111

خواب طلائی

از کتاب: درکوچه های سرخ شفق ، معاصر

در خواب میدیدم ترا ، بنشسته بر اسب سپید 

اسپی که در اسطوره ها، خواندم منش پيک اميد 

بر آن سمند نازنین ، همراه خودای دلنشین ! 

بنشاندی از مهرم چنین، قلبم ز شوقت می تپید 

با من شدی ای مهربان! تو بر سر مهر آنچنان 

کز بازتاب مهربان ، آهوی بی مهری رمید

من در نبرد غم ، چوشیر ، استاده مغرور و دلیر 

کردی چو سهرابم اسیر ، ای بهتر از " گردآفرید "

با تو شدم تا دورها ، تا روشنی ها ، نورها

اسپ سپید عشق ما ، بر ساحل دریا رسید


خواندی به خود، هر موج آب، آن لحظه ها را با شتاب

وان اسپ مست آرزو ، شد زورق مهر و امید 

همراه موج آبها ، رقصان تو چون بی تاب ها 

آن وجها - آن ناب ها – بردا من تو می لمید

*    *    *

تعبیر خوابم چیستان؟ ای روح روح ! ای جان جان! 

خواب طلایی دیده ام، جز من چنین خوابی که دید؟


۱۵ / ۸ / ۱۳۵۹