شخصیت سیاسی و اداری بابر
در هندوستان از عصر سلاطین دهلی و خلجیان و لودیان نظام خاص ادارۀ ملكي و مالیات وجود داشت که، مخصوصاً بدست شاهان خلجی و لودی که از افغانستان به هند آمده بودند ، اساس آن نظام ریخته و پرورده شده بود ، و بابر هم همین نظام را پیروی نمود و بجا گذاشت ، و بنابرین وی مبتکر یک نظام نوین اداری شمرده نمی شود . از نظر طرز اداره و مفکوره در سلطنت اسلامی هندسه دوره را میتوان تشخیص کرد:
اول : عصر اول سلطنت اسلامی که از لودیان ملتان وغزنوبان و غوریان به خلجيان ولودیان دهلی رسید و در تمام این دوره مبادی اسلامی از قبيل نظام قضا و خراج و نظام لشکر داری و اقطاع ( جاگیر) و نظام درباری و شاهی با اصطلاحات عربی یا فارسی آن از افغانستان به شمول مفکور های تصوف و روحانیت اسلامی به هند آمده ، که نظام اداری بابرهم در اواخر همین دوره واقع میشود و مبنی بر همین اساسهاست.
دوم : بعد از وفات بابر ، شیرشاه سوری افغان ، همین تنظیم را استحکام بخشید ، و ترتیب و زندگانی جدید به آن داد.
سوم: بعد از مرگ همایون بوسیلۀ جلال الدین محمد اکبر و درباریان نكور او این نظام رنگ خاص مقامی و ترتیب جدید گرفت که عبارت از "آیین کبری" باشد. و این دوره تا فتح انگلیس بر هند دوام داشت ، و بقول اکثر مؤرخان ترتیب آیین اکبری در اکثر مواد مرهون نظام اداری شیر شاہ سوری است.
در حقیقت نظام اداری بابر را مخلوطی از عناصر سلطنت لودی و مواد جدید فراوردۀ بابر از افغانستان و ماورا النهر توان گفت ، که در طبیعت خود يک نظام لشکری بود، و هر مامور دربار بابر در جمع لشکریان هم شمول داشت، و پادشاه دارای قدرت نامحدو د شمرده میشد نظامیکه در تحت قدرت نامحدود پادشاه ، و بزور تیغ و لشکر بوجود می آید ، و در رأس آن هم یک نفر فاتح با اختیارات تام قرار دارد ، و اوهم خلیفه وظل الله شمرده شود، در تحت این شرایط "طبقۀ حاکمۀ اشراف" بوجود میآید که، با شخص پادشاه یا درباریان او ربطی داشته باشند ، و ما می بینیم که در دربار بابر امرای نظامی و شاهزادگان و روحانیون و هنرمندان و نویسندگان مو جو دند که "طبقۀ حاکمه" را تشکیل داده اند، و بوسیله آنها طبقه عامه یعنی دهقانان - کسبه - شهر نشینان اداره و استثمار می شوند و موقع و پیشرفت و قدرت این اشراف هم به ادارۀ خاص پادشاه وابسته است ، و اکثر این امر او اشراف درباری در مجالس شراب خوری و عیاشی با بابر هم کاسه اند ، و مزاج او را با هز الى و مطربی و شاعری خوش میسازند ، و از این راه به مدارج عالیه امیری میرسند و بابر آنقدر بردی اوضاع مسلط است که در خانۀ قاضی قریه بهزادی شمال کابل میخواهد. شراب بخورد و قاضی میگوید: " در خانه من تاکنون شراب خور ده نشده ، پادشاه حاکمند" از امرای معروف دربار بابر در کابل و هند یکی خواجه دوست خاوند است که به موجب خود بابر نامه (ص ۱۴۴ ر ۱۴۵ ) در برم های عیاشی و باده پیمائی بابر داخل بود ، ولی همین شخص القاب "هدایت مآب ولایت انتساب" داشت این اعیان و اشراف درباری و امر اکه داخل "طبقه حاكمه" واشراف درباری بودند ، و بدین وسیله اموال فراوانی بدست می آوردند و موقع خود را حفظ میکردند، گاهی تحفه های گرانمایه بدر بار تقدیم میداشتند ، و بدین وسیله پادشاه را خوش می ساختند و موقع خود را هم حفظ میکردند چنانچه بروز آخر ماه ربیع الاول ۹۳۵ هـ ۱۵۲۸ م بابر در آگره به خانه سلطان محمد بخشی رفت و در آنجا معجون خورد و از بخشی مذکور در ضمن پذیر آئی مجللی بیش از دو لک نقد و جنس پیشکش گرفت .
بابر امرآ دربار خود را از اشخاص زبده که در جنگها با او همراهی کرده بودند، انتخاب میکرد. و درین جمله رجال ما ورأ النهر و افغانستان و هند داخل بودهاند. در بابر نامه از مامورین ملکی: بخشیان و ديوانیان و شقد از وچودهری، کلانتر، میراخور، پیاده ، کوتوال، منشی ، عسس، تعلیق چی ، داروغه ، یامچی ، تمغاچی، و از مربوطین درباری : مهر دار، علمدار کتابدار ، رکابدار، جامه دار، بکاول، شربت چی، خزانچی، قورچی ، جاندار، یساول سؤ چی ، ایچکی ،کیر کیراقچی ، شقاول، تواچی، پروانچی، قراول ، آخته بیگی ، اوغلاق چی باشلیغ (سالار) و غیره نام برده میشود.
امرای دربار بابر بعد ازفتح هند به موجب فرمان مؤرخ شهر جمادی الاخرى۹۳۳ هـ مارچ ۱۵۲۷ م بالقاب آنها عبارت اند از مقرب الحضر ت السلطاني ، اعتماد الدوله نظام الدين على خليفه بحيث صدراعظم که کار سلطنت میراند ، وحکم اومثل حكم سلطان بود .
چین تیمو رسلطان بلقب برادر بقرار بابرنامه: امرای دربار، بشمول دیوانیان و کارکنان دربار تماماً بدون فرق ملکی و عسکری در جنگها اشتراک داشتند و در اوقات اداره وصلح هم مطابق انتخاب پادشاه به امور ملکی و حکمرانی ولایت گماشته میشدند ، ودر انجا امور دیوانی و لشکری هر دور ابا اختیارات کامل اجرا ميکردند مثلا عبدالله كتابدار ويا يزيد يكاول طباخ وخوا جگی اسد جاندار و کمال شربت چی از امرای لشکری بابر بوده اند که در جنگها دسته های نظامی را قیادت میکردند و ملا محمد مذهب با ایلچی بنگاله به مذاکرات سیاسی و لشکری میرفت این وضع خلط وظایف ملکی و عسکری و درباری تا آخر سلطنت بابرادامه داشته ولی بعد از فوت او در عصر فرزندش همایون امور مملکت به سه سهم تقیسم یافت
اول: سهم سعادت مشتمل بر امور قضا واهل علم ومشايخ وتعيين وظايف وسیور غالات مدد معاش آنها که آمر سهم سعادت شرف الملک مولانا محی الدین محمد فرغری بود
دوم : سهم دولت واقبال مشتمل بر امور متعلق به تقرر مامورین و تعیین مراتب وحقوق آنها با تعیین علوفات عساکر که در رأس آن عمدة السلطنه شجاع الدین امیر هند و بیگ بود.
سوم: سهم مراد که عبارت از امور دربا ر و حرم شاهی است و جلال الدوله امیر اویس محمد صاحب سهم مراد بود. و هم همین همایون برای تقسیم وظایف دیگر چهار سرکار آتشی - هوایی آبی - خاکی را بوجود آورد که در راس هر سرکار یک وزیر بود و با سرکار اول امور جنگی و با دوم امور مطبخ وغذا و اصطبل شاهي، وبا سوم امو ر شراب خانه وجريان انهار وبحار، و با چهارم امور زراعت و عمارت وضبط خالصات و بیوتات یعنی اراضی و عمارات دولتی تعلق داشت.
به ھرصورت چون بابرعمری را در میدان های جنگ و غارت و حمله وگریزگذرانده بود و بعد از فتح هند هم فرصتی برای اصلاح تشکیلات اداری و یا وضع نظام جدید نیافت ، بنابرین در عصر او همان نظام های سابقۀ دورۀ خلجیان ولودیان افغانی تعقیب شد ، وابتکاری در امورادا ره نداشت . وی شخصاً به همکاری امرای دربار یک نوع حکومت عسکری داشت و تشکیلات خاص را نیافرید . نام های برخی از مامورین ملکی نیمه عسکری او طرز اداره او را وانمود میکند. در ۹۳۵هـ چون هلال عید شوال را چند نفر دیدند پیش قاضی گواهی دادند وازین برمی آید که قاضی شریعت هم وجود داشت و در بابرنامه از قاضی ضیاء مکرراً ذکر رفته که درجونپور ۲۰ لک به او بخشیده شده بود . اگر چه در بابر نامه و دیگر تواریخ معاصر او به" نظام خاص اداری " در عصر بابر اشاره موجود نیست ولی از مطالعه اوضاع عمومی آن عصر و دربار بابر بدین نتیجه میرسیم که حکومت عصر بابر مرکب بود از :
۱- دربار شاهنشاهی و کارکنان مربوط آن که ما نام های برخی از ایشان را ذکر کردیم . و در راس این عمله ء دربار بعد ازبابر شخصی بنام خانه سامان یا میر منزل واقع بود.
۲- امراء : که از مقربان دربار بوده و امور عسکری و ملکی را به حیث سرلشکران شاهی بدست داشتند و در تحت امر ایشان مامورین دیوان مالیات و میر بخشی military-pay officer و کو توال (آمر پلیس وامنيه) وداروغه ومحتسب وغيره بوده اند و بابر از جاسوس فرستادن خودهم ذکری دارد که بعد از او در اداره هند جاسوس خفیه را "هر کاره" واطلاع دهنده علانیه را( واقعه نویس ) میگفتند .( نیز رجوع کنید به مبحث تشکیلات مالی )
۳- دارالقضا judiciary در تحت ادارهء قاضی و قاضی القضات، که زیر نظارت او متفحص قضایا را تحقیق میکرد، مفتی درباره آن از روی فقه حنفی فتوا میداد، و بالاخر قاضی دربارۀ آن حکمت وقضیت میگفت و حکم را صادر میکرد، و میرداد به اجرای آن همت می گماشت و پولیس (حسبه) و محتسب هم در تحت نظر امیر داد ، کار حفظ مساجد و پل ها وقلعه ها و امور عامه میکرد واخلاق و نرخ و نوا را نگرانی می نمود ، برای حل و فصل دعاوی هنود يک نفر منصف Budge هندو یا پنچایت panchayat یعنی juries غو روحكم مینمود. شخصیت فعال بابر از کارنامه های لشکری اوظاهر است ، وی مرد سیاسی فعال وفاتح ولشكركش هو شيار ودانا به امور سوق الجیشی و تاکتیک حربی عصرخود بود. خصوصا دراستعمال توپخانه Artillary وسلاح گرم و تفنگ امتیازی داشت. فعالیت او به درجه یی بود که از سن یازده سالگی تافتح هند ، دوعید رمضان راسالی در یکجا نگذرانده بود . با شخصیت فعال بدنی دینامیک بابر فعالیت عقلی و سیاست مداری او را نیز فراموش نتوان کرد، وی با سیاست ما بی شبیه به رویه مکیاولی Mackiavellism تمام امرای دربار سلطان ابراهیم را با همد یگر مخالف و بدبین گردانیده و ازین عمل خود در تضعیف و تزلزل بنیان امپراطوری لودی نتیجه گرفت بابر باشاه اسمعیل صفوی که رقیب زبر دست و کهن سال او شیبانی خان را از بین برد روابط دوستانه نگهداشت و مانند یک سياست مدار هوشیار باوجودیکه سنی محکم راسخ العقیده یی بود - با آن شاه شیعی مذهب آن قدر نزدیکی کرد که شعار خاص کلاه سرخ قزلباش را هم برای خود و سپاهیان خود برگزید و اعمال ظالمانه او را که با سنیان خراسان کرده بود نادیده گرفت . بابر در هند هم با رعایای غیر مسلم خود بعد از شکست های جنگی ایشان رویۀ نرمی داشت و با مدارا و انصاف پیش آمد که او را يک نفر سیاست مدار بصير توان گفت و نمونه این مفکوره عدم تعصب او وصیت نامه ایست که در اواخر عمر به فرزند بزرگ ولیعهد خود همایون نوشته است. و در آن میگوید:
۱- همواره از تعصب مذهبی پرحذر باش و جذبات دینی و رسوم مردم را در نظر بگير و بدون تبعيض ورعايت خاص با تمام طوایف به انصا ف رفتار کن.
۲- از ذبح گاو بپرهیز تا که در دل مردمان جای گیری و از راه احسان مردم مطيح تو باشند.
۳- پرستش گاه هیچ قومی را تخریب مکن و با ارباب همه مذاهب انصاف نما تا روابط رعیت با پادشاه خود دوستانه با شد و بدین صورت در مملکت امن و امان بر قرار گردد .
۴- نشر واشاعه اسلام به جای ظلم و شمشیر بوسیلۀ لطف و احسان بهتر است.
۵- اختلافات شیعه و سنی را همواره صرف نظر کن که وسیلۀ ضعف اسلام است .
۶- خصوصیات رعایای خود را در مواسم مختلف سال در نظر داشته باش ، تا سلطنت تو از بیماری وضعف محفوظ باشد . انتساب این وصیت نامه تا چه اندازه محل وثوق واعتماد است ؟ این مسئله در خور غور و تحقیق است . ولی ما از اعمال خود بابر هم میدانیم که باید چنین مفکوره داشته باشد ، زیرا او در اوقات فتوحات خود در هند هیچ معبدی را از ارباب ادیان دیگر تخریب نکرد، و هم همین وصیت او را اخلافش در - درین جا رعایت عقاید هندوان مراد است که گاو کشی را نا جایز شمارند.
- رود کوثر ۱۲ بحواله اند ین اسلام ، یک نقل این وصیت نامۀ بابردر ستیت لایبری بهوپال هند موجود است. دکتور راجندر پرشاد رئیس جمهور اولین هند در کتاب India devided طبع ۱۹۴۶ م نیز همین وصیت نامه را آورده است که تاریخ اصل نسخه یکم جمادی الاولیه ۹۳۵ باشد.
نظر داشتند و حتى اكبر آن را عملا درجهانداری خود تطبیق میکرد ، وهندوان زیاد به دربارش محشور بودند، ودورۀ سلطنت او كاملا يک دورۀ عدم تعصب مذهبی است .
دوم : بابر به طبقۀ صوفیان عقیدتی داشت و مخصوصاً با ارباب طریقت نقشبندیه روابط ارادت او از عصر اجداد و پدرش محکم بود و ما میدانیم که صوفیان و درویشان را نسبت به علمای ظاهر و قشری نظر وسیعی بود و به "صلح کل "عقیدتی داشته اند. بنا براین بعید نیست که بابر در مسایل مذ هبی ، آ ن قدرمتعصب نباشد ، که وسیلۀ آزار ارباب ادیان دیگر گردد . و هم شخصی که سیاست مدار باشد، نمی خواهد بدین وسیله رنجش و تعصبی را در مقابل خویش ایجاد نماید. بابر مقاومت های عسکری را جگان هندو را با فشار لشکر و جنگ از بین میبرد ولی عین همین رویه را با فرمان روایان مسلمان و افغان نیز داشت. و بنا بر این او را فاتح وسیاستمدار و جنگ آور نیرومندی گفته میتوانیم ، ولی شخص متعصب و مخربی نبوده است . بابر درعین اینکه شخص مهذب با کلتور و سپاهی فاتحی بود ، در قسمت اداره وادمنستريشن نیز تجارب موروث خاندانی و از سن طفولیت آزمایشهای عملی در آسیای میانه و افغانستان داشت ، وی از هندوکش تا و لایت بهار هندوستان حکمرانی میکرد که مالیات قسمت هندی آن از بهیره تا بهار ۵۲ کرور تنگه در"حدود يک و نيم مليون سترلنگ" بود و از این جمله ۲۹ کرور به راجه های مطیع در تحت اقتدار بابر تعلق داشت که تمام ولایات کشور بابری عبارت بود از : سرهند ،حصارفیروزه ، شهردهلی و میان دواب ، میوات، بیانه، اگره ، ولایات مرکزی ، گوالیار، کالپی ، قنوج ، سنبهل ، لکھنو ، خیرآباد ،ا ودهوبهرایچ، جونپور، کره و مانگپور، بهار، سیروهی، سارون، چیپاران گوندیگه، ناگور، رن تمبهور این ولایات کشورشامل پرگنه ها بود، که عدد آن در عصر بابر معلوم نیست ولی در عصر شیر شاهی تمام مملکت او بقول آیین اکبری عبارت از ۹۷ سرکار و ۲۲۶۷٧ پرگنه بود وعدد قریه های مربوطۀ این پرگنه ها در حد ود يكصد و سیزده هزار تا یکصد و شانزده هزار است .