خواب طلائی
از کتاب: درکوچه های سرخ شفق
، معاصر
در خواب میدیدم ترا ، بنشسته بر اسب سپید
اسپی که در اسطوره ها، خواندم منش پيک اميد
بر آن سمند نازنین ، همراه خودای دلنشین !
بنشاندی از مهرم چنین، قلبم ز شوقت می تپید
با من شدی ای مهربان! تو بر سر مهر آنچنان
کز بازتاب مهربان ، آهوی بی مهری رمید
من در نبرد غم ، چوشیر ، استاده مغرور و دلیر
کردی چو سهرابم اسیر ، ای بهتر از " گردآفرید "
با تو شدم تا دورها ، تا روشنی ها ، نورها
اسپ سپید عشق ما ، بر ساحل دریا رسید
خواندی به خود، هر موج آب، آن لحظه ها را با شتاب
وان اسپ مست آرزو ، شد زورق مهر و امید
همراه موج آبها ، رقصان تو چون بی تاب ها
آن وجها - آن ناب ها – بردا من تو می لمید
* * *
تعبیر خوابم چیستان؟ ای روح روح ! ای جان جان!
خواب طلایی دیده ام، جز من چنین خوابی که دید؟
۱۵ / ۸ / ۱۳۵۹