مجرای رودخانه بلخ آب

از کتاب: درفش جمهوری

رودخانه "بکتروس" که عبارت از همان بلخ آب امروزی است مشتمل بر آب بندامیر است که بالاخره از رشته کهستانی جنوب بلخ فعلی از تنگی "چشمه شفا" برآمده .

و قراریکه مسبوق هستیم برای آبیاری کشت زارهای جلگه پیرامون بلخ به هژده نهر تقسیم میشود که با وضعیت فعلی و تقسیم نهرهای که برای آبیاری و زراعت جدا کرده اند حصه ئی بطرف شمال غرب دولت آباد جاری میباشد و یک قسمت دیگر آب به "دهدادی" و مزار شریف صرف میشود .

در آن زمانه های که آمو دریا به بحیرۀ "خزر" میریخت ، بلخ آب به آمو دریا یکجا میشد . "لستربون" جغرافیه نگار معروف کلاسیک بصورت صریح از این مطلب ذکر میکند و شواهد دیگری در بین است که به کمک آن میتوان ریزشگاه "بکتروس" را در رود "اکسوس" تعین کرد و آن نقطه مقابل "ترمذ" است چون ریزشگاه بلخ آب به آمو دریا در مقابل "ترمذ" قرار داشت یکی دو سطر راجع به این شهر مینویسم . شهر ترمذ اصلا از بناهای "دستریوس" شاه "یونانو باختری" است که شهری در سواحل شمال "اکسوس" بنام خود موسوم به "دمتریا" بنا کرد وصورت سانسگرت تلفظ آن دهر مه سیتا  Dharmamita مشد وبعد ها از آن (ترمیتا Termita) و بالاخره (ترمد Termed) و (ترمز Termis) ساختند و تا امروز باقی مانده است و روی معبر معروف (بلخ - سمرقند) قرار داشت . چون زمانی مال التجاره هندی و آریائی ذریعه رودخانه (بکتروس) به سواحل چپ امو دریا در مقابل (ترمذ) میرسید واضح میشود که ریزشگاه "بکتروس" یا بلخ آب به آمودریا در نقطه مقابل (ترمذ) امروزی بود و حالا راه خشکه ایکه از بلخ و مزار شریف بطرف آمودریا رفته در مقابل (ترمذ) به رود خانه بزرگ منتهی میشود . و از بلخ امروزی تا (ترمذ) امروزی بخط مستقیم پنجاه میل است .

معبد و مجسمه "اناهیتا" طبق نگارش اوستا در اینجا قرار داشت و از آن طور عجیبی تعریف میکند .

ناگفته نماند که از خرابه های "شهر بانو" (۱۸ کیلومتری شمال خلم) مجسمه های کوچک زن پیدا شده است "مدام تره ور" در کتاب صنعت "یونانو باختری" خود که در 1940 در مسکو بطبع رسیده اظهار میکند که در سغدیان مخصوصا در خرابه های شهر افراسیاب عده زیادی مجسمه های کوچک بشکل زنی از گل زرد پیدا شد . که یلانی در بردارد و گل و میوه در دست گرفته و چنین بنظر می آید که همه از روی مجسمه که در معبد باختر بوده نقل و ساخته شده باشد "راو لسن" مستشرق معروف انگلیس در کتاب "بکتریا"ی خود ذکر میکند که یکی از مجلل ترین معابد "اناهید" یا (نائیتس) که فارسی ها "ناتانا" میگفتند در شهر بلخ یعنی (بخدی) آباد بود .

در زمان لشکر کشیهای اسکندر مقدونی در آریانا و بعد تا ۲۷ ۳ ق م ( که اسکندر در افغانستان بود) معبد "آناهیتا" در بلخ وجود داشت و هیکل زیبای ربته النوع آمو دریا با زیورهای طلائی و جواهرات قیمت بها چشم را خیره میکد و در مسکوکات نیز همکل او را بضرب رسانیده اند .

در دوره کوشانی های بزرگ تاریخ مملکت ما یعنی تا دونیم الی سه قرن دیگر که آئین بودائی به منتهای شکوه و جلال خود رسیده بود باز هم "آناهیتا" و معبد و پیروانش بکلی از صفحات شمال هندوکش از بین نرفته بود . "کنیشکاه" کبیر که در روی بعضی از مسکوکات خود اکثر ارباب النوع اوستائی را بضرب رسانیده بود "اناهیتا"  را هم فراموش نکرده بود .

چیز دیگری که صریح تر در اخیر دوره کوشانی وجود داشت معبد "اناهیتا" را در بلخ تائید میکند نوشته های "گله مانت اسکندرونی" که راهب وعالم بزرگی از اهل اسکندریه بود و در حوالی ۲۲۰ مسیحی وفات کرده است . مشارالیه می نویسد که مجسمه "ناهید" را در معبد آن بلخ (بخدی) دیده . پس به اساس نظریات او گفته میتوانیم که مجسمه "آناهیتا" در بلخ تا ربع اول قرن سوم مسیحی در عصر کوشانیهای بزرگ وجود داشت .  به این ترتیب در نزدیکی بلخ آب قریب ریزشگاه این رود خانه به آمودریا معبد بزرگ و با شکوه "ناهید" بیش از مدت چند هزار سال آباد بود و زیبائی و جلال مخصوصی وشهر (بخدی) در اطراف آن کنار مجرای بلخ آب در نقطه که آب های مذکور به رود آمو ریخت آباد بود . و شهر کوچک (ترمذ) در سواحل راست دریا در مقابل آن دیده میشد .

بناء علیه حالا به بینیم که آیا بیرقهای بلند (بخدی) در همین جا روی معبد باشکوه "اناهیتا" در اهتراز بود ؟ جواب این سوال را اینجا به اکثر احتمالات و وقتی به یقین گفته میتوانیم که غیر از همین جا جای دیگری برای معبد مذکور تعین گردد . مورخین عرب که ادعا میکنند بیرق ها به اندازه ئی بلند بود که در (ترمذ) دیده میشد ، و این با گفته اوستا صدق میکند .

این ها همه به تائید این مطلب است و ابن جا تصریح میتوان کرد که (بیرقها) از فاصله دو کیلومتری بخوبی دیده میشد. منتها تعبیر بلخ باید شهر (بخدی) باشد و موقعیت (بخدی) در دو کیلومتری آسو دریا قریب ریز شگاه بلخ آب به رودخانه بزرگ تعین گردد زیرا بلخ امروزی شهر جدید است و (هیوآن - تسنگ) هم بدان اشاره میکند و معبد (نواویهارا) یعنی معبد نو (نو بهار) مؤبد آنست واصلا (بلخ امروزی) یک شهر کوشانی است که بالای آن شهر نو بنیاد اسلامی آباد شده است ، وتحت تاثیر نام (بخدی) آمده و بیرق های بلند از یکجا بجای دیگر منتقل گردیده است. این اشتباه نه تنها در مورد (بیرق) پیدا شده بلکه در باب اصل پرستش اولیه ، و (انا هیتا) (معبد آمودریا یا حاصل خیزی وفراوانی) که از آن هزاران سال میگذرد نام (بلخ) بر عموم مورخین بعدى بخصوص مورخین اسلامی را تحت تاثیر گرفته است و فردوسی واضح گوید : 

بر بلخ گزین شد بدان نوبهار 

که یزدان پرستان آن روزگار

نیایش همی کرد خورشید را 

چنان چون که بدراه جمشید را 

(بلخ گزین) ترجمه (بخدیم سریرام) و (نوبهار) ترجمه (ناواویهارا) بلخ غیر از خرابه های بلخ امروزی که دیوار بسیار بزرگ و بسیار ضخیم دارد و یادگار عهد کوشانی و اسلامی است و بخدیم (سریرام) خودش بوضاحت نشان میدهد که (بخدی زیبا) (دارای بیرق های بلند) (آوردود را فشام) به بخدی است نه بلخ و (بلخ گزین) یعنی بخدی بفاصله تقریباً دو کیلو متری آمودریا زیر قشر بزرگی از ریگ قرار دارد . فردوسی که "لهر اسب"  و "کشتاسب" و"جمشید" را در (نو بهار) برای نیایش خورشید میخواند ملتفت بود که نیایش(خورشید ) و (ماه) و (ستارگان) در شهر زیبای (بخدی) صورت میگرفت و این شهر قریب بستر (اکسوس) قرار داشت .