زندگانی اجتماعی
درین شبهه ئی نیست که جامعۀ اوستائی همان جامعۀ ویدی است که در هر زمینه مراتب تحول و ترقی را پیموده و بعد از پیدا کردن پارۀ مشخصات جدید نام نو "اوستائی" بخود گرفته است. در اثر کوچکی که بنام آریانا نشر شده است بصورت غیر مستقیم به این موضوع تماس نموده و رویه هم رفته این مطلب را تصریح کرده ام که آئین و زبان و ادبیات و تهذیب و تمام قسمت های حیات مادی و معنوی اوستائی شکل ویدی دارد که تحول نموده و تغیر شکل یافته است یعنی همان یک مدنیت قدیم آریائی است که نسبت به مقتضای زمان پارۀ تغیراتی نموده و به اشکال و نام های ویدی و اوستائى عرض وجود کرده است.
روی هم رفته اینقدر میتوان گفت که در عصر اوستائی همه مبادی حیاتی آریائی یکنوع مرکزیت بخود گرفته و همین مرکزیت در تمام اصولات زندگانی مادی و معنوی این عصر مشهود است. عقیده، آئین، ارباب انواع، زبان، تشکیلات جامعه، دربار سلطنتی، نظام، اداره، مشاغل، حرفه، پیشه، زراعت، عرف وعاداب، مراسم زندگانی، خانوادگی، عروسی و خویشاوندی همه چیز از وضعیت نسبتاً مبهم شکل معین و دقیق بخود گرفته است و از همین جهت است که درین دو فصل تاریخ ملی نسبت به دورۀ وید معلومات ما در هر زمینه در عصر اوستائی مشخص معین و مفصل تر است چنانچه این نظریه از روی مطالعه دو فصل دوم وسوم معلوم میشود.
طبقات اجتماعی:
قراریکه در فصل ویدی شرح دادیم تا زمانیکه آریاها در آریانا بودند موضوع تفکیک طبقات اجتماعی در میان نبود و این مسئله با مهاجرت شاخه ئی بطرف هند به علت تماس با دراویدی های بومی هند در آنجا کسب وجود کرد. در دورۀ ویدی آریانا تا زمانیکه مهاجرت ها و جابجا شدن ها دوام داشت طبیعی این مسئله عرض وجود کرده نمیتوانست زیرا انقدر مردم به زمین و زراعت متوجه نشده بودند که طبقۀ زارع و دهقان با مفهوم مشخص بمیان آید. با شروع دورۀ اوستائى از یکطرف مذهب شکل معین ومتمرکز بخود گرفت از طرف دیگر شهرهای بزرگ عرض وجود نمود و از جانبی هم زراعت و کشت و کار اهمیت بی سابقه پیدا کرد مذهب با پیدا کردن مراسم و مراکز مشخص سبب شد که طبقۀ روحانیون (موبد و موبدان) عرض وجود کند زراعت و کشت و کار طبقۀ دهقان و بذرگر وزارع را بمیان آورد و با تمرکز یافتن امر اداره وسلطنت و مملکت داری، طبقۀ سوار کار و جنگجو هم شغل و وظیفۀ معینی یافت چنانچه در مورد دودمان شاهی اسپه دیده شد که رؤسا و نجبای مملکت با داشتن گله های اسپ به عناوین مختلف شهرت یافته بودند. به این ترتیب چون در عصر اوستائی جامعۀ آریانی از هر رهگذر قدمی در سیر ارتقای خویش پیشتر گذاشت به تدریج و بصورت غیر محسوس طبقات اجتماعی عرض وجود کرد این طبقات در اوستا به سه نام یاد شده اند: " خوتو ورزن، ایریا من" مدققین در اطراف تعبیر این سه کلمه اظهارات مختلف نموده اند در تفسیر بهلوی اوستا سه اسم مذکور به کلمات "خویش - والونا - ایرمان" تعبیر شده کلمه خویش هنوز در زبان درى کشور ما موجود است برزو ورز به معنی کشت و کار آمده در پښتو " بزگر" به معنی دهقان است. "ایریا من" سابقۀ قدیمی تر دارد زیرا در عصر ویدی " آریا من" نام یکی از ارباب انواع بود و چون به معنی دوست هم آمده احتمال دارد که کلمۀ (یار) بی ارتباطی با آن حال مفسرین پهلوی اوستا و مدققین اروپائی اصل کلمات سه گانۀ اوستا را هر چه تعبیر کرده باشند اهمیتی ندارد چیزی که مهم است این است که مقصد واقعی آنها سه طبقۀ اجتماعی روحانیون، دهاقین و طبقۀ شرفاء سوار کار(شوالیه) بود و"خوتو" بر روحانیون، "ورزن" بر برزگران و "ایریامن" بر نجبای جنگجو و سوار کار استعمال میشد قرار اشاره ئی که در یسنای نوزده فقرۀ ۱۷ شده احتمال وجود یک طبقۀ دیگر هم در عصر اوستائی میرود درینجا چهار طبقه به نامهای ذیل یاد شده: "اتروان" ، "رتشتر" ، " استریه فشیانت" "هوئی تی" اتروان مرکب از دو کلمه است (اتر= اتش) و (وان) یعنی "اتشوان" یا نگهبان آتش که مقصد از روحانیون وقت باشد در کلمۀ رتشتر(رت) گردونه معنی دارد و آنرا "گردونه ران" ترجمه کرده اند و مقصد از آن طبقۀ شرفاء جنگجو است "واستر" چراگاه است و بصورت غیر مستقیم دهاقین و مالداران را در بر میگیرد و "هوئی تی" عبارت از اهل حرفه و پیشه میباشد ملتفت باید بود که چهار دسته مذکور که بعنوان طبقات اجتماعی یاد کردیم اصلاً و اساساً به مفهوم طبقاتی نبود که در هند در میان آریاهای مهاجر بمیان آمده بود. "گایگر" در اطراف همین مسئله دقیق شده و بران عوض طبقات اسم "مراتب" را گذاشته و می نویسد که روحانیون و شرفاء ودهاقین بدون کدام فرق بارز پهلو به پهلوی هم زندگانی میکردند و همه دارای حقوق مساوی بودند و حتی چیز واضحی در دست نیست که به تنزل مقام دستۀ چهارم اهل حرفه و پیشه اشاره کند. در فصل دوم اشاره کردیم که در عصر ویدی طبقات اجتماعی در آریانا وجود نداشت و بعدها در اثر تماس آریاهای مهاجر با دراویدی های بومی ماورای شرق اندوس در هند بمیان آمد این روح در جامعۀ آریانا در عصر اوستائی هم محسوس میشد. با وجودیکه اوستا از مراتب چهارگانه اجتماعی اسم می برد ولی حقوق همه یکرنگ و مساوی بود تذکر اوستا اشاره به ظهور مراتب چهارگانه ایست که در جامعه پیدا شد. ایشان از هم جدا و متفرق نبودند. بین خود خویشاوندی میکردند. بعبارت دیگر همه بیکدیگر متصل و پیوست بودند همان مقامی که در اوستا "اتروان" یاروحانیون داشتند طبقۀ سوار کاران جنگجو، ودهاقین هم دارا بودند اوستا زراعت و کشت و کار را به کدام پایه توصیف کرده و دهاقین را چه مرتبۀ بزرگ داده است همین قسم سوارکاران و پهلوانان در حراست کشور و دفاع تهذیب اوستائی رول عمده ئی بازی کرده و مقام خیلی ارجمندی داشتند. اوستا بدون استثنا همه مردم را به جنبش و فعالیت و مقابله با مشکلات حیات دعوت کرده و همه را با تذکار مراتب چهار گانه بیک نگاه میدید. پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک را بدون تمیز به همه سفارش کرده و از دروغ و ناپاکی های روحی و بدنی جداً منع نموده است واحترام وعدم مراعات همین دو سنخ مفکوره تنها تمیز واقعی افراد جامعۀ اوستائی آریانا شمرده میشد.
صحت و زیبائی بدن:
اوستا اول به صحت و سلامتی بدن و باز در زیبائی و تناسب و قشنگی اندام و اعضا اهمیت زیادی میدهد، به این موضوع در مبحث تشریح سلطنت یاما پادشاه هم تماس کردیم و دیدیم که موسس سلطنت پیشدادی بلخی چه اهمیت بزرگی در صحت و سلامتی افراد رعیت خود میداد وسلامتی و تناسب بدن و بلندی قامت در انتخاب کسانیکه در مجاورت پادشاه در احاطۀ "قصر وارا" زندگانی میکردند دخالت داشت سینه فراخ، شانه های عریض، قامت بلند، ومخصوصاً چشم نافذ و روشن افتخار مرد خوانده شده "روشنی نگاه" " تیزی نگاه" در موارد مختلف تعریف شده و نشان میدهد که در جامعۀ اوستائی به چشم و حفاظه و مواظبت آن توجه خاصی مبذول میشد بلندی قامت، تناسب اعضا، قوت، توانائی چشم روشن، پاشنۀ کوچک، بازوی رسا وطویل همه صفات با افتخاری است که اوستا نه تنها برای مرد داده حتی "یزاتاها" موجودات نورانی را هم بدان تعریف کرده است، همین طور به زیبائی چهره و چشمان بزرگ، سفیدی ساعد انگشتان نازک خانم ها هم اشاره ها شده از روی تعریف اوستا واضح معلوم میشود که مردان کشور ما درین عصر قامت بلند، سینۀ فراخ وعریض وبنیۀ قوى و نیرومند داشتند و زنها هم دارای قد بلند و چهره زیبا و چشمان گیرنده و جذاب بودند و هنوز هم بصورت عمومی باشندگان افغانستان صفات نیاکان خود را دارا هستند و نسل نیرومند و قوی میباشند پس قراریکه ملاحظه میشود سلامتی و تناسب بدن و زیبائی چهره و اندام و قوۀ بدنی و نیروی طبیعی از اختصاصات جامعۀ اوستائی بود و یکی از موجبات مراعات پاکی و نظافت ظاهری و باطنی که به منتها درجه در اوستا توصیه شده همین بود که مردم از روی جسم و روح قوی نیرومند و توانا باشند تا در مبارزۀ زندگانی همیشه فایق شوند و نور بر تاریکی غلبه کند اوستا سن بلوغ مرد که آنرا ayu "ایو" میخواند ۱۵ سال تعین کرده و این مسئله بیشتر مربوط به تاثیر آب و هوا و خاک است. همان طوریکه امروز بچه ها از حوالی سن ۱۵ درین سرزمین جوان میشوند در زمان های باستانی هم این تاثیر درین آب و هوا بوده و نسبت به بعض جاهای دیگر بچه ها و جوان ها زودتر وارد مرحلۀ مبارزۀ حقیقی حیات میشدند.
عروسی:
همان طور که در عصر ویدی تاریخ آریانا عروسی یکی از نیکوترین اعمال اجتماعی حتى جزو وظایف مذهبی بشمار میرفت اوستا به مفهوم دقیق تر این اهمیت را برای آن قایل بود. پیشتر گفتیم که سن ۱۵، سن بلوغ شمرده میشد ازین تاریخ به بعد پسر و دختر حتماً مکلف بودند که به اساس عشق و محبت، همسری برای خود انتخاب کنند و نداشتن همسرگناه تلقی میشد مخصوصا از طرف زن، زیر ا عقیده داشتند که مرد با تکرار قرائت اوستا در زندگانی آینده صاحب احفادی خواهد شد ولی زن برای احراز اولاد چاره ئی غیر ازین نداشت که شوهر بگیرد. پسر و دختری که در خانه بدون انتخاب همسر وعقد عروسی کلان میشدند مورد طعن همگان واقع میشدند. قراریکه از خلال اوستا معلوم میشود وقتیکه سن دخترها متقاضی میشد شوهران نیرومند و رشید نیاز میکردند. برای خواستگاری به والدین و یا به کسانیکه حامی دختر می بود. مراجعه میشد. در بعضی مواقع به خود دخترها هم مراجعه میکردند و از اینجا آزادی آنها در انتخاب و قبول شوهر معلوم میشود. واضع تشخیص نمیشود که عامل حقیقی عروسی، عشق یا اقتضای طبیعی یا تشکیل خانه و عایله بوده معذالک قراریکه گاتها قدیم ترین قسمت اوستا اشاره میکند "عشق و شفقت" تنها عوامل خوشی زناشوهری تلقی شده است. در عصر اوستائی این طور هم قاعده بود که بعد از موافقت طرفین "عروس خیل" "داماد خیل" عروس به داماد سپرده و اعتماد میشد و این دوره تا زمان انجام عقد عروسی کم و بیش طول میکشید و ممکن چند سالی هم از بین میگذشت. مراسم عقد عروسی به تماس دست عروس و داماد و خواندن دعاهائی از طرف موبد انجام میگرفت و آنگاه عروس با آرایش تمام در طی مراسمی از خانۀ پدربه خانۀ داماد برده میشد ، داماد و عروس در خانه خود در عصر ا و ستائی بیک عنوان "نمانوپاتهنی " و "نمانوپی تی" یعنی صاحب اختیار خانه یاد میشدند و ازین معلوم میشود که زن و شوهر در خانه مقام و اختیارات تقریباً مساوی داشتند. زن مانند شوهر بهمان یک عنوان یاد میشدرو امور اداره خانه خود را هر کدام به تقسیم و سهم خود اجرا می نمودند. یعنی کارهای خارج خانه دهقانی، کشت و زراعت، شکار و محاربه کار مرد و تربیۀ اطفال، پختن خوراک ودوختن لباس و مراقبت امور داخلی خانه کار زن بود. زنان عصر اوستائی آریانا مانند زن های عصر ویدی در مراسم مذهبی با مردها شامل میشدند. اولین خواهش شوهر از عروس عفت و پاکی و حفاظه شرف و نام است و جزئی شبه ئی درین راه منجر به طلاق میشد.
در مسئله عروسى یک چیز بارزی که میان عصر ویدی و اوستائی فرق داشت این بود که درعصر ویدی عروسی میان آن خویشاوندانی که اشتراک خون بین خود داشتند ممنوع بود و در عصر اوستائی بر خلاف این قانون رفتار میشد و حتی ضد آنرا ترجیح میدادند این مسئله ناشی ازین شده بود که در عصر اوستائی موضوع حفاظت صافی خون و عرق در آریانا به منتها حد خود رسید و این رویه خانواده ها را به اندازه ئی محتاط ساخته بود که باید تنها بین خانواده ها و خویشاوندان خود مزاوحبت کنند راجع به وحدت زوجه و عدد زوجات معلومات صریحی از او ستا بدست نمی آید ولی از پارۀ اشارات غیر مستقیم معلوم میشود که تعدد زوجابت هم ممنوع نبوده.
ترقی زراعت:
دوره ویدی تاریخ کشور ها روی هم رفته دوره ایست که مالداری وزراعت هر دو در آن معمول بوده ولی مال داری نسبت به زمین داری وزراعت ترقی و عمومیت داشت تا جائی که از روی سرودهای ویدی معلوم میشود و در فصل دوم شرح یافت باشندگان آریانا در عصر ویدی بیشتر مردمان مالدار بودند و مالداری به اندازه ئی در زندگانی آنها دخالت داشت که تشکیلات اجتماعی آنها هم به اساس اغیل و چراگاه و غیره صورت گرفته بود (صفحه ۱۱۶ ۱۱۵) وعلت آنهم واضح فهمیده میشود زیرا بیشتر وقت مردم در حرکت و جنبش و مهاجرت و انتخاب اراضی به دو طرفۀ هندوکش سپری شد. اگرچه آریاها بعد از ورود به بخدی مدت طویلی را در آنجا سپری کردند و حیات آنها مراتبی را پیمود و حتی به مدارج بلند ترقی رسید ولی باز شروع مهاجرت و پراگنده شدن آریاها به دو طرف هندوکش و مهاجرت بعضی شاخه ها بطرف شرق وغرب نقریباً وضعیت چادر نشینی را برای چندی روی کار آورد و این زندگانی بیشتر به تربیۀ حیوانات مساعد بود. بهر حال با شروع عصر اوستائی مهاجرت هائی که بخاک های هند و فارس بعمل آمد خاتمه یافت و کسانیکه در داخل آریانا باقی ماندند همه در نقاط مختلف مسکون و مستقر شدند و زندگانی از مرحله مالداری بیشتر بطرف زمین داری و کشت و کار میلان پیدا کرد و این قدم دیگری است که آریاهای مقیم دو طرفۀ هندوکش در راه ارتقاء و مدنیت گذاشتند و این وضعیت در دورۀ اوستائی تاریخ ملی کشور ما خیلی ها انبساط یافت و به اندازه ئی عمومیت پیدا کرد که عامل ممیزۀ خاک و باشندگان کشور ما با سرزمین بیگانه و بیگانگان گردید. اهمیت زراعت و کشت و کارو دهقانی و بزر حبوبات و غرس اشجار نسبت به سرود ویدی در اوستا بیشتر نشان داده شده و حتی گفته میتوانیم که فرگاد یا باب سوم "وندیداد" سراسر وقف امور زراعتی میباشد و از محتویات آن دیده یشود که اوستا چه اهمیت بزرگ برای بزر حبوبات و غرس اشجار و کشیدن نهرهای آبیاری و غیره امور زراعتی قایل شده بود چون آئین اوستائی به اساس ستیز قوۀ نیک و بد گذاشته شده بود سر سبز گردانیدن زمین و کشت و کار هم یکنوع مقابله با گرسنگی و قحطی بود لذا آریاهای عصر اوستائی از روی وظایف مذهبی به انبساط زراعت و کشیدن نهرها و غرس اشجار و بزر حبوبات مکلف بودند و در اثر مراعات همین قوانین بود که خاک های اوستائی یعنی ولایات آریانا هر کدام سر سبز و خرم و آباد شده و در متن اوستا به صفت "زمین اعلی" یادگردیده است. در گاتهای اوستا طبقۀ دهقان وزراعت پیشه به کلمۀ "ورزن" یاد شده که در آن ریشه "ورز" مهم و قابل یاد داشت است زیرا از آن کلمه "برز" و "بزر" عرض وجود کرده و با الحاق کلمۀ "گر" از آن برزگر و "بزرگر" ساخته اند و کلمۀ اخیر در پښتو معمول و مروج است و بر دهقان اطلاق میشود.
جنگ وادوات جنگی:
قراریکه سرودهای ویدى ومتن اوستا شهادت میدهد آریاهای آریانا مردمان با شهامت و دلیرو جنگی بودند و سلحشوری اولاد نجیب هندوکش را سرودهای رزمی وید و مهاباراته و متن اوستا و شاهنامه ها و دیگر ماخذ ملی مزین کرده است. در فصل دوم مختصراً وضعیت جنگجوئی باشندگان کشور خود را در عصر ویدی شرح دادیم (صفحه ١٣٥)
چون در دورۀ اوستائی احساسات قومی و ملی آریائی در آریانا بیش از بیش تقویت یافت و ظهور مخالفین توریالی و عناصر غیر آریائی و سامی در شمال و شمال غرب و غرب احساسات مقابله را بیشتر در آریانا برانگیخت روح سلحشوری و جنگ ازمائی قدیمی در اولاد مملکت بمراتب قوی ترشد و پادشاهان بزرگ مادر پرورش پهلوانان و مردان جنگی و تقویت نسل صرف مساعی زیاد کردند و در نتیجه تربیه خانوادگی و تاثیر محیط و تقاضای مفاد ملی و سیاست پادشاهان بزرگ و مدبر روح جنگ ازمائی در نسل و جامعه انبساط زیاد یافت.
در عصر ویدی بمناسبت مهاجرت ها و جابجا شدنها واشغال اراضی وحیات مالداری تا یک اندازه مجادله و مخالفت ها میان خود قبایل آریائی هم پیش میشد. در عصر اوستائی این مفکوره به تدریج از بین رفته کسانیکه در سرز مین اوستائی آریانا زندگانی داشتند همه عند اللزوم بحیث اولاد یک کشور واحد با خارجی ها و بیگانگانی که از روی عرق و آئین با ایشان فرق داشتند میجنگیدند و از کشور و آئین و تهذیب و خاک و حکومت خویش دفاع میکردند چنانچه جنگ های "آریا" و "توریا" یا مقابله های "آریانی" و "تورانی" یکی از بزرگترین موضوعات حماسی و رزمی کشور ما است و انعکاس آن از عصر اوستائی به بعد به اندازۀ زیاد است که تمام داستان ها و عنعنات رزمی مملکت ما را در دوره های بعد اشغال کرده است.
* * *
در عصر اوستائی کشور ما بیشتر تربیه پهلوانان باب بود. در جنگ ها سران خانواده با منسوبین آن که عبارت از پسران و ملازمین مربوطه باشد همه بحیث یک "دسته پهلوان" شامل میشدند. گایگر اظهار میکند که تشکیلات نظامی هم بیشتر به همین اساس بوده و پهلوانان و رزم اوران خانواده خانواده و قبیله قبیله صف میکشیدند تا علایق خویشاوندی در موقع خطر ایشان را جسورتر کند. ملت و عسکر از هم فرق نداشت ملت عبارت از رزم اوران ورزم اوران عبارت از تودۀ ملت بود و تنها اطفال و زنان و پیر مردان از مشاغل جنگی معاف بودند. ترتیب و صف آرائی مراعات میشد و پادشاه مملکت و شهزادگان مستقیماً قشون پهلوانان خود را اداره میکردند و بجنگ سوق میدادند. در یشت ۱۳ فقره ۳۹ قشون به کلمه سپاده Spadha یاد شده و از ان کلمۀ سپاه بمیان آمده که تا امروز در زبان دری معمول است. برای تفریق دسته های قشون بیرق و علایم معمول بود چنانچه کلمه "درفش" از کلمات اوستائی است و "گایگر" به این عقیده است که بیرق های بلند بخدی که اوستا ذکر نموده یکی از علایم ممیزۀ رشادت باختری ها را نیز نشان میدهد. همین قسم در اوستا ذکر است که فراواشی Fravashis "ژنی ارواح اجداد" هم دارای علامه و نشان مخصوص عسکری بود از روی مطالعاتی که مدقق فوق الذکر در اسلحه آریاهای اوستائی نموده اظهار میکند که نسبت به سلاح دفاعی اسلحۀ تعرضی آنها زیادتر بود. در عصر اوستائی هنوز مانند دورۀ ویدی جنگ با عراده های جنگی در آریانا رواج داشت ولی بیشتر مخصوص شاهان و شهزادگان و نجبای قوم بود. مانند عصر ویدی هنوز هم دو نفر جنگجو و عراده ران در یک عرادۀ جنگی جای میگرفتند وفتح وشطارت وحتى حیات جنگجو بیشتر به قابلیت عراده ران منوط بود. ازین جهت با عراده ران نه به قسم نوکر بلکه بحیث رفیق رفتار میشد. زره وجوشن و پوشیدن آن در نبرد معمول بود. "میتهرا" رب النوع آفتاب که در جنگ ها ملت اوستائی آریانی از و استعانت میخواستند بعنوان "صاحب زره طلائی" خوانده شده، از روی تشریحاتی که "وندیداد" راجع به یک عرادۀ جنگی و پهلوان مربوطه آن میدهد معلوم میشود که رزم اوران کشور ما درین وقت زره، جوشن خود و چهاراینه و کمر بند و غیره را میشناختند زره از کلمه زراده Zradha مشتق شده و معنی این کلمه صدای "جغ جغ" را افاده میکند و معلوم میشود که از روی صدای حلقۀ آن این کلمه بمیان آمده و تاحال باقی مانده است. پوره معلوم نمیشود که زره این وقت کاملاً از پارچه های فلزی تشکیل شده بود یا از مجموع حلقه ها حال خود زره معمول ومروج بود. خود به کلمه "ساره واره" Saravara یاد شده و مرکب از دو جزء است: "ساره" به معنی سر "واره" محافظه کردن یعنی "حافظ سر" پوره معلوم نیست که آیا خود را از چرم میساختند یا از فلز، با اشاراتی که در مورد "فراواشی" ژنی ارواح مردگان و "واهیو" رب النوع با دو میتهرا رب النوع آفتاب شده واضح معلوم میشود که کلاه خودهای فلزی در عصر اوستائی معمول بود. درپشت ها کلمۀ خود هم بصورت "خودهه Khaodha " یاد شده و خود برنجی (آیو خوده Ayo-khaodha) و خود طلائی زرانیو خوده، Zaranyo-khaodha تذکار رفته است. علاوه برین چیزهائی دیگری هم پهلوانان برای حفاظت قسمت های مختلف بدن می پوشیدند مانند "کویری" Kuiri که خود را به زره وصل میکرد "پیتی دانه" Paiti-dana که حصه پایان روی را محافظه مینمود " کمره"Kamara یعنی کمربند که هم شمشیر در آن آویزان میشد و هم حصۀ کمر را محافظه میکرد و بدن را استوار نگه میداشت. رانه پانه Rana-pana یا "ران بند" که ران ها را محفوظ میداشت. سپر هم درین وقت مجهول نبود دریشت های ۱۳ فقره ۳۵ و ۱۹ فقره ۴۵ به کلمۀ "سپاره داشته" یاد شده و از همین اسم، کلمۀ "سپر" بمیان آمده است. قدیم ترین سلاح تعرضی این وقت گرز بود که صورت ابتدائی آن بشکل دانگ چوبی بود گره دار که بعض اوقات برای زیاد ساختن وزن به آن پارچه های فلز را هم نصب میکردند. یکنوع گرز کوچک دیگر هم داشتند که معمولاً آنرا به کمر می بستند و آنرا بر دشمن پرتاب میکردند. این گرز معمولاً تیغه های نیز داشت و آنرا میخ کوب میکردند و اوستا آنرا خطرناک ترین تمام اسلحه قلمداد کرده است و سلاح مخصوص "میتهرا" رب النوع آفتاب بود و آنرا "وزره Vazra" میگفتند که معادل آن در سانسکریت "وجره Vajra " است و پهلوان معروف کابلی یا سیستانی کر سسپه Kersaspa این سلاح را همیشه با خود داشت. چکوشهChakusha یا تبرزین سلاحی بود دودمه و برنده. کلمۀ چکش ازان بمیان آمده. پهلوانان دورۀ اوستائی کشور ما یکنوع نیزه های کوچکی داشتند که نسبت به تیر بزرگتر بود و به قوت باز و بر دشمن پرتاب میشد و معمولا یک پهلوان ۳۰ عدد آنرا با خود می برداشت همان طور که شدت تیر به قوت انعطاف کمان تعلق بیشتر داشت تیزی رفتار و اصابت این نیزه ها مربوط به قوت بازو و مهارت انداخت پهلوان بود. تیروکمان در جنگ های این زمان استعمال میشد. کمان را معمولاً از چوب های قابل انعطاف میساختند وزه آن را از پی یا رودۀ حیوانات تهیه میکردند و آنرا "اره زازهی Arezazhi" یعنی "فاتح جنگ" می نامیدند.
تیر را"ئی شو" Ishu میگفتند و از نی یا شاخه های اشجار میساختند. آن حصه تیر را که در چلۀ کمان مانده میشد. "پای" میگفتند و معمولاً از شاخ ساخته میشد. نوک تیر را "دهن" میگفتند زیرا آن قسمت به بدن دشمن اصابت میکرد وخون دشمن را می مکید و از مفرغ ساخته میشد. یک پهلوان ۳۰ عدد تیر در تیرکش با خود می گرفت. "ار خشه" Erkhsha در اوستا بحیث ماهر ترین تیر انداز آن عصر خوانده شده که تیر را از کوهی به کوهی پرتاب میکرد. نیزه و خنجر و فلاخن هم در میان پهلوانان کشور ما در عصر اوستائی معمول و مروج بود. نیزه ها را نوک تیز وطویل میساختند شمشیرهای این وقت معمولاً کوتاه و دو دمه بود و بیشتر شباهت به قمه ها و پیش قبض هائی داشت که تا حال درمیان قبایل پښتون و نورستانی دیده میشود. در آخر این را هم متذکر میشویم که یما پادشاه قرار شرح اوستا خنجر مزین طلائی داشت که علامۀ نیروی سلطنتی او بود.
زبان زند:
در فصل دوم تحت عنوان "زبان ویدی" (صفحۀ ۱۶۰) متذکر شدیم که آریاهای کتلۀ باختری بیکی از السنۀ هند و اروپائی تکلم میکردند که مدققین در اول وهله آنرا"زبان با ختری" و بعدها به نام های زبان "آریا" یا "هند و ایرانی" موسوم ساختند. درین هیچ شبهه ئی نیست که مهد نشو و نمای این زبان باختر و کانون بزرگ انبساط و توسعه و ظهور شاخه های مهم و اساسی آن سرزمین آریانا است. در فصل دوم متذکر شدیم که از زبان آریائی باختری شاخه ئی که اول نشو و نما کرد و نمونه های اولی آن با سرودهای ویدی در دست است زبان سرودهای مذکور است که آنرا مدققین "هند و آریا " گویند و بنام "ویدی" هم یاد شده و ما هم آنرا بهمین اسم شرح دادیم. از همان زبان آریائی باختری موازی با زبان ویدی زبان های دیگری هم در آریانا جدا شده است. از آن جمله یکی زبان گات های اوستا است که معمولاً آنرا بنام زبان "زند" یاد میکنند. این زبان را هم در اوائل بعضی از مدققین زبان باختری خوانده اند و اوستائی هم گویند ولی بیشتر به زبان "زند" معروف است. میان آخرین نمونۀ های ادبی که بزبان وید در کشور ما بمیان آمده و قدیم ترین نمونه که در زبان زند ظهور کرده است مانند "گات ها" فرق خیلی کم است. تشابه کلمات بین این دو زبان کشور از حد قیاس بیرون است و با مراعات جزئی تبدلات صوتی که آنهم اصول معینی دارد میتوان حتی پارچه های شعر یک زبان را به زبان دیگر گردانید راجع به این مطلب کتب زیادی از طرف مدققین و علمای زبان نوشته شده. پس زبان "اوستائی" یا بهتر تر بگوئیم زبان "زند" زیرا تمام اوستا به این زبان نوشته نشده و تنها "گات ها" نمونۀ قدیم آن است – زبانی است که مانند زبان سرودهای ویدی از اصل تنۀ زبان آریائی باختری جدا و در خاک های کشورما نشو و نما یافته. در زمانیکه زبان ویدی زبان سرودها بود زبان زند و دیگر شاخه هائی که مستقیماً از زبان آریائی باختری جدا شده بودند کم و بیش در نشو ونما بودند تا اینکه زبان ویدى بعد از یک دوره حیات اولی که سرودها بهترین شاهد آنست از خاک های آریانا به اراضی ماورای شرقی اندوس "سند" منتشر شد و زبان زند آنقدر ابساط یافته بود که با عصر و آئین، و دیگر ممیزات اوستائی کشورها عرض وجود کند چنانچه گات ها که قدیم ترین قسمت اوستا است و در زمان حیات زرتشتر سپنتمان وویشتاسپه پادشاه باختر سروده شده بهمین زبان میباشد. همان طورکه از زبان وید بعدها زبان سانسکریت و دیگر پراکریت ها در هند و بعضی نقاط آریانای شرقی عرض وجود کرد زبان زند در زبان های بعض حصص شمال شرقی آریانا (تخارستان) والسنه ئی که پسان در خاک های فارس بنام فارسی قدیم پیدا شد دخالت زیاد دارد و از همین فارسی بعدها به تدریج و در مرور زمانه های جدید فارسی متوسط پهلوی و فارسی جدید بمیان آمده است. اگرچه راجع به پښتو در فصل دوم هم نظریات مدققین را اظهار نمودیم ولی چون قرار تحقیقاتی که تاحال بعمل آمده ارتباط آن با "زند" بیشتر است مجدداً متذکر میشویم: رویهمرفته دو نفر از مدققین بزرگ "مولر" Fr.Muller و دار مستتر به این عقیده اند که پښتو یا از زبان زند یا از زبان دیگر مشتق شده که موازی با زند از زبان آریائی باختری منشعب شده است. در صورتیکه پښتو از زند منشعب نشده باشد یا خودش مانند زبان ویدی وزند راساً از زبان آریائی باختری جدا شده و یا اصلاً موازی با زند زبان دیگری از اصل آریائی باختری مجزا گردیده که صورت قدیم ادب آن در دست نیست و پښتو نمایندۀ آنست و از همین جهت بعضی ها مانند داکتر "ترومپ" پښتو را زبان مستقلی بین زبان های دستۀ هندی و دسته ایرانی میخوانند. و چون دسته های مذکور از زبان سرودهای ویدی و زبان گات های اوستا یعنی زبان "وید" و "زند" بمیان آمده اند بعقیدۀ داکتر ترومپ زبان پښتو مقام مستقلی میان این دو زبان داشته و درین صورت میتوان گفت که پهلوی وید و زند، زبان پښتو یا اقلا زبان دیگری که امروز بنام پښتو زبان ملی ما را تشکیل داده است مستقلا از زبان آریائی باختری جدا شده بود. از زبان ویدى ما السنۀ هندى منشعب شد، از لسان زند ما السنۀ غلجی، منجی، شغنی و فارسی قدیم و شعبات آن بمیان آمد و پښتو در خود کشور باقی ماند. یک مسئلۀ دیگر که تذکار آن درین مبحث بی مورد نیست این است که زبان های گوشۀ شمال شرقی آریانا یعنی علاقه تخارستان که عبارت از زبان های غلچه منجی یا منجانی، واخی، اشکاشمی، شغنی و غیره باشد به زبان اوستائی خیلی ها شباهت دارد. علاوه بر شباهت زبان های دره های پامیر و اکسوس علیا وبدخشان به زبان زند روی هم رفته بقایای تهذیب اوستائی در میان باشندگان این گوشۀ افغانستان نظر اکثر سیاحین و مدققین بزرگ را بخود جلب کرده است.