111

بحثی بر نوشتار شعر

از کتاب: زبان د آری
11 February 2014

ازدیرین گاهان نوشتارشعر بنابر تقاضای وزن وقافیه صورت خاص داشته ، جدا و متفاوت ازنثربوده است. مانند نوشتن گر به جای اگر، خموش و خامش به جای خاموش ، نز به جای نه از ، کز به جای که از ، اینت به جای اینَت، واین ترا ، ُبد به جای بود ، کُله به جای کُلاه ، چَه به جای چاه ، گنه به جای گناه ، زانرو به جای ازآنرو،ز به جای از ، خوابنید به جای خوابانید ، نافرید به جای نیافرید ، چبود به جای چه بود و دهها نمونۀ دیگری که علی الخصوص با جابه جایی مصوت های کشیده و کوتاه و گاهی حذف مصوتها رنگ خاصی به زبان نوشتاری شعر فارسی داده است. هرچند این درهم شکستن واژه ها ازسبک خراسانی تا عراقی کاهش پذیرفته است و اما موارد پرشماری درهمه دوره های شعر کهن بوده ودرشعرامروز هم هست و حتا شماری واژه های مخفف شده و شکسته ازشعر به نثرنیز گذشته اند. مانند آگهی که آگاهی است و گمرهی که گمراهی است و رهی هم که راهی است و نگهبان که نگاه بان است ومثالهای دیگر.

سخن دراین جااست که توجه جدی نکردن به این مسأله و گوناگونی سلیقه های املایی ، می توان گفت که آشفتگیی را درزبان نوشتار شعرفارسی بارآورشده است. یا بزبان دیگرو به صورت کل شعرفارسی بنابر موازین و اصلهای ساختاری خاص، زبان خودرا می خواهد یا زبان شعرفارسی صورت نگارشی خودرا تقاضا می کند.

باری نوشتم که هنوز به زبان خاص شعرنویسی باور نیافته ایم و پابند به قوانین املایی و چنین نویسی وچنان نویسی نثر ، شعر می نویسیم و از دیگرسو وزن و هنجارهای شعری فشارمی آورند و آن قاعده هارا می شکنانند و سرانجام نگارش شعرها دچار آشفتگی می شوند. به این چند بیت ازبیدل توجه بفرمایید:

در این خرابه نه دشمـن نه دوست می ‌باشد

به هرچه و ارسی آنجـاکه اوست می‌باشد

به رنج شبهـه مفرسا که حرف مکتب عشق

درآن جریده‌ که بی‌پشت ورو‌ست می‌باشد

غم جدایی اسباب می‌خـــــورد همه کس

همیشه نان تعـــلق دو پوست می‌باشـــــد

دوست وپوست اقتضا می کند که اوست هم اواست نوشته نشود و روست هم رواست نوشته نشود. می بینیم که سیطره دردست وزن و قافیه است و ما با نیاز نگارشی دگرگونه یی روبه رو استیم. پس نوشتن این بیت ها :

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم

یعنی همین گونه دلکشم و بی غشم باید نوشت، نه دلکش ام و بی غش ام . ودرمصرع :

شهریست پرکرشمه وخوبان زشش جهت

ایجاب وزن دراین بیت شهری است را شهریست ساخته است، که همین طور هم می نویسند.

این مصرع سنایی : کاینت عقل افزای صحرا وینت جان پروروطن را به این صورت نمی نویسیم : که اینت واینت جان پروروطن.

درشعرسنایی خوابانید ، خوابنید شده است: مراناگاه عشق توبرآتش خوابنیدای جان وناگزیر خوابنید می نویسیم ومی نویسند.

وسنایی رکاب را هم رکیب ساخته است وباید همان گونه نوشته شود: «چون کیقباد وقیصرپانصدش دررکیب»

اکنون ضابطه ها و قاعده هایی که نهادهای صاحب صلاحیت برای زبان نثروضع کرده اند، بنابرنبود ضابطه های پذیرفتۀ املای شعرفارسی ، در نوشتارشعرفارسی نیز رعایت می شوند وآنگاه برخوردهایی بین وزن شعروآن ضابطه ها رومی نماید ونویسندۀ شعر دردوراهه می ماند ودرمانده می شود.

ومثال را ازلابلای دفترهای شعری ودیوانها می توان به صدها رساند.ازاین بررسی برمی آید که زبان شعر خاص است ، هم در خوانش وبیان وهم در نوشتار. مگر این حقیقت هنوز به شایستگی وسزاواری جلب توجه نکرده است.

با من به سیر سایتها ی انترنتی برویم:

درخود فرومی ریزم و حس غم انگیزی است ، اگردرنوشتن شعر توجه به نثر نویسی نداشته باشیم و چنان که روش استادان شعر پیشین بوده است ، به وزن پابند باشیم چنین باید بنویسیم:« درخود فرومی ریزم وحس غم انگیزیست» پیش می رویم:

دنیای با احساس شاعروار تکراری ست

چیزی شبیه عشق وهجریار تکراری ست

چراچنین نوشته نشود ؟:

دنیای با احساس شاعروارتکرار یست

چیزی شبیه عشق وهجریارتکراریست

پیش می رویم :

پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق

کلــید این دل ناکوک ناخوش آواز است

چرا چنین ننویسند:

پدرنگفت چه رازیست این که تنها عشق

کلــید این دل نا کوک ناخوشا واز ست

دربیت:

هزار رنگ من و ما ودیعت نفسی‌ست

دو دم قیامت روز حساب را دریاب

واژۀ نفسی ست را هم بی تشویش می توان نفسیست نوشت.

این غصه با گذشت زمان حل نمی شــود

دردی است که اگرچه نهان حل نمی شود

بنابر تقاضای وزن می باید مصرع دوم با چنین صورت نگارش آغاز شود : دردیست که . به بیت دیگری می نگریم :

خنده مي كني ولي خيال ها مكدّرند

روزها مكدّرند و سال ها مكــــدّرند

مکدر اند در شعر مکدرند شده است و درست همین گونه باید نوشته شود که شده است، اما چون بااملای نثر سازگار نیست ، شاید کسی مکدراند را ترجیح بدهد و درآنحال باز به چنددستی وآشفتگی املایی دامن زده میشود

برای آن که دوستان شاعر به ناهنجاری زبان نگارش شعر فارسی توجه مزیدبگمارند ، این سیر را که تنها هدفش بررسی اختلاف صورتهای نگارشی واژه هااست ادامه می دهم:


به صورت نوشتاری چند واژه در شعر« بهارخاموش» احمد شاملو می نگریم:

بر آن فانوس كه ش دستي نيفروخت

بر آن دوكي كه بر رف بي صدا ماند

بر آن آئينة زنگار بسته

بر آن گهواره كه ش دستي نجنباند

«که ش »که شکل شعری شدۀ « که اش« است ، که شاید املای خاص شادروان شاملواست وشاید اثراملای معتبر نثر، درغیرآن صورت می توان آن را« کش » نوشت و با روش پیشینگان که عیبی ندارد سازگارکرد. ودرمصرعهای:« به هرکوئی صدائی کردواستاد» و «نه دود از کومه ئی برخاست درده » همزه ها ی نا بجا را بی آسیبی می توان از دوش واژه ها بنابردلایل پرشمار برداشت.

من با خود این متنها کاری ندارم و حق تصرف هم به خود نمی دهم ، مگر سخن بر سر گزینش راه وروشی سنجیده ، همسوبا «شعریت» شعر و رسم کهن نوشتارشعرفارسی و تعمیم یافتنی و در فرجام یکدست شدن املای شعرفارسی است ، جدا و مستقل ازصورت نگارش نثر.

دریکی ازسایتهای انترنت ، مقاله یی خواندم که نویسنده

به نگرش بیدل به بودیزم اشاره داشت وبرای استناد اعلام کرده بود که بیدل غزلی دارد که درآن واژۀ «بودا» را ردیف ساخته است واین غزل را سراپا رونویس کرده بود:

همچو شبنــم ادب آیینـه زدودن بوداست

به هم آوردن خود چشم کشودن بوداست

شاید دراین کژفهمی تنها املا ی« بوداست» دست ندارد که ناآشنایی نویسنده با دریافت معنی از بافت کلام درشعرهای فارسی نیز علتی است.

خامۀ دیگری درگفتاردیگر روشن ساخته بود که « بوداست» برعایت وزن از «بوده است » ساخته شده است وبا «بودا »رابطه یی ندارد.

این تراژیدی هم نموداراست که با چگونگی نوشتار شعر ارتباط می گیرد. اگر واژۀ یادشده چنین نوشته می شد : « بودست » هرگز چنان گمراهی را بار نمی آورد و تجلی هیکل بودا را انگیزه نمی شد.

پندارم که موضوع پیشترازآن که به مثالهای بیشتربگذرم روشن است.

به صورت نوشتاری این بیت هم توجه بگمارند:

ســبزاست درودشت ، بـــــیاتا نگــــذاریم

دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

من این صورت نوشتاری را پسندیده می پندارم:

سبزست درودشت بیا تا نگــــــذاریم

دستز سرآبی که جهان جمله سرابست

املای شعرفارسی را جدا ازاملای نثر باید فهمید.

با سنجشهای دقیق ضابطه هایی برای آن وضع بایدکرد.

وآنرا یکدست باید ساخت ودرتعمیم آن روش املایی باید کوشید .

این گفته هرگزبه معنای کاربردخط عروضی یا خط هجایی که درتقطیع و توزین شعرازآن می آغازند ، نمی باشد و بایدکاملن جدا ازآن فهمیده شود.

خبرندارم که برای نوشتن شعر تاکنون گونة نوشتاری همه پذیری منتشر ساخته باشند. مگر باید باورداشت که برای آسان سازی نوشت وخوان شعر به چنان صورت نگارشی همگون و یکدست نیاز هست.