111

کابل

از کتاب: درکوچه های سرخ شفق ، معاصر

کابل !

ای فسانه شهر، شهره با فسانه مردها

با حماسه آفرین زنان .

کوه و باره قدیمی ات پهلوان تیغ آخته به دوش

صخرۀ تو شاعر نشسته

بالبان بسته دل پر از خروش

هر درخت

سبز جامه عاشقی ستاده


پنجه هاش تا ستاره ها کشاده.

زلف ها به باد داده

با ترانه های عشق در گلو

هر پرنده ات فرشته یی که از رهایی اش سرودها

به لب

ما در زمین شرقیت

این زمین درد دیده

انقلاب تابناک ثور زاد

ثور پر فروغ

ثور نامدار

جاودانه "شیر دروازه ات"

کنام شیر سرخ آفتاب باد

آفتاب کامیابی و برابری و عدل

آسمایی ات آشیانه عقاب های انقلاب

کابل !

ای همه بلندی

ای همه غرور

كودک تو از نخست روز.



چشم بر فراز دوختست

پربه سوی قله ها کشاده است

و ز پرنده هم پرنده تر دل به آبی اوجها نهاده است

کابل !

در میان رسته ات

زرگران ز زر و لاجورد

حلقه ها به گوش آفتاب کرده اند

حلقه ها به گوش ماه

حلقه ها به گوش هر یک از ستاره

و آهنگران تو

پتگ ها بلند و

کوره ها و سینه ها همیشه گرم عصر تازه زندگی تازه را عقیده مند

کابل !

ای تو شهر شهرها

شهر انقلاب

شهر کار

آشیانۀ امیدهای من