138

باز در کنار مدیترانه

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

 

پس از سالها باز ای بحر مواج 

به امواج گویای تو راز گویم 

بخسپم در آغوش تو کودک آسا

سخن های ناگفته را باز گویم 

تو در حجله ی آفرینش چه دیدی 

که از مستی و عشق سیری نداری

چه زیبا عروسی که با گشت ایام

جوانی به رنگی که پیری نداری 

جوانی که همچون جوانان شب و روز 

بخندی بغلطی بجوشی ، ببالی

گهی مست گردی به لب ها کف آری

گهی سینه بر خاک و خارا بمالی

گهی بوسه ها گیری از روی خورشید

گهی سخت گیری به بر آسمان را

گهی کهکشان را ستانی ز گر دون

به آن بند سمین ببندی میان را 

تو آنی که بودی کنون نیز باشی

جوانتر فروزنده تر مهر بانتر 

کند نور الهام بخش تو هر دم

به مارازهای طبیعت عیان تر 

ولی من به دست حوادث اسیرم 

چو در دست طفل سبک مغز مومی 

زمن نو به نو لعبتی تازه سازد

گهی طوطی نغز گوف گاه بومی