشنوشتار

تأریخ بصفت یک مبحث مستقل و مانند هر پدیدۀ دیگر، دارای ابعاد بنیادی و عناصر کارگر میباشد. به بیان دیگر، مؤرخ فقط با واقعیت یک رویداد سروکار دارد نه الزاماً با حقیقت آن. یعنی، یک رویداد عادی، هنگامی شامل وقایع تأریخی میگردد که در ابعاد نقلانی و عقلانی، قابل اثبات و پذیرش باشد ورنه چنین رویدادی از حکایت و افسانه چیزی بیش نیست.

باوجود چنین الزامی، اکثراً تأریخنگاران جهان، این ابعاد نقلانی و عقلانی را صریحاً نقض و تخطی کرده اند حالا، میتواند دلایل نارسائی منحصربفرد داشته باشد و یا علل سیاسی-فرهنگی، و این غافل از آنکه، آنچه مؤرخ را به راوی و تأریخ را به افسانه مبدل میسازد، اساساً نقض همین اصول میباشد. از روایات حدیث گرفته تا حکایات فراعنه و از نامه های شاهان گرفته تا نامه های خدایان، همه و همه، مثالهای واقعی و زنده ئی از این تخطی و انحراف است که راویان چگونه افسانه ها را بنام تأریخ درخور ما داده اند و چطور سرگذشتهای طبیعی را تبدیل به سرنوشتهای تحمیلی کرده، سیر تحول طبیعی مردمان را از مسیر اصلی آن منحرف ساخته اند. اما، در این مدت، کمتر کسی ابروی تعجب به بالا و کمتر کسی ابروی تردید، به پایان انداخته است.

یکی از کسانیکه در تأریخ بیشتر از همه، محراق توجه مؤرخان معاصر بوده و حتی او را "پدر تأریخ" لقب و صفت داده اند، شخصی میباشد بنام هرودوت (Herodotus) که ما در ذیل این گفتار، به شرح حال و احوال و آثار او خواهیم پرداخت.
آنچه در مورد هرودوت حایز اهمیت خاص میباشد، دو نکتۀ مهم است. یکی تعلق او به یونان باستان یا "گهوارۀ تمدن اروپا" و دیگری، نقش او در شکلدادن تأریخ مردمان شرق.

پس بیجهت نیست که اگر بعضی از مؤرخین، او را بجای "پدر تأریخ"، لقب "پدر دروغ" داده اند. اگرچه نسبت دروغ به یک افسانه گوی، چندان "اتهام وارد" نیست چون ذات افسانه، خود زاده ئی تخیل و تصورات میباشد و انصافاً نمیشود کسی را به فعل دروغبافی در بیان افسانه، محکوم نمود. اما، بار این جنایت را باید کسانی بر دوش بکشند که آنها با شناخت شخصیت هرودوت و با فهم آنکه افسانه های او تأریخ نیست، بازهم تلاش بر جعل و انحراف تأریخ از مسیر تحولی طبیعی آن کرده اند.

در اینجا شاید ذهن کنجکاو اینرا بپرسد که چرا یونان باید "مهد تمدن جهان" محسوب گردد و چرا مستشرقین باید در پی انحراف و جعل تأریخ برای مشرقزمین، بوده باشند؟ و یا چرا عصر روشنگری غرب آغاز خود را از رکود شرق الهام گرفته و چگونه خود را "رنسانس" یا تولد مجدد داد؟ طبعاً، پاسخ به این سؤالات، الزام مداخل مستقل و مستلزم تحقیقات جدیدی میباشد که از حوصلۀ این نوشته، فراتر میرود و ما در اینجا به آن نمیپردازیم.

ما در این تحقیق، اساساً در پی یافتن قاصر و اثبات قصور نیستیم و نه هدف تخریب و تحقیر تأریخ دیگران را دنبال میکنیم، بلکه آنچه را بصفت موجود آزاد و متفکر میخواهیم بدانیم، آنقسمت از واقعیتهای تأریخی است که لااقل به ما و به تأریخ ما، تعلق میگیرد.

پس بنابرین، ما در ذیل این تحقیق، بر اساس اسناد معتبر و بر پایۀ منطق و استدلال علمی و تأریخی، برای هر ذهن متعقل، اینرا اثبات خواهیم کرد که اولاً شخصیت هرودوت، مؤرخ نبوده است و ثانیاً، تسلسل نقل از عصر حاضر تا قلم هرودوت، دچار انفصال و گسیختهگیهای آشکار میباشد که این امر نهایتاً، اصول عقلانی و نقلانی تأریخنگاری را پایمال و نقض میکند و فقط همین دو نقص و نقض کافیست تا هرودوت را مؤرخ نپنداشته و آثار وی را بصفت وقایع تأریخی نپذیریم.



 مرور ادبیات

آنچه از قرائت رایج در دست داریم ما را چنین میفهماند که شخصی بنام هرودوت (Herodotus) در حدود سال ۴۸۴ قبل از سنۀ مشترک در شهرهالیکارناسوس (Halicarnassus)، که یکی از شهرهای یونان بوده، متولد شد. کلمۀ "یونان" از نام "ایونی" (Ionia) گرفته شده است که اشاره به منطقه ئی در آسیای صغیر، یا ترکیه امروزی دارد که در آنجا قبایل یونانی بویژه همین ایونیها سکونت داشته اند.

در زبان گریگ، نام کشور گریس (Hellás) و بطور رسمی (Elláda) میباشد. گریکان سرزمین خود را هلاس یا الادا مینامند، اما در فارسی به دلیل ارتباط با مناطق ایونی، این کشور به "یونان" معروف شده است.

هرودوت در میان سالهای ۴۲۵-۴۳۵ قبل از سنۀ مشترک، کتابی را بنام "تاریخ ها، Histories" نوشت که اساساً به تأریخ و سرگذشت مردمان مناطق گسترده ئی از جهان باستان پرداخته است که شامل یونان، پارس، مصر، آسیای صغیر، بابل، هند، سکاها، لیبی، فینیقیه، و بخشهای از اروپا و آفریقا میشود.

هرچند هرودوت به مجموعۀ وسیعی از موضوعات تأریخی و فرهنگی پرداخته، اما محور اصلی کتاب او را جنگهای یونانی-پارسی و تعاملاءءت بین یونانیان و امپراتوری هخامنشی، تشکیل میدهد.

این کتاب اساساً به ۹ بخش تقسیم شده است که هر بخش، نام یکی از الهه های موسیقی و شعر (موزها) در اساطیر یونان را بر خود دارد. این تقسیمبندی و نامگذاریهای ۹ بخشی، هرگز توسط شخص هرودوت انجام نشده است بلکه، در ابتدا به شکل یک متن پیوسته نوشته شده بود و بعدها، در دوران هلنیستی، به منظور سهولت استفاده، توسط ویراستاران کتابخانۀ اسکندریه به ۹ بخش تقسیم شده است.

چنانکه که آمد، این تقسیمبندی در قرن ۳ پیش از میلاد توسط دانشمندان و ویراستاران کتابخانه اسکندریه، به ویژه آریستارخوس ساموتراسی (Aristarchus of Samothrace)، که یکی از مهم ترین فیلسوفان و ویراستاران آن دوره بود، صورت گرفت. این افراد به نامهای موزها (الهه های شعر و هنر) اشاره کرده و برای هر بخش یکی از نامهای موزها را انتخاب کردند.[۱]

۹ بخش و نام موزها:[۲]

  1. کلیو (Clio) - بخش اول
  2. اوتروپه (Euterpe) - بخش دوم
  3. تالیه (Thalia) - بخش سوم
  4. ملپومنه (Melpomene) - بخش چهارم
  5. ترپسیکور (Terpsichore) - بخش پنجم
  6. اراتو (Erato) - بخش ششم
  7. پولی هیم نیا (Polyhymnia) - بخش هفتم
  8. اورانیا (Urania) - بخش هشتم
  9. کالیوپه (Calliope) - بخش نهم

هرودوت در بخشهای مختلف کتاب خود به پارس و امپراتوری هخامنشی پرداخته است، بویژه در بخشهای اول (کلیو)، سوم (تالیه)، چهارم (ملپومنه)، و هفتم (پولی هیم نیا). اطلاعاتی دربارۀ پارس، فتوحات کوروش، کمبوجیه، داریوش، و خشایارشا ارائه میدهد و همچنان از مناطق در افغانستان مانند بکتریا (بلخ)، اراکوزیا (اطراف هیرمند)، پاراپامیزوس (هندوکش)، و گدروزیا (جنوبشرقی) نام میبرد. [۲]




تفاوت میان تأریخ و افسانه


 افسانه گوئی در اروپا به عنوان یکی از مهمترین سنتهای فرهنگی و ادبی، تأثیر عمیقی در شکلگیری تمدن غرب و ادبیات آن داشته است. این سنت افسانه گوئی از چندین منبع اصلی نشأت میگیرد که ما در اینجا، اختصاصاً به افسانه گوئی در یونان باستان، اشارات مختصری داریم.

افسانه های یونانی از قدیمیترین و غنیترین مجموعه های اسطوره ئی اند که به روایت ماجراهای، خدایان، انسانها، قهرمانان و موجودات افسانه ئی میپردازد. این اسطوره ها به شکل شفاهی و یا مکتوب از طریق شاعران و نویسندهگان یونان باستان مانند هومر، هزیود و اورفئوس به ما منتقل شده است. از مهمترین منابع این افسانه ها میتوان به ایلیاد و اودیسه هومر و تبارشناسی خدایان هزیود اشاره کرد.

افسانه در فرهنگ یونان باستان نقش حیاتی و چندجانبۀ ایفا کرده است. این افسانه ها به عنوان ابزاری برای توضیح پدیده های طبیعی، تحکیم ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و ارائه آموزه های اخلاقی بکار رفته اند.

سرگذشت انسانها و دخالت خدایان در زندهگی آدمها و یا ماجراهای قهرمانان در تعیین تقدیر و سرنوشت، از جمله موضوعات جالب و دلچسپی اند که افسانه های یونانی را از دیگر اسطوره ها متمایز و برازنده میسازد.

ما در ادامۀ این گفته، بیشتر به تحلیل و تفکیک رویدادهای تأریخی میپردازیم و تلاش خواهیم کرد تا مرز بین افسانه و تأریخ را، روشن و واضح سازیم.

پس بر اساس آنچه قبلاً بیان شد، یک رویداد طبیعی زمانی شامل زنجیزۀ تأریخ میگردد که در ابعاد عقلانی و نقلانی مورد اثبات و پذیرش باشد چنانکه در غیرصورت، فقط حکایت و افسانه محسوب میگردد. ما در اینجا بشکل مشت جو، نمونۀ خروار، چند مثال کوتاه از کتاب هرودوت را میآوریم تا خواننده خود، تفاوت میان تأریخ و افسانه را تمیز کند:


  • "آستیاگس، پادشاه ماد و پدربزرگ مادری کوروش، خوابی دید که در آن دخترش ماندان فرزندی به دنیا می آورد که جهان را در برمیگیرد. مغان (کاهنان و مفسران خواب) این رؤیا را به این تعبیر کردند که فرزند ماندان تاج و تخت پادشاهی را از آستیاگس خواهد گرفت." [۲]


  • "پس از این خواب، آستیاگس نگران شد و دستور داد که پس از تولد نوزاد، او را به قتل برسانند. او این وظیفه را به یکی از فرماندهان وفادارش به نامهارپاگوس سپرد." [۲]


  • "هارپاگوس که نمی خواست نوزاد را بکشد، او را به چوپانی به نام میتریداتس سپرد. همسر این چوپان، که خود به تازگی فرزندی مرده به دنیا آورده بود، تصمیم گرفت کوروش را به عنوان فرزند خود بزرگ کند و نوزاد مردۀ خود را به جای کوروش به دربار ماد برد. "[۲]


  • " کوروش به عنوان فرزند چوپان در دشتهای پارس و ماد بزرگ شد و تا سالها کسی نمیدانست که او در واقع شاهزاده است. او دوران کودکی خود را در جنگلها و دشتها گذراند و از محیط روستائی تربیت یافت. در این دوران، برخی از نشانه های پادشاهی در او نمایان شد، از جمله شجاعت و رهبری ذاتی." [۲]


  • "چند سال بعد، کوروش در بازیهای کودکان به رهبری و فرماندهی پرداخت و رفتار او چنان تأثیرگذار بود که آستیاگس به او مشکوک شد. نهایتاً هویت واقعی کوروش فاش شد و مشخص گردید که او همان نوزادی است که قرار بود کشته شود." [۲]

در این پنج مثال بالا، ما از خود میپرسیم که اولاً هرودوت با کدام امکانات (ثبت و ضبط) توانسته اینگونه معلومات دقیق در مورد کوروش را به دست آورده باشد؟ دوم، او چطور توانسته از محتوای خواب پادشاه ماد و یا از پسر مردۀ زن چوپان و یا از پادشاهی مستقبل کوروش و یا رهبری ذاتی کوروش اینچنین موثق و مطلع و مستقبل به ما اطلاع بدهد؟
هرکسیکه با قصص الانبیاء آشنا باشد، اینرا میداند که اینها وقایع تأریخی نه بلکه افسانۀ حضرت موسی و فرعون است. آیا استنباط از تعبیر خواب، و یا فال بینی از علم غیب، وظیفۀ یک مؤرخ است؟
پس براساس موازین علمی تأریخنگاری، چگونه میتوان این سطور را شامل تأریخ یا رویداهای واقعی دانست؟



  • "هنگامیکه مارهای بالدار از صحرای عربستان به طرف مصر پرواز میکنند، لکلکها با آنها در بین راه برخورد کرده مانع میشوند که به طرف گردنه بروند. سپس آنها را هلاک میکنند. عربها میگویند به واسطۀ این فایده و خدمت است که لکلکها در مصر، قدر و احترام فراوان دارند.....لکلکهای مزبور تماماً سیاه استند، ساقهای آنها مثل پای درنا است، منقار خمیده جالبی دارند و به اندازۀ آبچلیک آبی استند.....مار بالدار شبیه مار آبی است اما، بر بالاهایش پر دیده نمیشود و مثل خفاش است..." [۲]

بر اساس آنچه هرودوت میفرماید، علم زیستشناسی امروزی باید از وجود و حضور چنین حیوانی باخبر باشد و یا لااقل، تأریخ و مردم عربستان و مصر چنین پرنده ئی را باید بخاطر داشته باشند. 


چند مثال دیگر:
  • "در بخشهای از هند، مورچه های بسیار بزرگی به اندازه سگ های کوچک یا کمی بزرگتر وجود دارند. این مورچه ها زیر زمین زنده گی میکنند و در حین کندن تونلها، شنهای طلا را به سطح می آورند. اهالی هند، با دانستن این که این مورچه ها شنهای طلا را بیرون می آورند، به سرعت به صحرا می روند تا شنهای طلا را جمع آوری کنند. آنها باید سریع باشند، زیرا اگر مورچه ها متوجه حضور آنها شوند، به دنبالشان می دوند و انسانها را شکار میکنند. به همین دلیل، این یک کار خطرناک است."[۲] (کتاب ۳، بند ۱۰۲-۱۰۵)


  • "مردم اتیوپی (مکروبیها) به طور معمول بیش از ۱۲۰ سال عمر میکنند. راز عمر طولانی آنها در استفاده از چشمه ای خاص است که آب آن چنان سبُک است که هیچ چیزی روی آن شناور نمی ماند و این آب به آنها عمر طولانی می بخشد. همچنین غذای اصلی این مردم از گوشت و شیر تشکیل شده و بدنشان به طرز شگفت انگیزی سالم و مقاوم است." [۲] (Ethiopians، بند ۱۷-۲۵)

  • "مصریها سیستمهای شگفت انگیزی برای مدیریت آب نیل ایجاد کرده اند. این رود بزرگ که حیات کشورشان به آن وابسته است، از طریق شبکه ای از کانالها و قناتها به سراسر کشور هدایت میشود. آنها توانسته اند به وسیله سدها و کانالهای دقیق، طغیان نیل را کنترل کنند" [۲] (کتاب ۲، بند ۱۲۴)


  • "در برخی نقاط شرق، در مناطقی از هند، مردمانی به نام Cynocephali زنده گی میکنند که بدن انسان و سر سگ دارند. این موجودات قادر به صحبت نیستند، بلکه مانند سگها پارس میکنند و از طریق اشارات و حرکات با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. آنها به عنوان شکارچیان و جمع آوران زنده گی میکنند و در طبیعت بیابانی می زیند."  [۲] (Cynocephali، بند ۲)

  • "در لیبی، قوچهای وجود دارند که پشمهای بسیار بلند و ضخیم دارند. این پشمها به قدری بلند است که به زمین می رسد. برخلاف سایر قوچها که پشمهایشان کوتاه و زبر است، قوچهای لیبیائی به واسطه پشمهای نرم و انبوهشان شهرت دارند. مردم این ناحیه از پشم آنها برای ساختن لباس و پوشاک استفاده میکنند." [۲] (کتاب ۴، بند ۱۹۲)

  • "در نواحی لیبی، جائی که به طور خاص خورشید به صورت عمودی بر آن می تابد، مردمانی زنده گی میکنند که به آنها میگویند "بی سایه ها". هنگامی که خورشید در آسمان قرار دارد، این افراد هیچ سایه ای بر زمین نمی افکنند، زیرا خورشید دقیقاً بالای سر آنها است. آنها در نواحی جنوبی این سرزمین زنده گی میکنند و مردمانی شگفت انگیز و عجیب به شمار می روند." [۲] (کتاب ۴، بند ۱۰۵)


  • "هنگامی که کوروش در سامان ماساگتها در خواب بود، پسر ویشتاسپ را در خواب دید که دو بال در شانۀ اوست که یک بال اش بر آسیا و بال دیگرش بر اروپا سایه انداخته است"  [۲] (هرودت، تواریخ، کلیو، فصل ۲۰۹)

پس، ما آشکارا میبینیم که هرودوت نه تنها، به هیچجائی سیاحت نکرده است بلکه چنان از جهان بیرون غافل بوده که از حضور و وجود موجودات تخیلی و انتزاعی حکایت میکند که هیچ اساس و بنیاد تأریخی و علمی ندارد. او حتی تفاوت میان شمال و جنوب و عمودی بودن اشعه آفتاب بالای اجسام و سایۀ آنها را نمیتواند درک کند.
در اینجا بازهم، به همان نتیجه میرسیم که بیان اینگونه حکایات برای یک افسانه گوی، یک امر معمول و متداول میباشد اما، یک مؤرخ باید پابند اصول عقلانی و نقلانی باشد.





اناکرونیزم (زمانپریشی)

زمانپریشی (Anachronism) به معنای وجود عنصر یا رویدادی است که در زمان یا دورۀ نامناسپ یا نادرست قرار گرفته باشد. ما در ذیل این مبحث، چند مثال از حضور این گونه زمانپریشیها در حکایات هرودوت، میآوریم تا ادای مطلب گردد.

بیشتر نوشته های هرودوت در بارۀ پارس، بویژه دومان هخامنشی است. او از سلسلۀ پادشاهان و کاروائیهای آنان، به ما معلومات دست اول میرساند اما، برخی از این معلومات که با اطلاعات منابع موازی و حتی با متن کتیبه های هخامنشی، از نگاهی زمانی در تضاد و منافات است:

  • "بنابرین مخالفتی بین نوشته های هرودوت و نبونید و بیانۀ کوروش را صحیح تر بدانیم، زیرا این نوشته ها از اشخاص معاصر است و حال آنکه هرودوت کتب خود را تقریباً صد سال بعد نوشته..."[۳]

  • "شجره نامۀ پادشاهی که هرودوت (کتاب هفتم، ۱۱) ارائه میدهد، دقیقاً با آن چه به وسیله داریوش داده شده است، مطابقت نمیکند..." [۴]


  • "هرودوت از قول داریوش مینویسد که: آن جا که دروغ لازم است باید دروغ گفت، چه، مقصود از دروغ و راست، یکی است..."[۳]

  •  هرودوت کوروش را به عنوان یک شخصیت بزرگ و اخلاقی توصیف میکند. اما این توصیف واقعیتهای تأریخی و سیاستهای سختگیرانه و ظالمانۀ او شدیداً در تضاد است. کوروش در واقع حاکمی بود که برای تحکیم قدرت خود از جنگ و خشونت غیرانسانی استفاده میکرده است. [۲] (کتاب ۱، بند ۳۰ -۳۵)

زمانپریشی در نوشتار هرودوت، محدود به افسانه های پارس و هخامنشیان هم نمیگردد. او در سراسر حکایات خود مرتکب اینگونه سهل انگاری گردیده که به یک دو مثالی از آن، اکتفا و بسنده میکنیم:

  • هرودوت دربارۀ هارپالوس، یکی از یاران داریوش روایت میکند که در آن او به دورانی اسطوره ئی برمیگردد. هارپالوس از خدایان و افسانه های قدیم به عنوان توجیه اقدامهایش استفاده میکند، که این امر ممکن است با اصول تأریخنگاری تناقض دارد. [۲] (کتاب ۱، ۱۳۹-۱۴۴)

  • هرودوت در توصیف جنگ تروآ به داستانهای اسطوره ئی و افسانوی تمکین میکند، مانند داستان هلن و پارسفاله. این داستانها در بستر تأریخی، دور از واقعیت و بافت تأریخی زمان هرودوت قرار دارند. [۲] (فصل ۱.۵-.۱.۱)

پس، این مثالها به وضاحت نشان میدهند که هرودوت با آمیزش شخصیتها و داستانهای اسطوره ئی، بدون ملاحظات زمانپریشی پرداخته و بی پروا  افسانه گوئی میکند.
در اینجا بازهم، به همان نتیجۀ قبلی میرسیم که ارتکاب چنین سهل انگاریها برای یک افسانه گوی، یک امر معمول و متداول میباشد اما، یک مؤرخ باید و الزاماً پابند اصول عقلانی و نقلانی باشد.






دلایل و نظرات منتقدان

هرودوت و کتاب تأریخ او بدون شک، مورد انتقاد بعضی از دانشمندان و مؤرخین بعدی قرار گرفته است که ما   در زیر این گفته،  به بعضی از این دانشمندان و انواع انتقادات شان اشاره میکنیم:

دقت تأریخی:

برخی منتقدان معتقدند که هرودوت در روایت وقایع تأریخی به دقت کافی پایبند نبوده است. او اغلب از منابع غیرمستند و نقلقولهای شفاهی استفاده کرده که بیشتر نادرست و یا افسانه بوده است.

اسطورهپردازی و افسانهگرائی:

هرودوت بسیاری از داستانها و افسانه ها را در نوشته های خود گنجانیده است، که برخی منتقدان آنها را به عنوان عناصر نادرست یا افسانه میدانند. او گاهی بین افسانه و واقعیت تفاوت قائل نمیشود و این موضوع مورد انتقاد برخی از مؤرخان بوده است.

 جانبداری قومی و فرهنگی:
برخی منتقدان معتقدند که هرودوت در توصیف ملل مختلف، بویژه پارسیها، مصریها و بربرها، جانبداری دارد. گرچه هرودوت تلاش میکند بیطرف باشد و گاهی از فرهنگهای غیریونانی تعریف میکند، اما در برخی موارد تمایلات قومگرایانه و دیدگاه های فرهنگی یونانی در توصیف او از دیگر ملل دیده میشود.

نقص در منابع و روشها:
هرودوت بطور گسترده ئی از سفرهای خود و گزارشهای شفاهی به عنوان منابع استفاده کرده است. این موضوع باعث شده که برخی اطلاعات او غیرقابل اعتماد باشند، زیرا او توانائی تأئید صحت همه منابع را نداشته است.
منتقدان روششناسی او را نسبت به معیارهای تأریخنگاری مدرن ناکافی میدانند و از او به دلیل استفاده بیش از حد از روایتهای افسانه ئی و غیردقیق انتقاد میکنند.

آمیختن تأریخ با اخلاق و فلسفه:
هرودوت در بسیاری از موارد سعی میکند که تأریخ را با آموزه های اخلاقی یا فلسفی ترکیب کند. برخی مؤرخان مدرن این روش را غیرعلمی میدانند و او را به دلیل تلاش برای ارائه داستانهای تأریخی با پیامهای اخلاقی مورد انتقاد قرار داده اند.

ابهام در ترتیب زمانی یا زمانپریشی:
برخی منتقدان به هرودوت انتقاد کرده اند که ترتیب زمانی وقایع در آثار او همیشه دقیق و شفاف نیست و گاهی وقایع از نگاهی زمانی،  بصورت نامرتب یا نادرست ارائه میشوند.


ما در اینجا بشکل بسیار مختصر از چندتا مؤرخ و دانشمند و از آنچه انتقاد کرده اند نام میبریم تا نکات انتقادئ فوق، بتواند مصداق و مثال یابد:

  • توسیدید (Thucydides):

توسیدید، مؤرخ یونانی و معاصر هرودوت، بطور صریح روش هرودوت را به دلیل استفاده بیش از حد از افسانه ها و داستانهای شگفت انگیز، مورد انتقاد قرار داده است. توسیدید تأریخ را بر پایه مستندات و تحلیلهای منطقی، ممکن میداند که هرودوت را به خاطر روایتهای غیرواقعی و داستانهای اغراق آمیز سرزنش کرد.[۵]

  •  پلوتارک (Plutarchus):
پلوتارک، مؤرخ و فیلسوف یونانی، یکی از برجستهترین منتقدان هرودوت است. او در رسالۀ بنام "دربارۀ شرارت هرودوت" (On the Malice of Herodotus)، هرودوت را به دلیل ارائه اطلاعات نادرست، افسانهپردازی و تحریف چهره برخی ملل، بویژه اسپارتیها و تبایها، به شدت نقد کرده است. ]

  • کیکِرو (Cicero):
کیکرو، فیلسوف و سیاستمدار رومی، هرچند که هرودوت را «پدر تأریخ» نامید، اما بطور غیرمستقیم به او انتقاد کرد که در آثارش عناصر افسانه ئی و اسطوره ئی زیاد وجود دارد. گرچه او به وضوح نام نمیبرد، اما به نوعی بین تأریخنویسی و افسانهپردازی هرودوت تمایز قائل شده است. [۷]

  • لوسیان (Lucian of Samosata): 
لوسیان، نویسنده و طنزنویس سوری-یونانی، در برخی از آثار طنزآمیز خود به تأریخنویسانی مانند هرودوت اشاره کرده و آنان را به دلیل افزودن عناصر افسانه ئی به تأریخ انتقاد میکند. ]

  • ژوزف اسکالیجر (Joseph Scaliger):
ژوزف اسکالیجر، پژوهشگر و منتقد تأریخئ قرن شانزدهم، نیز هرودوت را به دلیل روایتهای افسانه ئی اش نقد کرد. او به این باور بود که هرودوت گاهی بیشتر به داستانسرائی پرداخته تا تأریخنگاری واقعی. ]

  • توماس آرنولد (Thomas Arnold):
توماس آرنولد، مؤرخ بریتانیائی قرن نوزدهم، هرودوت را به خاطر سوگیری فرهنگی و قومی در توصیف ملتهای شرقی، بویژه فارسیان، نقد کرده است. آرنولد معتقد بود که هرودوت گاهی اوقات تحت تأثیر دشمنیهای ملی و فرهنگی یونانیان با فارسها، تصویر نادرستی از آنان ارائه میدهد. [۱۰]


  • فلیکس ژاکوبی (Felix Jacoby):
فلیکس ژاکوبی، مؤرخ و پژوهشگر آلمانی قرن بیستم، که در زمینۀ تحلیل مؤرخان باستان تخصص داشت، هرودوت را به دلیل استفاده بیش از حد از منابع شفاهی و عدم تفکیک افسانه از واقعیت انتقاد کرده است. ژاکوبی به این نکته اشاره کرد که هرودوت اغلب بین افسانه و تأریخ واقعی، مرزی نمیگذارد و به راحتی به منابع غیردقیق اعتماد میکند. [۱۱]


  • آرنولد توینبی (Arnold Toynbee):
آرنولد توینبی، مؤرخ و فیلسوف تأریخ انگلیسی، هرودوت را به دلیل نداشتن روشی سیستماتیک در استفاده از منابع و تحلیل وقایع انتقاد کرد. توینبی به این باور بود که هرودوت بیش از حد به شنیده ها و داستانهای محلی متکی است و از روشهای علمیتر و دقیق تر غافل است. [۱۲]


  • جان گولد (John Gould):
جان گولد، مؤرخ و پژوهشگر معاصر، هرودوت را به دلیل اعتماد به گزارشهای ناپایدار و منابع غیرقابل اطمینان انتقاد کرده است. او هرودوت را به خاطر اینکه بجای استفاده از منابع موثق، به داستانهای غیرقابل تأیید، تکیه کرده، نقد کرده است. گولد همچنین به عدم دقت در بررسی جزئیات تأریخی اشاره کرده است. [۱۳]



  • رابین لین فاکس (Robin Lane Fox):
رابین لین فاکس، مؤرخ و محقق تأریخ باستان، نیز هرودوت را به دلیل روشش در آمیختن تأریخ با آموزههای اخلاقی و فلسفی مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد است که هرودوت بجای تمرکز بر واقعیتهای تأریخی، گاهی از تأریخ بعنوان بستری برای ترویج مفاهیم اخلاقی و فلسفی استفاده میکند که باعث میشود دقت تأریخی تحت تأثیر قرار گیرد. [۱۴]


  • ماری بویز (Mary Boyce):
ماری بویز، شرقشناس و پژوهشگر دینهای باستانی، به این نکته اشاره کرده که هرودوت گاهی اوقات در توصیف تأریخ، بجای ارائه واقعیتهای محض، به مفاهیم اخلاقی و فلسفی اهمیت بیشتری میدهد و از این طریق به روایات خود معنی و آموزههای اخلاقی میافزاید. [۱۵]

  • هنری استیوبس (Henry Stubb):
هنری استیوبس، پژوهشگر انگلیسی قرن هفدهم، نیز هرودوت را به دلیل اینکه گاهی از تأریخ بعنوان وسیله ئی برای انتقال درسهای اخلاقی استفاده میکند، مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد بود که هرودوت تمایل دارد تأریخ را با اهداف اخلاقی خود تطبیق دهد، که این مسئله باعث میشود روایات تأریخی او کمتر علمی و بیشتر اخلاقی شوند. [۱۶]

  • ویلیام میچل رامسی (William Mitchell Ramsay):
ویلیام رامسی، مؤرخ و باستانشناس بریتانیائی، هرودوت را به خاطر تلفیق تأریخ با آموزههای فلسفی و اخلاقی انتقاد کرد. او معتقد بود که هرودوت در روایت خود، وقایع تأریخی را برای ارائه درسهای اخلاقی گاهی تحریف میکند و این موضوع به تأریخنگاری علمی آسیب میزند. [۱۷]

  • ادوارد مایر (Eduard Meyer):
ادوارد مایر، مؤرخ آلمانی، نیز هرودوت را به دلیل روش اخلاقی و فلسفی در تأریخنگاری نقد کرده است. او بر این باور بود که هرودوت بیش از حد به جنبههای اخلاقی و درس آموزی از تأریخ توجه دارد و این میتواند باعث کاهش دقت تأریخی شود. [۱۹]

  • ژان فرانسوا بروس (Jean François Boissonade):
ژان فرانسوا بروس، پژوهشگر فرانسوی قرن نوزدهم، هرودوت را به دلیل ارائه روایتهای زمانی نادرست مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد بود که هرودوت در برخی موارد شخصیتها و رویدادهای تأریخی را بدون در نظر گرفتن توالی زمانی صحیح، مطرح میکند و همین امر باعث سردرگمی در فهم رویدادها میشود. [۲۰]

  • پیر بریان (Pierre Briant):
بریان میگوید: "هرودوت اطلاعات نادرست داده است. کمبوجیه نه تنها آپیس جوان را نکشته است بلکه در مراسم مومیائی کردن و تشییع پیکر یک گاو آپیس، مطابق رسم شرکت کرده است" [۴]



بعضی از مؤرخان و دانشمندان مسلمان همچنان در طول تأریخ، در مورد هرودوت و تأریخش، انتقاداتی داشته اند که ما به مثال چند نفر از ایشان اکتفا میکنیم:

  • المسعودی (۸۹۶-۹۵۶ سنۀ مشترک):
ابوالحسن علی بن حسین المسعودی، تأریخنگار و جغرافیدان مسلمان، که به «هرودوت عرب» نیز معروف است، در اثر خود "مروج الذهب" به نقد تأریخنگاران یونانی و رومی از جمله هرودوت پرداخته است. هرچند او از هرودوت به صراحت نام نمیبرد، اما به تأریخنگاری غربی که تمایل به افسانهپردازی داشته اند، اشاره کرده و از تأریخنگاری بدون بررسی شواهد انتقاد میکند. او بر اهمیت دقت و استفاده از منابع معتبر تأکید داشت. [۲۱]

  • ابن جریر طبری (۸۳۸-۹۲۳  سنۀ مشترک):
ابن جریر طبری، مفسر و مؤرخ بزرگ اسلامی، در کتاب "تأریخ الرسل و الملوک"، هرچند به طور مستقیم از هرودوت نام نمیبرد، اما در شیوه روایت تأریخ به انتقاد از منابع تأریخی یونانی و رومی پرداخته است. او از دیدگاه اسلامی و دینی به وقایع تأریخی نگاه میکرد و معتقد بود که تأریخنگاریهای یونانی و رومی گاهی افسانه ها و داستانهای را بیان کرده اند که با اصول واقعیات تأریخی در تضاد است. [۲۲]

  • ابوریحان بیرونی (۹۷۳-۱۰۴۸  سنۀ مشترک):
ابوریحان بیرونی، دانشمند و تأریخنگار مشهور اسلامی، در برخی از آثار خود مانند "آثار الباقیه" و "تحقیق ما للهند" از تأریخنگاریهای یونانی، از جمله هرودوت، انتقاد میکند. او از تأریخنگاریهای غربی به دلیل تأکید بر افسانه ها و روایتهای غیرمستند انتقاد میکند و تأریخنگاری دقیق و علمی را ترجیح میدهد. بیرونی به تحقیق دقیق و استفاده از شواهد عینی در مطالعات خود اهمیت میداد و از این رو به تأریخنگاران غربی که به افسانهپردازی تمایل داشتند، نقد وارد میکرد. [۲۳]

  • ابن خلدون (۱۳۳۲-۱۴۰۶  سنۀ مشترک):
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، ابن خلدون در "مقدمه" از روشهای تأریخنگاران پیشین، از جمله هرودوت، انتقاد کرده است. او از افسانهپردازی و عدم دقت در روایت وقایع انتقاد کرده و بر اهمیت روشهای علمی و تحلیلی در تأریخنگاری تأکید دارد. [۲۴]

  • ادوارد سعید ( ۲۰۰۳ - ۱۹۳۵ سنۀ مشترک):
هرچند ادوارد سعید بطور خاص به هرودوت نپرداخته، اما نظریۀ شرقشناسی (Orientalism) او به طور غیرمستقیم انتقاداتی را به مؤرخانی مانند هرودوت وارد میکند. سعید معتقد بود که روایتهای غربی از شرق غالباً پر از تعصب و جهتگیری است، و هرودوت بعنوان یکی از نخستین مؤرخان غربی که به ملل شرقی پرداخته، میتواند نمونه ئی از این نوع دیدگاه باشد. [۲۵]

  • ناصر پورپیرار (۲۰۱۵ - ۱۹۴۰ سنۀ مشترک):
پورپیرار میگوید که ذهن هرودوت به افسانه های عامیانۀ متوسل میشود که فقط شایسته پوزخند است، اما متأسفانه خاور شناسان و مؤرخین خودی مصرانه به این افسانه ها اعتبار میدهند. [۴۶]





تحلیل تأریخ

آیا ۹ بخش حاضر میتواند از قلم شخص هرودوت به ما رسیده باشد؟

( تسلسل در امر نقل و تکثیر )

قسمیکه در بالا گفته شد، ما با روش از نصاب "زمانبندی معکوس"، از آثار حاضر به طرف آثار قدیم میرویم تا جائیکه به مکتوب و یا ملفوظ شخص هرودوت برسیم. به عبارت دیگر، آنچه امروز از هرودوت مکتوب شده است باید دوباره، به نوشتار و یا گفتار اولی و اصلیش برگردد. و اگر چنین نگردد، ذات مطلب، نقض ادعا کرده باطل میگردد.  


  1. آگوست بوش (August Boeckh) - قرن ۱۹ سنۀ مشترک
  2. ادوارد گیبون (Edward Gibbon) - قرن ۱۸ سنۀ مشترک 
  3. ژان بودین (Jean Bodin) - قرن ۱۶ سنۀ مشترک 
  4. بید (Bede the Venerable) - قرن ۸ سنۀ مشترک 
  5. پروکوپیوس (Procopius) - قرن ۶ سنۀ مشترک 
  6. پائوسانیاس (Pausanias) - قرن ۲ سنۀ مشترک 
  7. لوسیان ساماساتا (Lucian of Samosata) - قرن ۲ سنۀ مشترک 
  8. آریان (Arrian) - قرن ۲ سنۀ مشترک 
  9. پلوتارک (Plutarch) - قرن ۲ سنۀ مشترک 
  10. دیودور سیسیلی (Diodorus Siculus) - قرن ۲ پیش از سنۀ مشترک 
  11. گزنفون (Xenophon) - ۴ پیش از سنۀ مشترک
  12. توسییدید (Thucydides) - قرن ۵ پیش از سنۀ مشترک
  13. هیرودت (Herodotus) - "تأریخها" (Histories) حدود ۴۲۵-۴۳۵ پیش از سنۀ مشترک



  • قرن ۱۹ سنۀ مشترک

مؤرخ:  آگوست بوش (August Boeckh)،  پژوهشگر آلمانی، از مهم ترین مفسران و محققان هرودوت

کتاب: Histoire de la Grèce، August Boeckh

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با ادوارد گیبون: یک قرن 


  • قرن ۱۸ سنۀ مشترک

مؤرخ:  ادوارد گیبون (Edward Gibbon)، تأریخنگار برجسته انگلیس

کتاب: Decline and Fall of the Roman Empire

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با ژان بودین: دو قرن 



  • قرن ۱۶ سنۀ مشترک

مؤرخ:  ژان بودین (Jean Bodin)، فیلسوف و تأریخنگار فرانسوی

کتاب: Les Six Livres de la République

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با بید: هشت قرن 


  • قرن ۸ سنۀ مشترک

مؤرخ:  بید (Bede the Venerable)، تأریخنگار انگلوساکسون

کتاب: Ecclesiastical History of the English People

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با پروکوپیوس: دو قرن 


  • قرن ۶ سنۀ مشترک

مؤرخ:  پروکوپیوس (Procopius)، مؤرخ بیزانسی

کتاب: Wars

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با پائوسانیاس: چهار قرن 



  • قرن ۲ سنۀ مشترک
مؤرخ:  پائوسانیاس (Pausanias)، جغرافیدان و تأریخنگار یونانی
کتاب: Description of Greece
تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با لوسیان: مقارن 


  • قرن ۲ سنۀ مشترک

مؤرخ:  لوسیان ساموساتا (Lucian of Samosata)، مؤرخ بیزانسی

کتاب: True History

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با آریان:  مقارن 



  • قرن ۲ سنۀ مشترک

مؤرخ:  آریان (Arrian)، تأریخنگار و نویسندۀ یونانی

کتاب: Anabasis of Alexander

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  باپلوتارک:  مقارن 



  • قرن ۲ سنۀ مشترک

مؤرخ:  پلوتارک (Plutarch)، تأریخنگار، فیلسوف و نویسندۀ یونانی

کتاب: Parallel Lives

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  دیودور سیسیلی:  چهار قرن 



  • قرن ۲ پیش از سنۀ مشترک

مؤرخ:  دیودور سیسیلی (Diodorus Siculus) ، تأریخنگار و نویسندۀ یونانی

کتاب: Bibliotheca historica

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با گزنفون:  دو قرن 



  • قرن ۴  پیش از سنۀ مشترک

مؤرخ: گزنفون (Xenophon) ، شاگرد سقراط و تأریخنگار یونانی

کتاب: Cyropaedia

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با توسییدید:  یک قرن 



  • قرن ۵  پیش از سنۀ مشترک

مؤرخ: توسییدید (Thucydides)، تأریخنگار

کتاب: History of the Peloponnesian War

تفاوت زمانی با منبع ماخذ:  با هرودوت:   مقارن 





این است، تمام آنچه از هرودوت بدست آمده 



بر اساس آنچه از این تحلیل حاصل شد، اولاً، گسستهای قابل ملاحظۀ زمانی میان مؤرخان یا نویسندهگان وجود دارد و ثانیاً، نوعیت و کیفیت و کمیت انتقال گزارشهای تأریخی، همچنان مشکل دیگری است که باید بطور جدی به آن پرداخت.



نتیجه گیری

موضوع افسانه گوئی در فرهنگ اروپا بویژه در یونان باستان، نقش حیاتی دارد و اغلباً بعنوان ابزاری برای توضیح پدیده های طبیعی، تحکیم ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و ارائه آموزه های اخلاقی بکار رفته است. اروپائیان همیشه کوشیده اند تا مردمان و فرهنگ خود را به نحوی از انحا، مصدر و منبع دانش بشری معرفی و توجیه کنند اما، تأریخ واقعی اروپا اشاره به خلاف این واقعیت دارد.
آنان از عصر رنسانس به اینطرف، در تلاش این افتاده اند تا با پیوستن به "تمدن یونان" و سرقت از "تمدن اسلامی"، صاحب اصالت و قدامتی گردند که آنها را بر سایر مردم جهان، "مجوز باداری" بدهد.

قسمیکه در پیشنوشتار ذکر شد، یک رویداد عادی و معمولی، هنگامی شامل وقایع تأریخی میگردد که در ابعاد نقلانی و عقلانی، قابل اثبات و پذیرش باشد ورنه، در جمع حکایات و افسانه ها حساب میگردد. ما در این مقال، متونی را از قلم شخص هرودوت آوردیم تا خواننده بنابر آنچه مؤرخ بیان میکند، واقعیت آنرا دریافته، قضاوت در صحت و سقم آن کند که مثلاًًً، مارهای بالدار و یا مورچه های به اندازۀ سگ، چطور میتواند از ذهن و قلم یک مؤرخ تراشیده شود؟
بعداً، در بخش اناکرونیزم  یا زمانپریشی، همچنان به وضاحت دیدیم که هرودوت چگونه مرتکب مغالطات و تناقضگوئیهای زمانی میگردد. یعنی، او با درهم آمیختن شخصیتها و داستانهای اسطوره ئی و بدون ملاحظات زمانی، زبان به افسانه گوئی دراز میکند که طبعاً ارتکاب چنین سهل انگاریها برای یک افسانه گوی، یک امر معمول و متداول میباشد اما، یک مؤرخ نمیتواند مرتکب چنین عمل گردد.
نظرات دانشمندان و مؤرخان بعدی، موضوع دیگری بود که به آن پرداختیم و با آوردن برخی از این نظرات، اثبات کردیم که به ده ها مؤرخ متقدم و مؤخر، از نوع تأریخنگاری هرودوت، انتقادهای جدی و شدیدی کرده اند و بسیاری از آنان، او را فقط یک افسانه گو معرفی و قلمداد کرده اند.

اما، آنچه در این مبحث حائز اهمیت خاص بوده، انفصال زمانی میان راویان بعدی میباشد، ما در بخش تحلیل تأریخ و با استفاده از نصاب "زمانبندی معکوس"،  دریافتیم که فاصله های زمانی میان راویان و یا مؤرخان پس از هرودوت، از یک گرفته تا هشت قرن، وجود دارد.
آنچه از هرودوت بصفت "اثر ملموس" به ما رسیده، همان تصویری است که در بالا نشان داده شده چنانکه ما امروز به همین اثر استناد میکنیم. هرچند که گفته شده که کتاب اصلی هرودوت در قرن ۳ پیش از میلاد، توسط دانشمندان و ویراستاران کتابخانه اسکندریه، به ویژه آریستارخوس ساموتراسی به ۹ بخش "موزه ها" تقسیمبندی و بازنویسی شده است اما، سؤالی که ذهن تأریخنگاران را همیشه مشغول و مغشوش نگه داشته، این بوده که چگونه وقایع تأریخی میتواند بشکل شفاهی، از نسلی به نسلی دیگری، اینهمه دقت و شفافیت و کمیت و کیفیت خود را تا امروز حفظ کرده باشد؟

بویژه در ادوار که نه قلمی وجود داشته و نه کاغذی، نه زبان تأریخنگارئ ملفوظ وجود داشته و نه خط نوشتاری مکتوب؟ مثلاًًً، ویراستاران کتابخانه اسکندریه، با کدام "امکانات تحریری" و بر اساس کدام نسخۀ خط اصلی  ( Original Manuscript)، توانسته اند تأریخ هرودوت را بقلم تحریر درآورده، ۹ بخش هنری و تأریخی ازآن استخراج نمایند؟

پس بر اساس آنچه بیان شد، میتوانیم به این نتیجه برسیم که هرودوت اصلاً مؤرخ نبوده است و نه از او کتابی بنام تأریخها بجا مانده است که بتواند مصدر و یا منبع و یا مأخذ تأریخهای مابعد خود، بوده باشد.