تسلط اعراب و روابط زبان فارسی و عربی
پس ازشکست نهاوند که اعراب آن را «فتح الفتوح » نامیده اند, یزدگرد سوم رو به خراسان نهاد و در سال ۳۱ هجری در مرو به دست آسیابانی که طمع بر جواهر قیمتی او بسته بود, به قتل رسید؛ چنانچه میدانیم در اسلام به مساوات میان قبایل و ملل توجه شده است و تا زمان خلافت بنی امیه اعراب و مسلمین غیر عرب همه باهم حقوق مساوی داشتند. بنی امیه برای انکه خلافت در خاندان انها پایدار بماند به امتیاز عرب و تفضل آن بر عجم سعی میکردند و این دوره دورۀ تعصب عربی و تحقیر نژاد غیر عرب است . اعراب به ملل اسیر و غیر عرب اعم از قبطی , رومی ,ترک , ایرانی و غیر هم موالی می گفتند وبه آنها رفتار دور از اسلامیت و انسانیت می کردند؛ مثلا از آمیزش و نزدیکی یا قوم عرب محروم بودند و اگر یکی از موالی سواره بر پیادگان عرب می گذشت باید از اسپ فرود می امد و همچنین در جنگها در صف اول قرار می داشتند و پیاده می بودند و از غنایم مسلمین بهره ای نمی گرفتند این رفتار حس کینه و انتقال را در ملل غیر عرب مخصوصاُ خراسانیان ازاد شدیدا برانگیخت و عکس العمل این آزار و تحقیر منجر به ۱- نهضت های دینی و مذهبی ۲- نهضت های فکری و اجتماعی ۳- نهضتهای سیاسی و نظامی گردید که مهمتر از همه , نهضت های فکر و اجتماعی است و از اثر کشمکش سختی بین عرب و عجم به وجود امد و هر یک از دو طرف می کوشیدند خود را به دلایل تاریخی , علمی و ادبی بر دیگران رجحان دهند. به همین جهت میان شعرا و نویسندگان همواره مجادلات و مناقشات دایمی بود. مهمترین فرقه ای که در این کشمکش فکری شرکت داشتند «شعربیه » هستند. اینها به استناد آیۀ مبارکه « کجعلنا کم شعوبا و قبائل لتعارفوا » و آیۀ شریفۀ « نعدکم شعوبا و قبائل لکی تعلمون» می گفتنتد: در دین مقدس اسلام غلام حبشی با سید قریشی تفاوتی ندارد و اسلام آیین برابر و برادر است و اگر ما به شعب و قبایل تقسیم شده ایم , نه برا ان است که یکی بر دیگری فضیلت و امتیازی داریم بلکه برای آن است که از همدیگر شناخته شویم و تفریق گردیم . فضیلت اشخاص به نسب و نژاد حسب و قوم نیست , بلکه « ان اکرمکم عند الله اتقایکم » ؛ یعنی کسی به درگاه خدای توانا مقرب است که صاحب تقوی و فضیلت باشد. پس قوم عرب هیچ نوع افتخاری و امیتازی با سایر اقوام ندارند و فقط افتخار آنها در این است که سید الکاینات حضرت محمد, صلی الله علیه وسلم از بین انها مبعوث شده اند این نهضت رفته رفته به جایی رسید که متعصبان هر دو طرف اشعار و اخبار در رد فضیلت یکدیگر خود نوشتند و کار ه جایی رسید که شعرایی پدید امدند و اشعار به زبان عربی به تحقیر عرب پست شمردن ایشان از یک طرف و به بیان مفاخر و مآثر اجداد خود از ظرف دیگر کوشیدند و مقصود انها شناسااندن مفاخر و ماثر قومی و سست کردن بنای عظمت و قدرت سیاسی ونظامی طاهریان ,صفاریان و سامانیانهمه از نتایج آن بود این بیان مفاخر و ماثر نیاکان با حماست شدید و بارزی همراه شد و یکی از کیفیت های به وجود آمدن شاهنامه های متعدد و تالیف تواریخ وحتی احیای زبان و ملت و انچه به انها بسته است ؛ نتیجه همین جنبش ها بود و صحنۀ این نهضتها و قیامها خراسان و سیستان بود که درحفظ مراسم و آداب ملی و زبان و عقاید خود؛ فدا کاریها کردند و رنج ها کشیدند. نخستین کسی از شعرای غیر عرب که زبان به بیان مفاخر اجداد گشود اسمعیل بن یسار (متوفی ۱۰۱ ه) است دیگر متعصب ترین شاعر در این ایام بشاربن برد ( متوفی ۱۶۷ ه ) یکی از شهزادگان تخارستان بود که لحظه ای از تحقیر اعراب فرو نمی نشست در قرن سوم هجری شعرای شعوبی بسیار شدند و به این ترتیب از طریق شعر و ادب به بیان مفاخر ملی و تحریک قوم به قیام بر اعراب مشغول شدند و گروهی دیگر از انها از طریق نهضتهای سیاسی و نظامی این مبارزه را دنبال کردند چنانچه انتقال خلافت از امویان به عباسیان توسط ابو مسلم خراسانی صورت گرفت ؛ظهور و نفوذ بوسلمه و بومسلم و آل برمک و فضل بن سهل همه دنبالۀ همان نهضت ها و جنبش ها بود: روابط عربی و فارسی : در دنیا هیچ زبان نیست که از آمیزش با زبانهای دیگر بر کنار بماند و یا از پذیرش لغات غیر مستغنی باشد؛ مخصوصا موقعی که ارتباطهای ادبی فکری , سیاسی , نظامی و علمی میان دو قوم بر قرار شود؛ چنانچه همین تاثیر و تاثر ها در بین فارسی و عربی وجود دارد, و البته ما این را حسب تقسیم میکنیم: ۱-تأثیر زبان فارسی در عربی : در صدر اسلام میبینم که توسط عدۀ زیادی از مترجمان کتب و اثار پهلوی به زبان عربی نقل میشود و مخصوصا در زمان بنی عباس توجه به آثارپهلوی زیاد شد و عبدلله بن المقفع (روز به پسر زادویه گبری پارسی) و خاندان نو بخت و حسن بن سهل و جبلة بن سالم , محمد بن الجهم البرمکی و زادویة بن شاهویه و محمد بن مطیار و دیگران از مترجمان معروفی اند که نام انان با بعضی دیگر از انها با ما رسیده است و این آثار شامل افسانه ها و تاریخ بود؛ مانند هزار و یک افسانه (الف لیله و لیله ) خدایانامه ( سیر الملوک ) و صد ها رسالات دیگر که در الفهرست ابن الندیم به تفصیل ضبط است. ۲- کتاب فرهنگی و اخلاقی : که معروف انها کلیله و دمنه و الادب الکبیر» و الادب الصغیر» است. ۳- کتب علمی و فنی : چه در منطق و چه در هئیت و نجوم و طب به عربی نقل شده , اگر چه از تمام ان آثار که شاید به هزاران می رسد , جز از عده معدودی اطلاعی نداریم, باز با همین اطلاع مختصر وعده کم کتب که به ما رسیده میتوانیم به تاثیر پهلوی در عربی پی ببریم و حتی علمای فن عقیده دارند که سبک عبدالحمید در عربی کاملا متثر از نثر پهلوی است چنانچه خود اعراب می گویند: «بدئت الکتابة بعبدالحمید و ختمت بابن العمید» که دو غیر عرب و عجمی هستند کلمات زیادی از فارسی وارد زبان عربی شد, چنانکه عقیدۀ علمای متخصص این است که در صدر اسلام تاثیر و مقدار لغات فارسی در عربی بیشتر از عربی در فارسی بود و مخصوصا لغات دیوانی ودرباری و لغاتی که مفهوم ان در جزیره العرب نیست , مانند اسامی عقاقر یا ابرازو یا مصنوعات, معادت , گلها و یا حیوانات و مقدار لغات فلسفی و علمی و ادبی و دینی وارد زبان عربی شد.و باز عقیده لغت نویسان در این است که عرب از زبان فارسی بیشتر از سایر زبانها لغت گرفته است که البته این مختصر جای ان تفصیل نیست ؛ اما تاثیر عربی در فارسی کاملا بر دگر گونه است . موقعی که ما کیفیت ورد کلمات عربی را در فارسی میبینم, چنین به نظر می رسد که در مرحله اول این تاثیر بسیار کم بوده چنانکه از قرن اول تا قرن پنجم مقدار آن در آثار و اشعار زبان فارسی بیش از ۵ درصد نبود. مگر گاهی که تا ۸ در صد می رسد و بهترین نمونه آن آثار نظمی و نثری دوره سامانی واوایل غزنوی است. این نوع لغات و کلمات بیشتر انهایی بود که یا معدلی در فارسی نداشت و یا اینکه از اصطلاحات دینی و اداری و سیاسی بود؛ مثال اول مانند زکاة و حج وغیره مثال لغات اداری مانند امیر , ملک , شحنه , سلطان و غیره حتی در به کار بردن لغات عربی میبینم که کلمه صوم و صلوة با آنکه عربی است کمترمعمول مردم پارسی زبان شد و در عوض ان دو همیشه کلمات فارسی نماز وروزه را بکار می بردند. کلمات مترادف بعدا مورد توجه قرار گرفت و شعرا و نویسندگان به لغات عربی توجه بیشتری مبذول داشتند؛ چنانکه مثلا با وجود انکه برای حرب در فارسی کلمات زرم پیکار کارزار نبرد, آویز جنگ , هنگامه پرخاش و حتی ننگ وجود داشت , شعرا سعی داشتند تا کلمه حرب را به کار ببرند و این امر رفته رفته به جایی رسید که سبک های متکلف و متصنع به وجود اورد که در ان مقدار کلمات عربی به مراتب بیشتر از فارسی است و حتی گاهی به جایی می رسد که جز از روابط سایر کلمات یک جمله همه عربی می باشد و این امر برای قرنها در ادبیات شیوع داشت تا اینکه باز گشت به سبکهای قدیم مورد توجه قرار گرفت و چنانکه در آن اوقات تطابق صفت و موصوف و مؤنث و مذکر که مخصوص زبان عربی است د فارسی مورد ندارد و مخالف سیرة زبان فارسی است داخل زبان کردند , اما نکته ای را که نباید از نظر دور داشت ؛ این است که بزرگان ما در پذیرش کلمات عربی کلماتی را بیشتر انتخاب کردند که مزاج و سیرة طبیعت فارسی موافق و نزدیک بود و اگر هم کلمات ثقیل نمی بود و نرمی کلمات فارسی را نمی داشت, آن موافق مذاق و طبیعت زبان نرم و خفیف می کردند چنانکه برای انها مثال متعددی داریم که به جای خود خواهد امد.طاهریان: ۲۰۵- ۲۵۹ موسس سلسله طاهریان طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن ماهان بود که در حدود سال ۱۵۹ ه در قریه پوشنج هرات پا به عرصۀ وجود گذاشت رزیق بن ماهان یکی از موالی و بندگان ظلحه بن عبدالله خزاعی بود به همین مناسبت طاهر معروف به خزاعی شده است. فضل بن سهل ذوالریاستین وزیر ماموم خلیفه را وادار کرد که ظاهر را به خدمت امام علی بن موسی الرضا در بغداد بفرستد و با وی در خصوص و لایتعهدی بیعت کند . معروف است وقتی حضرت امام رضا دست راست خود را جهت بیعت به ظرف طاهر دراز کرد. طاهر دست چپ خویش را پیش اورد امام را از این امر متعجب امد و علت اآن را پرسید طاهر در جواب گفت : دست راستم مغشول بیعت با مأمون است . حضرت را از این پاسخ خوش امده و با وی بیعت کرد. مامون پس از چندی که براین قضیه اطلاع یافت، به امام گفت : چون دست طاهر نخستین دستی است که به دست امام رسیده من ان چپ را راست نام نهادم و ظاهر از ان به بعد مشهور به ذوالیمینین شد (ظبری برای این تسمیه وجه دیگری اورده است که چون ظاهر از غلبۀ خود بر علی بن عیسی به مامون نامه فرستاد مامون در پاسخ نوشت مثلی که با دو دست جنگ کردی و ترا هر دودست راست است در ان نامه او را ذوالیمنین خطاب کرد) در سال ۲۰۵ خ ظاهر حکومت خراسان یافت و علم استقلال افراشت و فرزندان و سلسلۀ طاهری را تأسیس کردند بعد از طاهر امرای دیگر از این خاندان در خراسان حکومت کرده اند که ما، در اینجا به ذکر اسامی انها اکتفا میکنیم. طلحه بن طاهر (۲۰۷-۲۱۳ه) عبدالله بن طاهر(۲۱۳-۲۳۰ه) طاهر ثانی (۲۳۰-۲۴۸ه) محمد بن طاهر (۲۴۸-۲۵۹ ه) و محمد اخرین عضو سلسله طاهریان است که به توسط یعقوب بن لیث صفاری اسیر شد و بدین ترتیب دولت آل طاهر خاتمه یافت.