غرشستان
غرشستان با غرجستان با غرج شار باغر جگان در قسمت شرقې امروزۀ ایالت بادغیس و در سر مرغاب علیا واقع بود جغرافیا نگاران عرب از قبیل یاقوت حموی و استخری و ابن خرداد به وابوالفداء در تقویم البلدان و هم چنین جیهانی در کتاب خود در این باره توضیحاتی داده اند.
هرات در غرب و غور جانب جنوب مرورود سوی شمال وغز نه جانب جنوب
شرق آن واقع است و آنرا منسوب به ملکش نموده غرج الشار نیز می خواندند یاقوت از قول بشاری مینویسد غرج به معنی کوهستان است قرارگاه ولایت گاهی در "بشیر" یا "افشین" بود و این ولایت دوازده ناحیه داشت. و گاهی در بلیکان و از شهرهای آن سرخکت و سنجه و سورمین بوده جیهانی افشین را "نشین" خوانده از بشیر برنج و از سورمین مقدار زیاد کشمش به اطراف برده میشد پوست خورجین اسپ و اشتر در این دیار به کثرت پیدا میشد نهر بزرگ از میان شهرهای آن بر آمده به مرغاب میرسید مستقر شار دروازه های آهنین داشته و جز بحکم شاه باز نمی شده است یاقوت میگوید مردم در سایه شارها بمنتهای آرامش حیات بسر می بردند و بقایای عدل عمرین در انجا بوده است و هم چنین بقول یاقوت میان بشیر وسورمین بک مرحله راه بوده در حدود چقچران حالیه اکنون نیز خرابه های بنام سورهی موجود است.
ابو نصر محمد بن اسد در اواخر عمر از امارت کناره گرفت و بمطالعه مشغول گردید و امارت را به پسر خود محمد را گذاشت.
ابوعلی سیمجوری چون برولی نعمت خود شاه سامانی بغاوت کرد خواست
غرشستان را تصرف نماید بدان ولایت لشکر کشید .
شارابونصر و شار محمد حصاری شدند تا اینکه سبکتگین باسیمجوریان محاربه کرد. شارهای غرشستان نظر به علایق وطن خواهی و برای تشکیل مرکزیت کشور درین محاربه باسبکتگین کهمک ها نمودند و میان ایشان مودت بر قرار گردید.
سلطان محمود در ۳۸۹ ابونصر محمد عتبی صاحب کتاب تاریخ یمینی را به دربار غرشستان فرستاد تا به سلطان بیعت حاصل کند. عتبی میگوید چون بدربار شار رسیدم مرا بینهایت احترام کردند و با رغبت تمام سکه و خطبه غرشستان را بنام همایون سلطان مطرز گردانیدند و چون بیکتوزون و فایق از ظاهر مرو شکست یافتند از شار استعانت کردند عتبی میگوید که من در آنجا بودم که نامه های شان رسید ابو نصر نامه ها را یمن فرستاد تا بدربار غزنی تقدیم دارم و خلوصیت آنها را بخدمت سلطان غزنه مویدو محکم بسازم و من چنان کردم و پسر اوشاه شار ٌبخدمت سلطان آمد و در دربار عزیز و مکرم میبود اما چون خود مغرور وجوان و نا آزموده بود. سخنانی مخالف در حضرت غزنه از وظاهر شد ولی سلطان از آن اغماض بود کرده وی را با خلعتی گرانمایه بغرشستان فرستاد بعد از مدتی سلطان اراده غزو هند نمود و از شهر استعانت کرد شار جوان از غروری که داشت تعلل کرد و بحضرت سلطان کهمک نفرستاد سلطان براشفت و چون از غز وهند گشت دوباره شار جوان را استمالت کرد ولی وی راه خود سری پیش گرفت و سلطان التونتاش و ارسلان جاذب و ابو الحسن منیعی زعیم مرورا با لشکر گران بقصد سرکوبی شار جوان فرستاد ابو نصر شار بزرگ خودرا به سپاه سلطان تسلیم کرد او را متحرمانه بهرات آوردند و بر کردار پسر نکوهش کرد اما شار جوان مقاومت نمود و به حصاری که در روز گار حمله سمیجور پناه برده بود متحصن شد التونتاش ارسلان جاذب منجنیق وعرادات پیرامون قلعه راست کردند و یک جانب از دیوار حصار بزمین فرود آوردند و به قلعه در آمدند و شارجوان را گرفتار نمودند و آنرا بند بر پا نهاده به غزنه فرستادند سلطان چندان از وی آزرده بود که امر داد در ملای عام برزمینش خوابانیدند و بتازیانه سخت مالش دادند و بعد بزندان افکندند تا هر که از وحدت ملی سرباز زند سزایش این باشد با وصف این تا هنگامی که در قید حیات و قید سلطان بود آسوده بسر میبرد و وجبات آسایش او را بفرمان سلطان انجام میدادند ابو نصر را از هرات آوردند سلطان در وی با احترام می نگریست ضیا ع او را برای دولت خریدند و در بداش پول نقد بوی دادند که آسوده بسر برد ابونصر تاحیات داشت در جردان که موضعی بوده میان کابل وغز نه تحت نظر لطف و مهربانی خواجه بزرگ وزیر میمند عمر میگذرانید و به مطالعه و تدقیقات علمی مشغول بود تا بالاخره در سال ٤٠٦ وفات یافت اما پسرش قبل از مرگ پدر مرده بود.
شار ابونصر در زمرۀ فقها و علمای بزرگ محسوب میشود ابن اثیر میگوید من چند مجلدات کتاب لغت از هری هروی را دیدم که دران این جمله ها را از هری بخط خود نگاشته بود . بقول محمد بن احمد بن ازهری قرء على شار ابو نصر هذا الجزء من اوله الى اخره وکتبه بیده و این گواه بزرگ بر دانش و ادبیت اوست وسلطان ابومنصور والی قراتگین را بحکومت غرشستان مقرر کرد محمد بن حسین نحوى از علماء و فضلاء و دانشمندان بزر گ بود وزارت ابو نصر شار به وی تعلق داشت و بعداً چند روز به وزارت اسمعیل برقرار گردید.