سبکتگین رحمة الله علیه وسامانیها
وقتیکه آفتاب عظمت سلاطین با اقتدار غزنه طلوع می کرد ستاره بخت سامانیان رو به غروب گذاشته بود روز بروز قوت بنی سامان کاسته شده میرفت و امرای دور دست شورشها میکردند - درین میانه تنها ناصر الدین سبکتگین بود که حقوق این خانواده را احترام می گذاشت و در امیر نوح همیشه به حرمت می نگریست چون ابو علی بن ابی الحسن سیمجوری و فایق نمک پروردگان این خاندان به تفصیلی که در فصل آل سلمان مستور است به تحریک بیگانگان به مخالفت نوح همدست شدند و فتنه ها بر پاداشتند امیر نوح ناچار شد و به سبکتگین ملتجی گردید و ابونصر فارسی را که از بزرگان در بار بخارا بود بر سالت به غزنه فرستاد و از سبکتگین التماس نمود تا دربار بخارا را از فتنه این دو تن ایمن گرداند. سبکتگین دعوت نوح را اجابت نمود و از غزنی جانب ما وراء النهر کوچ کرد و نوح نیز از وی استقبال نمود و در کش با هم ملاقی شدند بروایت بیهقی همان وقت جانب هرات که مقر فایق و ابو علی بود با امیر نوح روانه گردیدند اما چنانکه عتبی می گوید سبکتگین از امیر نوح مهلت خواست و به غزنه آمد و در آنجا تهیه دیده و لشکری زیاد فراهم آورد محمود را نیز با خود برداشت و در جوز جانان به اردوی امیر نوح پیوست در اینجا شار غرشستان و ابو الحرث فریغونی امیر جوزجانان نیز به آنها ملحق شدند برای انجام مقصود واحدیکه عبارت از حفظ سلطنت ودفع دشمنان خارجی بود متفقاً حمله کردند . چون به حدود بغ رسیدند قاصدها از جانب بوعلی آمدند تا مگر صلح بیفتد. بوعلی و فایق به سبکتگین متوسل شدند سبکتگین در میانه شد و عفو آنها را از امیر نوح حاصل کرد و پانزده ملیون درم بذمت آنها گذاشت که بسه قسط بخزانه بخارا بنام غرامت جنگ و تلافی خیانت خویش برسانند . ابوعلی و یک قسمت از مجربان اصحاب او به سلح راضی شدند اما جوانان بی تجربت وعاقبت نیندیش از آن سر باز زدند و بر طلایه لشکر سبکتگین ناگهان حمله آوردند ورئیس فیل بانان غزنه را با چند تن دیگر اسیر و مقتول ساختند سبکتگین عساکر خود را از بغ جانب هرات کوچ داد میدان وسیعی را که برای قتال مساعدتر بود انتخاب نمود سدی از پیلان جنگی در پیش کشید خودش وامیر نوح وامیر محمود در قلب بایستادند و سرداران دیگر را بر میمنه و میسره لشکر جای دادند.
ابو علی نیز صف ها بیار است خودش در قلب لشکر جا گرفت میمنه را فایق و مسیره را با بوالقاسم برادر خویش واگذاشت و جنگی سخت در گرفت .
دارا پسر شمس المعالی بن وشمگیر از ملوک آل زیار که در قلب لشکر بوعلی بود به امیر نوح تسلیم شد و بوعلی و فایق بجرجان رفتند و از فخرالدوله استمداد کردند لشکر آنها هزیمت یافت و هرات فتح شد در این جنگ محمود هنرهای خیلی بزرگ از خود نمایان ساخت این فتح در روز سه شنبه نیمه رمضان سال ٣٨٤ واقع شد امیر نوح و سبکتگین و امیر محمود بعد از بن فتح دوسه ماه برای اصلاح مهمات لشکر بهرات توقف کردند وامیر نوح سبکتگین را به لقب ناصر الدین و امیر محمود را به خطاب سیف الدوله خواند وامارت سپاه خراسان را که از ان بوعلی بود به سیف الدوله ارزانی داشت سیف الدوله با حشمتی تمام و کوکبۀ بس منظم جانب نیشاپور روان شدو سبکتگین نیز به نشاپور رفت در اینحال افواهی نشر شد که عبدالله بن عزیز وزیر در نزد امیر نوح در بارۀ آنها سعایتی می نماید و میخواهد روابط دربار غزنه و بخارا را بهم زند. و امیر نوح نیز در ینوقت بجانب طوس رفته بود سبکتگین برای خورسندی امیر نوح و برائت جانب خویش به طوس رفت و گمانهای امیر را رفع کرد و امیر به فراغ بال به بخارا رفت و سبکتگین دوباره به نشاپور آمدو درانجا به اصلاح خرابی های وارده و بدست آوردن قلوب اهالی نشاپور و ترمیم سایر خرابیها پرداخت و راه را مأمون ساخت و کاروانهای تجارتی را براه انداخت و بعداً برای مطلعه اوضاع هرات و بازرسی ضیاع و اقطاع خویش بهرات آمد وسیف الدوله محمود با فوج اندک به نشاپور آمد درینوقت بوعلى سیمجور وفایق موقع را غنیمت دانسته بتاریخ ربیع الاول 385 با لشکری گران قصد نشاپور کردند. چون این اطلاع به سیف الدوله رسید از پدر خود استمداد کرد و خودش با همان قدر فوجیکه داشت از شهر برآمد و در باغ عمرولیت که یک فرسنگ خارج شهر بود فرود آمد و در آنجا مشغول ترتیبات عسدری گردید مردمان شهر نیز با بو علی متفق شدند و سلاح برداشتند و جنگی سخت در گرفت که آنرا جنگ رخنه گویند خنه گویند سیف الدوله درین جنگ تا جائی که ممکن بود پایداری کرد ولی اخیراً مجبور شده دیوار باغ را رخنه وجانب هرات روان شد.
سبکتگین فرمان ها نوشت و عساکر خود امر داد با جمع شوند و خودش با سیف الدوله وخلف ابن احمد والى سیستان وابو الحرث امیر جوزجانان جانب طوس روان شد ابو علی و فایق نیز به طوس آمدند و روز شنبه ۲۰ جمادی الثانی جنگی عظیم رخ داد درین روز بوعلی باجدیت تمام جنگ میکرد ولی از حمله ناگهانی که سیف الدوله بامنتهای رشادت به میسرة فوج او نمود فایق ویلمنکو گریختند و بو علی نیز از پی گریخت و از آنجا به حصار کلات متحصن شد و جمعیت بزرگی از اعیان و اصحاب او چون بو علی حاجب و سبکتگین مرغابی - وینالتکین - ومحمد پسر حاجب طعان - ومحمد شار نگین و لشکرستان دیلم واحمد ارسلان خازن - و بو علی پسر نو شتگین و ارسلان سمرقندی اسیر شدند و پیلانی را که در جنگ گذشته گرفته بودند بازستدند ابو الفتح شاعر دانشمند و دبیر نامور این فتح را تهنیت گفته و اشعاری دران مورد انشاد کرده.
فایق وابو على بعدازین عزیمت به سرخس و از آنجا بمرورفتند ناصرالدین سیف الدوله را به نشاپور گذاشت و خود در پی ایشان بمرو رفت و آنها راه بیابان پیش گرفتند و به آمل شط شدند و از آنجا به حضرت بخارا اعتذار نمودند و قاصدها فرستادند و از گذشته معذرت خواستند چون قاصدان به بخارا رسیدند قاصد فایق را به حبس افکندند و معذرت او را نپذیرفتند و قاصد بو علی را نواختند و بابوعلی فرمان دادند که فعلاً بجرجانیه باشد.
تا آینده تدبیری در باب آسایش او اتخاذ گردد - بوعلی به جرجانیه رفت و فایق از اطاعت امیر بخارا سرباز زده از رود آمویه عبور کرد با یلک خان پیوست .
مامون والى جوز جهانیه نسبت به بوعلی بدر بار بخارا ملتجی شده و وی را نزد امیر نوح فرستاد امیر او را باشد عقوبتها گرفتار کرد و وی را به ناصر الدین سپرد و ناصر الدین او را با یلمنکو به قلعه گردیز فرستاد تادر آنجا در ۳۸۷ در گذشت (بیهقی صفحۀ ٢٤٠) درین وقت ناصرالدین به مرو بود چون از واقعه گرفتاری بوعلی شنید به بلخ رفت و در آنجا اقامت گرفت تا اینکه ایلک خان به سرحدات بخارا حمله آورد امیر نوح سبکتگین را از بلخ طلب داشت و از وی استمداد نمود سبکتگین چون این امر را برای تشکیلات و تمرکز اساس دولت افغانستان خطر میدانست و حوضه سغــد جزء تاریخ سلطنت افغانستان بود با سران و سرداران معیتی خود مشوره کرد آراء متفاوت بود برخی به یاری امیر نوح رای دادند و برخی مخالف این رای بودند ولی ناصر الدین مستعد یاری شد و با قطار ممالک خراسان فرمان ها نوشت و لشکرها خواست وسیف الدوله نیز از نشاپور با لشکر آراسته رسید و امیر ناصرالدین نهضت فرمود و دردهی که آنرا نیازی خوانند در میان کش و نسف فرود آمد و لشکرهای جرجان وختل وصغانیان نیز باو پیوستند ایلک چون از اجتماع عساکر ناصر الدین آگاه شد رسول ها فرستاد و سعی کرد تا ناصر الدین را از دربار بخارا بگرداند و بخود مایل سازد ولی ناصر الدین نظر به علایق ملی و سیاسی و پیشبرد سلطنتی که خود در نظر داشت از بنی سامان نگذشت و ایلک خان را جواب داد ایلک خان نیز مستعد کار شد و لشکری بزرگ فراهم آورد ناصر الدین درین جنگ حضور امیر نوح را لازم میــدانـســـت وقاصد هـا بـه بخارا فرستاد تا امیر نوح بجنگ حاضر باشد ولی عبدالله عزیز که از پیش با غزنویان نظری مخالفت کارانه داشت امیر نوح را ازین سفر باز داشت و وی را گفت چون تجمل و حشمت ناصر الدین در منتها درجه کمال وشکوه است و کوکبه امارت بخارا در جنب آن کوچک و حقیر میمناید عزیمت سلطان درین سفر سود مند نیست ناصر الدین چون از موضوع آگاهی یافت سیف الدوله را با بیست هزاز سوار به بخارا فرستاد تا امیر را بحال آرد و عبدالله عزیز را از وزارت معزول و بجای او ابو نصر بن ابی زید را به وزارت بردارند و خودش با ایلک خان صلح نمود این ترتیب که قطوان حدى فاصل میان مملکتین باشد و فایق نیز به سمرقند مقرر شود و عهد نامه درین موضوع انشاء و با مضاى ائیمه ومشایخ ماوراء النهر رسانیده ناصر الدین به بلخ وایلک خان به ولایت خویش باز گردید سیف الدوله نیز در بخارا او امر پدر را اجراء داشته به نیشاپور بازگشت و امیر نوح عبدالله عزیز رانزد ناصر الدین فرستاد و وی او را در قلعه گردیز بحبس افگند اندکی بعد ازین ابوالقاسم برادر ابو علی سیمجوری از غیاب سبکتگین استفاده کرده نشاپور را تصرف نمود ناصر الدین سیف الدوله و برادر خود بغراجق را فرستاد و ابوالقاسم هزیمت یافت و در این اثناء کدورتیکه میان فخرالدوله ودربار بخارا بود نیز به توسط و تدبیر ناصر الدین به صلح و خویشاوندی تبدیل یافت ووزیر ابو نصر را بر دست غلامان خویش مقتول و بجای آن ابو المظفر برغشی با شاره ناصر الدین به مسند و زارت تمکن بافت مقارن اینحال که ناصر الدین در بلخ بود امیر نوح در ۱۳ رجب سنۀ ۳۸۷ وفات نمود و یکی از خواهران ناصر الدین که وی را نهایت دوست میداشت با دوسه تن از اطفال و نواسه های او بجوار رحمت الهی پیوستند و در خاتمه این واقعات المناک خود سبکتکین نیز سخت مریض گشت و بستری شد و بهوای غزنه مشتاق گردید و امر داد تاوی را از بلخ به غزنه منتقل سازند. متاسفانه در عرض راه در منزل ما در موی که یقیناً همین رباطی است که الان در عرض راه بامیان و بلخ واقع و بنام (مدرموئی) یاد میشود جان سپرد و این در شعبان ۳۸۷ بود و جنازه وی را برداشته به غزنی آوردند و در میدان افغان شالی دفن کردند واکنون قبراو در غزنه معین و مزار است و مردم بدیدۀ احترام در آن می نگرن. سبکتگین پادشاهی عادل و درستکار و مجاهد و پرهیزگاربود قامتی بلند و رخساری آبله گون داشت در جوادی و دلاوری وعطوفت وعدالت وی مورخان داستانها دارند سیاست او حفظ آبروی افغانستان و تجدید عظمت باستانی این کشور و اخراج سلطه بیگانگان بود و میخواست بهروسیله باشد این منظور مقدس را انجام دهد و این است که در دور آن پادشاه مبارز مقاصد ملی تأمین گردید ماوک خانیه ترک که دیده برخاک آریانا دوخته بودند مایوس گردیدند - خلافت بغداد که هر روز رول جدیدی بازی میکرد خواهی نخواهی سلطنت او را اعتراف نمود. سیمجور و فایق وعبدالله بن عزیز وزیر بخارا که هر کدام بازیگران این صحنه بودند از پا در افتادند بست و قصدار وطوس و نشاپور مسترد گردید لغمان تا پشاور که از حوضه حکمرانی مملکت خارج شده بود دوباره تسخیر شد و جیپال سخت گوشمال یافت در سیاست داری و عدالت و بدست گرفتن دل رعایا و کیفرستمکشان از ستمگاران توجهی به سزا داشت معاونت و همکاری وی با دربار بخارا مظهر حسن قدر شناسی و نجابت اوست . عقد دختر رئیس زابلی بخودش وعقدیکی از امیرزادگان فریغونی به پسرش محمود اشراف مملکت را بوی نزدیک گردانید و مخصوصاً دومی که عقد الواسطه میان خانواده غزنی و بخارا شمرده می شد.
سبکتگین چند پسر و دختر داشت از ان جمله حسن و حسین در کودگی بمردند و محمود واسمعیل ونصر و یوسف بازماندند اسمعیل از بطن دختر الپتگین بود محمود از شاهزاده خانم زابلی. سبکتگین در تربیت فرزندان خود مراقبت و کوشش می فرمود تا جانشینان او کسانی باشند که آمال ملی و مذهبی وی را تعقیب کنند و سلطنتی را که وی اساس گذاشته بود چنانکه او میخواهد نگهدارند .
سبکتگین ٥٦ سال عمر و بیست سال پادشاهی کرد کتیبۀ مزار او این است لا اله الا الله محمد رسول الله العظمة الله لا اله الا الله محمد رسول الله الکبریاء الله کل نفس ذائقة الموت ثم ألینا ترجعون بسم الله الرحمن الرحیم من عمل صالحاً فلنفسه ومن اساء فعلیها الامیر الحارب الاجل ابومنصور سبکتکین.
ابو الفتح دبیر دانشمند او در رثای و لینعمت مهر بانش قصاید غرائی در تازی دارد سبکتگین در بلخ و غزنی عمرانات وقصور بزرگ بنیاد نهاد عتبی گوید یکی ازین قصرها بنام سهل آباد بود سهل آباد آخرین تعمیری بود که سبکتگین با حشمت و تجمل زیاد آنرا بنیاد نهاده و هنوز تعمیر آن بسر نرسیده بود که وقات نموده است پسران او آن سرای را مشئوم دانسته بیای ترسانیده اند.