وفات، مدفن و شخصیت بابر
بابر در سال ۹۳۶ ماه رجب مریض شد و روز پنجشنبه پنجم جمادی الثانی(۹۳۷ه) در آگره از دنیا رفت و حسب وصیت خودش نعش وی را بعد از شش ما بکابل فرستاده در موضعی که به قدمگاه شهرت داشت دفن کردند و مسجد و روضۀ مزار بابر بعدها در عصر شاه جهان (۱۰۵۶ه) اعمار گردید، که تاکنون موجود است (۴۵) بابر به اتفاق مؤرخین شخص عالم و ادیبی بود، در اغلب مسائل علمی نظر عمیقی داشت بسی از سجایای نوابغ در ذاتش جمع بود، بقول فرشته رسالۀ ولدیۀ خواجه عبدالله احرار در بحر رمل مسدس مخبون بر وزن سبحۀ مولانا جامی موزون داشت و در علم موسیقی و شعر و انشاء و املاء نظیر نداشت، وقایع ایام شاهی خود را به زبان تورکی نوشت که عبداالرحیم خان خانان ولد بیرم خان در عهد اکبر آنرا بپارسی ترجمه نمود، بابر بقول فرشته شخص عیاش و می پرستی بود، و باوجود آنهم از فقه حنفی بی خبر نبود و بصوم و صفات پابند بود ۴۶ و طبعی داشت نازک و بداهت پسند، که بقول نظام الدین هروی خطی اختراع کرده بود که آنرا خط بابری میگفتند و کتابی در علم کلام و فقه بنام (مبین) در تورکی نظم کرده بود و رسائلی هم در علم عروض دارد(۴۷).
بابر دارای دیوان شعر تورکی نیز بوده، در پارسی هم شعر خوبی می سروده (۴۸).
و این رباعی ازوست :
درویشان را اگر چه نه از خویشانیم
لیک از دل و جان معتقد ایشانیم
درو است مگوی شاهی از درویشی
شاهیم ولی بندۀ درویشان یک
این مطلع هم از وست:
هلاک میکندم فرقت تو دانستم
وگرنه رفتن ازین شهر میتوانیستم (۴۹)
بابر بعمر (۱۲) سالگی بسلطنت رسیده بود، در پنجاه سالگی از دنیا گذشت و مدت شاهی وی (۲۸) سال و هشت ماه بود، که از آن جمله در هند چهارم سال شاهنشاهی کرد، در مرض موت شهزاده همایون را که از بزرگترین فرزندان وی بود به ولیعهدی گماشت، و خود بعد از دیدن نشیب و فراز زیات حیات بدار مکافات شتافت.
دوره بابر در افغانستان به خونریزی و هرج و مرج گذشت، و مخصوصا شخص بابر با ملت آزادیخواه افغان به قساوت رفتار نمود، چنانچه گذشت، چندین بار قبایل پښتون را که بحفظ آزادی خود میکوشیدند در صفحات زابل و ننگهار و کوهسار خیبر و با جور و اشنغر چاپید. بنابران از نقطه نظر ملی پادشاه خوبی بشمار نمیرود و مخصوصا باعمال قاسیانه خود که درافغانستان و هند بمقابل افغانها مرتکب گردید شخص سیاه و تاریکی شمرده خواهدشد.
تاریخ ملی افغان این شخص را یکنفر غاصب شاهنشاهی افغانی در هند و مخرب بنیان عظمت ملی ما می شناسد، که کوهسار افغان را بخون آغشت و همچنان آسمان عظمت شاهنشاهی لودی افغان را در هند غبار آلود ساخت و ریشه سلطنت افغان را در هند کشید، که بعد از وی افغانهای غیور تا مدتها با اولاد و احفادش در هند و افغانستان برای بدست آوردن عظمت از دست رفته و آزادی ملی خویش در آویختند و تا که سلسلۀ احفادش فرمانروایی داشت نگذاشتند که در هند و افغان روی راحت و آرامی را ببینند.