شاه محمود سلطنت اول
١٢١٦ - ١٢١٩ هـ ق
۱۸۰۱ - ۱۸۰۳میلادی
شهزاده محمود یا سلطان محمود من حیث سن و سال دومین پسر تیمور شاه درانی بود. وی در زمان وفات پدر و جلوس برادرش زمانشاه در بالاحصار کابل بحیث نایب الحکوة در هرات حکمروائی میکرد. در ۹ سال واندی از سلطنت زمانشاه از مقابله با برادرش قلباً منصرف نشد و باوجود شکست هائی که دید و تسلیم شد همیشه ادعای تخت و تاج را داشت. شهزاده محمود در آوان شهزادگی آرزوی رسیدن بر تخت پادشاهی قوه فعالیت عجیبی به وی داده بود که آنی آرام نشسته نمیتوانست شهزاده محمود یک آرزو داشت و آن رسیدن به تخت و تاج شاهی بود که برای احراز آن حتی از استمداد از بیگانگان خود داری نمیکرد. چنانچه هر قوۀ که در خود داشت بخرج داد و بعد از استمداد از دولت قاجاری ایران در هیچ موقع خود داری نکرد ولی باز موفق شده نتوانست تا دماغ و بازوی مرد مدیری چون فتح خان بارک زائی با وی انباز و دمساز نشد. متأسفانه به شرحیکه دیده شد تمام ۹ یا ۱۰ سال سلطنت زمانشاه در مخالفت های برادران و سران و امرای داخلی و تحریکات اجانب و دستگاه استعماری گذشت و مخالفت سدوزائی و بارک زائی در دوره زمامداری او تقویه شد و قتل سردار پاینده خان استخوان شکنی میان این دودمان بزرگ بعمل آورد. با شاه محمود رقیب و مدعی سلطنت زمانشاه فتح خان بارک زائى بحیث منتقم خون پدر همدست شد و برادران او با جمعی از بارک زائی ها در صف مقابل زمانشاه قرار گرفتند و بدین نحو نه تنها سلطنت زمانشاه پیش از وقت سقوط کرد بلکه ارکان دولت سدوزائی خورد و ضعیف شد و صدمه مدهش به پیکر آن دولت مقتدر حواله شده رفت.
شهزاده محمود و فتح خان که هر دو ادعاهائی داشتند روی حساب های شخصی که در برخی از ان زمانشاه بنا بر تائید نظریات وزیرش سردار رحمت الله خان مقصر معلوم میشود سلطنت سومین پادشاه سدوزائی را در یک وقع بسیار حساس ساقط ساختند. متأسفانه زمانشاه بعد از کشتار ١٢١٤ هجری قندهار محبوبیت خویش را از دست داد و از صف طرفداران او چه در قندهار و چه در کابل کاسته اند و طوریکه دیدیم قندهار و قلات وغزنی و کابل حتی پشاور یکی بعد دیگری در مقابل قوای ائتلافی شهزاده محمود و فتح خان سقوط کرده رفت شهزاده محمود کابل را گرفت و برادرش زمانشاه را گردش روزگار به چنگش داد که کور ساخت و در زندان بالاحصار بالا افگند و خود از ربیع الاول سال (۱۲۱٦) تا (۱۲۱۹) بر تخت سلطنت تکیه زد و این اولین دورۀ امارت شاه محمود بود که روی همرفته مدت سه سال دوام کرد. همانقدر که شاه محمود در زمان شهزاده گی برای احراز تخت و تاج پادشاهی می طپید بعد از جلوس بر تخت آرام طلب و عیاش شد و عیاشی و بی خبری از امور به زودی موجبات سقوط او را فراهم کرد. شاه محمود بعد ازینکه در بالاحصار کابل بر تخت شاهی نشست و برادران خود و جمعی از رجال را از بالاحصار بالا رهائی بخشید و جمعی دیگر منجمله زمانشاه را در آنجا محبوس ساخت و به طرفداران خود و علی الخصوص نظامی هائی که با وی همراهی نموده بودند پول و بخشش زیاد داد، باد و حریف مقابل شد در هرات با شهزاده قیصر پسر زمانشاه و در پشاور با شهزاده شجاع الملک برادر عینی زمانشاه دیری نگذشت که قضیه شهزاده قیصر در اثر هوا خواهی میر افضل خان حل شد و قیصر از هرات خارج شد و حاجی فیروز الدین برادر شاه محمود بجایش نشست و به تدریج به نهجی قوت یافت که خود را یکنوع والی خود مختار آن ناحیه ساخت موضوع مخالفت شهزاده شجاع الملک امرى بود مشکل تر جنگ های خورد و بزرگی در نقاط مختلف عرض راه مشرقی و جنوبی و حوالی قندهار میان سالخوی طرفین شروع شد و بعد از یک سلسله ناکامی هائی که برای شهزاده شجاع دست داد آواره و سرگردان در کهستانات خیبر و تیرا و دامنه های سفید کوه و علاقه کاکر متواری گردید. بالاخره در اثر بغاوت و مخالفتهای شدید غلجائی ها که به کشتار چندین هزار نفر ایشان و کله منار آنها در جناح شرقی بالاحصار در تپه خاک بلخ منتهی شد قوای شاه محمود ضعیف شده و جنگ شیعه و سنی در نفس شهر کابل وضعی را روی کار آورد که شاه محمود را خود اهالی پایتخت و شش کروهی در محاصره گرفتند و شهزاده شجاع از مشکلاتی که گریبان گیر شاه محمود شد استفاده نموده از راه التمور لوگر خود را بکابل رسانید و در ۱۲۱۹ دورۀ سه ساله سلطنت اول شاه محمود سقوط کرد و در همان محبس که همایون و زمانشاه افتاده بودند شاه محمود هم وارد گردید. هفها بدین فرق که آن دو برادرش در حالیکه اول از نعمت بینائی محروم ساخته شده بودند به محبس افتادند و شاه محمود چشم بینا وارد گردید تا خوب تر زوایای تاریک محبس معروف بالاحصار بالا را تماشا کند.
ورود شاه محمود و وزیر فتح خان در بالاحصار کابل اولین پادشاه گردشی
تا جائی که از روی ماخذ استنباط میشود گفته میتوانیم که سلطنت شاه زمان در طی ماه صفر ۱۲۱۶در کابل خاتمه پذیرفته است نامه یا فرمانی که عنوانی فتح الله خان امین الملک چند صفحه قبل نشر کردیم موید این نظریه است. این فرمان راجع به برقراری مواجب امین الله خان لوگری از طرف شاه دوست وزیر فتح خان اصدار یافته و بدون شبهه در قطار اولین نامه ها یا فرمانهائی محسوب شده میتواند که وزیر شاه محمود بعد از وصول به کابل و اعلان پادشاهی صادر کرده است و تاریخ آن ۱۹ شهر صفر ۱۲۱۶ است. بدین ترتیب گفته میتوانیم که در اواسط شهر صفر المظفر ۱۲۱٦ شاه زمان و وزیرش سردار رحمت الله خان و همراهان ایشان از بالاحصار کابل بر آمده و شهزاده محمود و وزیر فتح خان و همراهانشان داخل آن حصار گردیده اند در تاریخ دورۀ سدوزائی این بار اولی است که بالاحصار کابل رفت و آمد و برادر را بدین عجله و شتاب می بیند. شاهی با وزیری فرار میکند و شاهی با وزیر آمده و بجای آنها مینشیند این قسم بیجا شدن و یا سقوط و عروج دو شاه را در کابل (پادشاه گردشی) میگفتند که معنی و خاطره آن در بین مردم است. پادشاه گردشی ها در کابل و در سایر شهرهای افغانستان همیشه هنگامه های دهشت ناک و حول انگیزی داشته که برای اکثر مردم بدبختی بار آورده و علی العموم برای همه مردم گران تمام شده است. در حقیقت پادشاه گردشی (گردشی) تنها برای پادشاه نداشته بلکه یکنوع گردش و انقلاب بوده که تأثیر آن متوجه بسیاری از رجال میشده و علی العموم باشندگان شهر و کشور هراسان میشدند.
چون رفت و آمد این پادشاهان که در بیشتر موارد برادر یا برادر زاده و یا بستگان هم بودند سقوط و عروج طرفداران و رجال بزرگ ملکی و نظامی را ایجاب میکرد. با هر پادشاه گردشی یک دفعۀ طبقه ئی سقوط میکرد و طبقه دیگر جای آن را میگرفت. در بسیار موارد (سقوط) یا تبعید و فرار و حبس حتى انهدام مطلق همراه بود. ازین گذشته چون پادشاه گردشی ها علی العوام در اثر مقابله و شکست و پیروزی آنها صورت میگرفت خروج و دخول سپاهیان شکستی و فاتح بلائی بر سر اهالی می آورد که در بسیار مواقع هست و بود آنها را تار و مار میکرد بدین جهت در مواقع حساسی که سقوط و جلوس دو شاه نزدیک میشد مردم کوچه های خود را (خاک ریز) میکردند و این هم اصطلاحی است که در بالاحصار کابل و در تمام شهر و احیاناً در سائر شهرهای افغانستان عصر سدوزائی و بارک زائی معمول شده بود. در میان پادشاه گردشی هائی که کابل و بالاحصار آنرا دیده پادشاه گردشی که به سقوط سلطنت و کور ساختن و محبوس شدن زمانشاه و جلوس برادرش شاه محمود منجر گردید علاوه بر اینکه اولین پادشاه گردشی عصر سدوزائی است از پهلوهای مختلف شدت و جدت زیاد داشت. پادشاهی بزرگ که به منزله امپراطور به خاک های وسیع امپراطوری درانی سلطنت میکرد و سجایای خوبی برای مملکت داری داشت دفعتاً در ظرف چند روز باهول ناک ترین معنی سقوط، سقوط کرد، دستگیر شد و کور ساخته شد و محبوس شد. وزیر اعظم او دستگیر شد و بطور بسیار فجیع در بالاحصار بقتل رسید. جمع دیگر از رجال درباری گیر آمدند. کشته شدند وعدۀ محبوس گردیدند.
کوچه های بالاحصار و کوچه های شهر کابل تا چندین روز خاک ریز بود. در حدود (۳۰) هزار سپاه زمان شاهی که از حوالی مقر گریخته بودند در همه جا در حرکت دیده میشدند. سپاهیانی که در بالاحصار و در شهر کابل بودند همه با آنچه در دست شان آمده بود بطرف مسکن و دیار خود در حرکت آمده بودند و امنیت بکلی سلب شده بود. بر عکس دسته سپاه دیگر یعنی سپاه شاه محمود و وزیر فتح خان که بوی فیروزی و بدست آوردن مال و منال ایشان را مست کرده بود بدون اینکه خستگی احساس کنند از حوالی غزنی تا کابل میدویدند و آنهائیکه اسپ و خری داشتند طبیعی از دیگران پیشی گرفته بودند. در پیشاپیش این کاروان عظیم شاه محمود و وزیر فتح خان و جمعی از رجال معتبر و همرهان که به سرعت برق به هوای گرفتار ساختن زمانشاه و تصاحب تخت و تاج صدیق آنها بود بسمت کابل حرکت داشتند و به موقعی در پای دیوارهای حصار شهر رسیدند که زمانشاه در حدود ۱۲ کروه از نفس شهر بطرف جلال آباد دور شده بود.
بعد از ظهر یکی از روزهای اواسط ماه صفر۱۲۱۶ در حالیکه از ماندگی زیاد دهن اسپ ها کف کرده بود دو نفر یکی جوان و دیگری مسن تر یکی شهزاده و یکی وزیرزاده از راه دهمزنگ داخل شهر کابل شدند عدۀ از مردم که در میان آنها اهالی خارج شهر و دهات شش کروهی بیشتر بود در دو طرف مسیر دیده میشد سواران فاتح که برق کامیابی و خشم انتقام در چشمانشان دیده میشد بطرف بالاحصار نزدیک شدند و بعد از آنکه از میان جمع انبوه بالاحصاری ها گذشتند به (باغچه محکمه) و از آنجا به (میدانی توپخانه) بالاحصار واصل گردیدند. درین دو نقطه که محل اجتماع بالاحصاری ها بود جمعی ملکی و نظامی و سپاهی که مخلوط شده بودند با غریو از فاتحان استقبال میکردند. بدین طریق شاه محمود و فتح خان به ارگ بالاحصار کابل وارد گردیدند و بعد از چند ساعتی که یک روز هم پوره نشد و در طی آن بالاحصار کابل بی شاه بود برادری رفت و برادری دیگر بجایش وارد بالاحصار شد و روز بعد خویش را پادشاه خواند.
اعلان شاهی شاه محمود ۲۵ جولائی سال ۱۸۰۱ میلادی سجح مهر
شاه محمود بار اول در حوالی وسط ماه صفر سال ۱۲۱۶ هجری قمری مطابق ۲۵ جولائی سال ۱۸۰۱ میلادی در دیوانخانه خاص بالاحصار کابل در حالیکه وزیر فتح خان و جمعی دیگر از بزرگان و هوا خواهان و طرفداران وی حضور داشتند بر تخت پادشاهی تکیه زد. در مهر او این سجع
چو برگزیدۀ سبحان و ظل معبود است
فراز مسند شاهی مقام محمود است
و در مسکوکات او این ابیات خوانده میشود:
سکه برزر زد به توفیق الله
خسرو گیتی ستان محمود شاه
سکۀ دولت سلطان محمود
حسن دیگر به سیم و زر افزود
دل داری با صرف پول و رتبه و القاب آزاد ساختن بندی های محبس بالاحصار بالا
قراریکه در صفحه ۵۲ (جلد دوم) این اثر نوشتیم شاه زمان در روزهای اول سلطنت (هفته دوم شوال ۱۲۰۷) اولاد پدر خویش تمام شهزاده گان سدوزائی را با برخی اعیان و بزرگان در بالاحصار بالا حبس کرد چنانچه برخی از ایشان در محبس جان دادند اولین کار شاه محمود در اولین روزهای سلطنت (اواسط صفر ۱۲۱۶) آزاد ساختن محبوسان مذکور بود. این دو روز یعنی روز بندی کردن دسته جمعی و روز رها ساختن یکجائی شهزادگان که ر فاصله ده سال از هم واقع شد در تاریخچه بالاحصار دو روز پرغوغائی بود که در یک روز از گریه و فغان و در روز دیگر از خوشی و هلهله شادمانی محشری در پیرامون بالاحصار بالا برپا شده بود و چون حبس کننده و محبوس و رها کننده همه پسران تیمور شاه بودند فوری میتوان فهمید که کثرت اولاد تیمور شاه از زنان مختلف چه مصیبت عظمی برای افغانستان بار آورد.
علاوه بر شهزاده گان یکی از رجال معروف و بانفوذ که از حبس رهائی یافت عبدالله خان الکوزائی ملقب به مخلص الدوله است که در اوائل سلطنت زمانشاه به سمت صوبه دار و والی کشمیر مقرر شد و چون مرد جواد و خیر اندیش و باتجربه بود در دورۀ تصدی خویش به اداره امور کشمیر مخصوصاً و در اواخر سال ١٢١٤ پس از بروز هنگامۀ توطئه علیه زمانشاه و قتل جمعی از سران قومی موقف وی در نظر زمانشاه متزلزل شده و بعد از احضار وی به کابل او را به محبس بالاحصار بالا افگند تا اینکه به امر شاه محمود رهائی یافت و مجدداً به وظیفه سابقه اش بحیث والی به کشمیر فرستاده شد. شاه محمود برای دلداری و دلجوئی کسانی که با وی همکاری و همنوائی نموده بودند اعم از طبقه رجال و عساکر و سپاه صرف مساعی زیاد کرد و به اساس اظهار برخی مؤلفان خارجی در حدود دو کرور روپیه را که از خزائن زمانشاه بدست آورده بود به سپاهیان و طبقاتی که به او معاضدت نموده بودند بخشش و اعطا نمود. مستر پیرس در کتاب عروج بارک زائی میگوید: "محمود شاه در ابتدای"
"جلوس خویش بر تخت سلطنت سلوک خوبی با خوانین نموده و عسکری"
"که او را امداد نموده بودند خوش ساخت و حصۀ زیادتر خزانه مملکت"
"که در دست وی افتاده بود بازدیاد و تقسیم عساکر هر منطقه و ثروتمند"
"ساختن بزرگانی که به مساعدت ایشان بلندترین رتبه را در مملکت بدست"
"آورده بود بصرف رسانید."
در قطار رجالی که با جلوس شاه محمود بر تخت سلطنت به زروۀ عروج و اعتبار رسید همان فتح خان بارک زائی پسر بزرگ سردار پاینده خان بود که بعد از واقعه قتل پدر در قندهار دفعتاً از شهر مخفیانه بر آمده و روح انتقام گیری فعالیت بی نظیری در وی تولید کرد و یکجا شدن او و شهزاده محمود مانند رسیدن آتش به باروت انفلاقی تولید کرد که در قدم اول سلطنت زمانشاه را سقوط داد و شاه محمود را روی کار آورد. فتح خان مرد مدبر و وطن خواه و سیاست مدار و جنگجو در تاریخ افغانستان مخصوصاً از نظر حفاظت خاک وطن از اجانب و اغیار مقام شامخی دارد و اینک اینجا در آغاز سلطنت اول شاه محمود بار اول او را روی صحنه مملکت داری میبینم چون شاه محمود سلطنت را به نیرو وتدبیر فتح خان احراز کرده بود، وی را وزیر خود ساخت و لقب (شاهدوستی) داد و بهمین ملاحظه وزیر فتح خان در سلطنت اول شاه محمود که سه سال دوام کرد به لقب (شاه دوست) یاد شده است. به کمک اسنادی که در دست است چنین معلوم میشود که در دورۀ سلطنت اول شاه محمود که سه سال دوام کرده است فتح خان لقب خویش (شاه دوست) را به دو صورت در مهرهای خود استعمال کرده است. یکی بصورت ساده و خلص عین (لقب شاه) دوست را در مهرهای کوچک بیضاوی گرفته و نمونه آنرا در یکی از نامه های مهم وزیر مذکور در صفحه های قبل همین اثر نشر کردیم و دیگر همین لقب در فردی بصورت سجع مهر استعمال شده که متن آن چنین است:
طالع محمود را نازم کزوست
سرفراز فتح صورت شاه دوست
به تعقیب صفحه که ذکر کردیم فرمان دیگری داریم که در آن وزیر شاه محمود مهر بزرگ مربع خود را چسپانیده و فرد فوق در آن خوانده میشود و خوشبختانه این فرمان تاریخ هم دارد که عبارت از نوزدۀ شهر صفر المظفر ۱۲۱۶ هجری قمری است. در خود مهر هم سنه ١٢١٦ دیده میشود. این فرمان بلا شبه در قطار اولین فرمان هائی آمده میتواند که وزیر فتح خان به امر شاه محمود صادر کرده است و از احتمال بیرون نیست که عندالوصول به کابل در همان روزهائیکه شاه محمود اعلان پادشاهی کرده است و زیرش شاه دوست شکل مهر خود را بزرگتر ساخته و آنرا با سجعی مزین کرده باشد. در برخی از مأخذ در مصرع دوم فرد مذکور عوض دو کلمۀ (فتح و نصرت) (ملک و دولت) نوشته اند ولی در مهر فرمانی که اینجا بدان اشاره کرده و متن آنرا چند صفحه قبل نشر کرده ایم کلمات (فتح و نصرت) واضح خوانده میشود اینجا باز احتمال دیگر پیش میآید که در روزهای اول فتح کابل که (فتح و نصرت) بیشتر مورد نظر بوده فتح خان خویش را (سر فراز فتح و نصرت) میخواند و بعدتر باز مهری دیگری کنده و بجای دو کلمه فوق کلمات (ملک و دولت) را قرار داده باشد. با اسنادی که در دست است معلوم میشود که مهرهای وزیر فتح خان همیشه پیشش بوده و حتماً دو مهر مربع با نوع کلماتی که ذکر کردیم ساخته بوده و مهری که (شاه دوست) در ان کنده شده بود همه را نگه میداشته و هر کدام که بدستش می آمد از آن کار می گرفت. چنانچه در یک نامه ئی که حین حمله رنجیت سنگ بر کشمیر عنوانی نایب امین الله خان نوشته در مهر او کلمات شاه دوست خوانده میشود غیر از فتح خان بارک زائی کسانی دیگری هم در نظر شاه محمود اعتبار زیادی حاصل کردند مثل شیر محمد خان با میزائی پسر مرحوم وزیر شاه ولیخان ملقب به مختار الدوله و اکرم خان الکوزائی. ملا محمد سعید خان بارک زانی که به مقام قاضی القضائی رسید و سجع مهرش چنین بود.
محمد سعید از فضل حق مشهود شد
قاضی القضات شاه محمود شد
ناگفته نماند که از خود دودمان شاه محمود پسرش شهزاده کامران و برادرش حاجی فیروز الدین مورد توجه خاص شاه بودند و از فعالیت های یکی از آنها در کابل و پشاور و قندهار و از دیگری در هرات بجاهایش ذکر خواهد شد.
نگرانی شاه محمود از دو ناحیه از طرف هرات از جانب شهزاده قیصر و از طرف پشاور از جانب شاهزاده شجاع الملک
وقتیکه شاه محمود کابل را گرفت و بر تخت جلوس کرد از دو ناحیه نگرانی داشت از طرف هرات از جانب شهزاده قیصر پسر زمانشاه و از طرف پشاور از جانب شهزاده شجاع الملک برادر عینی زمانشاه موضوع شهزاده قیصر و هرات زودتر حل شد زیرا در اثر هوا خواهی میر افضل خان اسحق زائی که نایب شهزاده قیصر بود کارها زودتر یک سره شد و شهزاده قیصر چاره را منحصر بدان دید که به دربار قاجاری پناهنده شود. خروج او از هرات زمینه را برای آمدن حاجی فیروز الدین برادر عینی شاه محمود آماده ساخت و نامبرده به کمک و دعوت میر افضل خان اسحق زائی از یزد به هرات آمد و امور آنجا را در دست گرفت.
قضیه پشاور و شهزاده شجاع دامنه دار و طولانی تر شد و از دقیقۀ که خبر گرفتاری و کور شدن زمانشاه بگوش رسید خویش را شاه و منتقم برادر و مدعی سلطنت مرکزی درانی خوانده به یک سلسله تشبثات دامنه داری اقدام کرد و از پشاور تا قندهار و از خیبر تا دره های سفید کوه همه جا در تگ و پر افتاد که شرح همه آن خارج حدود معین این کتاب است محض برای اینکه سلسله واقعات از هم ناگسیخته نماند به مختصری اکتفا میکنیم و اول تر از همه دقایق اول وصول خبر شکست و دستگیر شدن زمانشاه را به پشاور به شهزاده شجاع و نظر او را از روی یاد داشت های خودش از کتاب او (واقعات شاه شجاع) نقل میکنیم. البته حاجت به توضیح ندارد که قضیۀ شکست و دستگیر شدن زمانشاه در عرض راه مشرقی در قلعه عاشق شنواری در متون تاریخی به عبارات مختلف آمده چون یکی از واقعات مهم تاریخ افغانستان است عین آن واقعه را از نظر برادر شاه هم میگیریم زیرا در صحت آن تردیدی نخواهد بود.
"... سنه یک هزار و دو صد و شانزده بود که ناگاه در الکای پشاور بسمع"
"اشرف رسانیدند که بندگان سکندر شان شاه زمان که بعزم مقابلۀ"
"شاه محمود از دار السلطنۀ کابل بسمت قندهار تشریف برده بودند"
"و احمد خان نورزائی پیش قراول مقرر دو منزلی پیش فرستادند نامبرده"
"بنابر خبث باطن با مخالفان ساخته هم از آنجا رو به فرار نهاده با مخالفان"
"فرار نمود. ازین معنی هزیمت فاحش در لشکر شاه ممدوح افتاد. بندگان"
"شاه موصوف درین صورت ناچار و پریشان حال گشته از منزل مقرعنان"
"عزیمت را بسمت کابل معطوف فرمودند. از آنجا که مردم کابل را"
"هراس شاه محمود در خواطر مستولی بود در خدمت بندگان اسکندر شان"
"اهمال ورزیدند لهذا صلاح دولت در قیام انجام ندید همچنان از شهر"
"کابل عبور فرما شده عنان عزیمت را بسوی الکای پشاور معطوف ساخته"
"بسبب ضرورت و افسرده گی راه در قلعۀ عاشق شنواری که قریب"
"جلال آباد است با وزیر وفادار خان و زمان خان با میزائی و پانزده سوار"
"غلامان وارد گردیده نزول اجلال فرمودند عاشق نام نمک حرام بد طنیت"
"بد سر انجام اول بندگان شاه را در قلعۀ خود جا داده و بخدمت جانفشانی"
"سر بقدم ملازمان اقدس نهاده آخر به هنگام نصف شب قریب دو صد نفر"
"قوم شینواری را طلب نموده به مقتضای منافقت و خباثت باطنی دروازۀ"
"قلعه را مسدود ساخته و جاه بجاه بنابر استحکام قلعه تفنگچیان"
"نشانیده پسر بد گهر خود را در آنشب بجه اطلاع بخدمت"
"شاه محمود بسبیل استعجال بسمت کابل فرستاد. هرگاه بندگان شاه زمان"
"ازین معنی اطلاع یافت هر چند سعی و تردد در تخلیص خود نمودند فایده"
"پذیر نگردید و به آن سنگدل هیچ اثر نکرد. چون این خبر وحشت اثر"
"به بندگان ما رسید فی الفور صد سوار جرار معۀ عبدالکریم خان"
"اسحق زائی سردار جهة تخلیص بندگان شا ممدوح بسرعت تمام"
"از راه خیبر مرخص فرمودیم از آنطرف شاه محمود نیز جهة بردن"
"بندگان شاه زمان بسمت کابل اسد خان برادر فتح خان بارک زائی"
"را به معۀ بسیار سواران فرستاده بود از آنجا که تدبیر معارض تقدیر"
"حضرت قدیر نمیتواند شد در حالیکه عبدالکریم خان از خیبر عبور"
"می نمود با و خبر رسید که اسد خان مذکور سبقت جسته بنده گان دارا"
"دربان شاه زمان را از قلعۀ عاشق برداشته به کابل برد. درین صورت"
"عبدالکریم خان چاره را بعرض کردن منحصر دیده کیفیت حال"
"بحضور اشرف ما رسانید ناچار خان مذکور را بمعۀ سواران"
"بحضور انور طلبانیده و چون در انوقت عرصه روزگار از غم و الم بسیار"
"و نیرنگ زمانه ناهنجار بر بندگان ما تنگ آمده بود و ننگ و غیرت"
"گریبان گیر حال شد در استدعاء انتقام اعدا تائید و تقویت از جناب"
"ایزدی مسئلت نموده و امداد دعا از مزرگان دین خواسته هم در بلده"
"پشاور داعیه سلطنت فرمودیم..."
روی هم رفته جنگهای بین شهزاده شجاع و شاه محمود را در دورۀ اول سلطنتش که "جنگ های انتقام گیری" میتواند خواند یک سلسله تصادم هائی است که بین شهزاده شجاع و طرفداران و پیش قراولان شاه محمود بوقوع پیوست از قبیل تصادم میان شهزاده شجاع و زرداد خان فوفلزائی در پشاور تصادم بین شهزاده شجاع و عبدالواحد خان وخواجه محمد خان در باسول جلال آباد تصادم بین شهزاده شجاع و قوای اعزامی شاه محمود تحت سرپرستی پسرش شهزاده کامران و وزیرش فتح خان در اشپان نزدیک سرخ رود مشرقی که در نتیجه شهزاده شجاع شکست خورده و خویش را به دامنه های سفید کوه میکشد. تصادم میان شهزاده شجاع و قوای اعزامی شاه محمود تحت نظارت صالح محمد خان غلجائی در کوژک عرض راه قندهار که در طی آن شهزاده شجاع به فتح و موفقیت نایل آمد، تصادم بین شهزاده شجاع و شهزاده کامران پسر شاه محمود و حکمران قندهار در ارغستان قندهار درین جنگ شهزاده قاسم پسر حاجی فیروز الدین نظر به خواهش شهزاده کامران از عمش با قوای کمکی از هرات آمده و شامل جنگ شده بود. درین جنگ باز شهزاده شجاع شکست یافته و خود را به علاقه های غلزائی پوری کشید تا اینکه به زرمت آمد و برادرزاده اش شهزاده قیصر پسر زمانشاه به او پیوست و در حالیکه در زرمت اقامت داشت بفکر ترتیب و مطالعه نقشه هائی افتاد که علیه شاه محمود و پسرش شهزاده کامران یکطرف به سمت کابل و طرف دیگر جانب قندهار عملی کند.
بغاوت غلجائی در سنه ۱۲۱۸ مطابق ۱۸۰۱ کله منار در تپۀ خاک بلخ
شهزاده شجاع حین اقامت در زرمت به فکر طرح نقشه های مختلفی افتاد تا سلطنت شاه محمود را بر انداخته و خود بجایش جلوس کند شهزاده قیصر و مدد خان میر آخور باشی و شادی خان اچکزائی را طرف قندهار فرستاد که علیه شهزاده کامران کاروائی کنند و خودش به فکر اغوا و تحریک غلجائی ها و مردم کابل و گرد و نواح آن افتاد. بدین نحو که برای سران کابل و کهستان مکتوب ها فرستاده و مردم غلجائی را به قیام تحریک و اغوا نمود و در نتیجه اول غلجائی ها برخاستند و دامنه بغاوت آنها بزرگ شد. در کتاب عروج بارک. زائی درین مورد چنین آمده است.
"محمود شاه ازینکه غلجائی ها خواهند او را از تخت سلطنت"
"بلغزانند خیلی مضطرب بود و مشار الیه در کابل عسکر قلیلی داشت"
"و حصۀ مهم عسکر خود را به پشاور فرستاده بود با وجود آنهم توانست"
"قوائی مشتمل بر سه یا چهار هزار عسکر جمع کند. مختار الدوله احمد خان"
"نورزائی و اکرم خان غلزانی را از محبس رهائی داده بمقابل دشمن که"
"پیش قدمی داشت فرستاد عساکر شاهی از کابل بروز دوازدهم نوامبر"
"۱۸۰۱ حرکت کردند در خلال این اوقات غلزائی ها یک تعداد مقدماتی"
"را که در عرض راه ایشان بود بدست آوردند. ایشان حکمران غزنی را"
"شکست دادند و از راه شلگر و تورمال بطرف لوگر پیش رفتند هر دو"
"قشون بموضع سجاوند ملاقی شدند غلزانی ها مجبور شدند که به قلعۀ"
"زرین که شش میل از میدان جنگ دوری داشت برگردند. در شب"
"تزئید قوی شد و ایشان به صبح روز دیگر بسوی کابل پیش قدمی نمودند"
"مشار الیهم در شب به قلعه شاهی که در چند میلی مرز واقع شده بود"
"رسیدند بروز دیگر درانی ها مارش کرده به قلعه امین الملک زور آوردند"
"و راه ایشان را از مرکز قطع کردند در کامپ غلزانی هیچ چیز جز پراگندگی"
"رخ نداد نتیجه آن شد که اغتشاشیون بعد ازینکه ضایعات زیاد جانی"
"دادند رخ بر تافتند و بسوی قریه های خود رجعت نمودند درانی های"
"فاتح سرهای مقتولین را از بدن شان جدا کرده بدربار محمود شاه"
"بردند شاه امر کرد که ازین کله ها در بیرون قصر و روی پشتۀ که معروف"
"به تپه خاک بلخ است مناری بسازند."
رئیس غلزائی ها عبدالرحیم خان که دعوی سلطنت داشت با دو پسرش و وزیر اعظمش شهاب الدین خان اسیر شده و به توپ پرانده شدند و روی همرفته در حدود شش هزار کس از غلجائیان کشته شد تحریک لاینقطع شهزاده شجاع در تمام ساحه بزرگ از قندهار تا پشاور آرام ساختن بغاوت دامنه دار غلجائی که در حدود یکسال کامل دوام کرد. اختلاف نظربین رجال و امرای شاه محمود یعنی اکرم خان و فتح خان و شیر محمد خان مختار الدوله کار را به جاهای باریک رسانید چنانچه شیر محمد خان در صدد بود تا شاه محمود را از میان بردارد.
جنگ شیعه و سنی در کابل بلوای مردم کابل و اطراف
محمود همانقدر که برای احراز سلطنت طپید، چون به سلطنت رسید بمراتب بیشتر به عیاشی و تن پروری گرائید به نحوی که در مدت کوتاه سه سال از حواشی دربار گرفته تا نقاط دور دست مملکت همه از وی ناراضی شدند فتح خان در آرام ساختن شورشیان و خنثی نمودن اقدامات شاه شجاع بسیار کوشید ولی کم کم نفوذ شاه محمود کاسته شده رفت و نفرت مردم بالا گرفت. در سال ۱۲۱۹ واقعه دیگری در نفس کابل رخ داد که به جنگ شیعه و سنی شهرت دارد. چنداول از طرف مردم کابل و شش کروهی که در میان آن اهالی لوگر و کوهستان و کوهدا من بیشتر دیده میشد محاصره شد و کار به تصادمهای خونینی کشید (در روزهای ٤ و ٥ جون ۱۸۰۳ جنگ شدید در کابل میان فریقین جریان داشت) تا اینکه در نتیجه مداخله وزیر فتح خان طرفین دست از جان یکدیگر برداشتند.
خلج شاه محمود محصور شدن شاه محمود از طرف مردم کابل در بالاحصار: رسیدن شهزاده شجاع از زرمت به التمور و لوگر: گلوله باری طایفۀ عرب به امر شاه محمود از باره و بروج بالاحصار بر اهالی شهر: وصول شهزاده شجاع به باغ آرامگاه بابر شهزاده شجاع در ماحول بالاحصار شکست در شاه برج بالاحصار متن سراج التواریخ و واقعات شاه شجاع
به عللی که ذکر شد موقف شاه محمود و پایگاه سلطنت او در سال ۱۲۰۹ هجری قمری متزلزل بسیار شد تا اینکه در نفس کابل به لباس جنگ شیعه و سنی علیه بلوای بزرگ بعمل آمد و این بلوا سرنوشت او و سلطنتش را به مراحل فیصله کنی رسانید. چون شرح این واقعات که به خلع شاه محمود از سلطنت و به حصاری ساختن او در بالاحصار منتهی میشود از واقعات مهمی است که به لحاظ وقوع در بالاحصار درین کتاب ربط مستقیم دارد و چگونگی آن در متون تاریخی به تفصیل آمده اینک قسمت مربوط را از سراج التواریخ و از کتاب واقعات شاه شجاع که خود درین مسایل ذی نفع بود نقل میکنیم:
"چون مردم اهل سنت و جماعت از حمایت فتح خان برعایت دولت"
"اعلیحضرت شاه محمود رنجیده شدند بزرگان ایشان چون میر واعظ"
"و شیر محمد خان مختار الدوله و سردار احمد خان و غیره انجمن گردیده"
"از در مشاورت با هم قرار دادند که علی حضرت شاه محمود و وزیر فتح خان"
"را از میان بردارند درین عزم خودها راسخ دم و ثابت قدم شده کار را"
"معطل بوقت گذاشتند تا که اعلیحضرت شاه محمود وزیر فتح خان را"
"که رکن رکین سلطنتش بود جهت وصول مالیات دیوانی مامور هزاره و بامیان"
"نمود و چون او در آنجا رفت مردم کابل که منتظر فرصت بودند لوای بلوا"
"بر افراشته اعلیحضرت شاه محمود را از تخت سلطنت برداشته در بالاحصار"
"محصور ساختند و شهزاده شجاع الملک که در زرمت رسید مترصدانه"
"عنان کشیده بود ازین واقعه خبر گشته راه کابل بر گرفت و در موضع"
"التمور وارد شده حاجی رحمت الله خان پوپلزائی و از عقب آن گل محمد خان"
"و عطا محمد خان با میزائی که از اعلیحضرت شاه محمود رخ بر تافته بودند"
"برکاب شهزاده شجاع الملک پیوستند و همچنین شیر محمد خان"
"مختار الدوله پدر عطا محمد خان مذکور و غیره خوانین که از اعلیحضرت"
"شاه محمود خاطر حزین گردیده بودند متعاقباً نزد شهزاده شدند بعد"
"از التمور حرکت کرده بنواحی قریبه لهو گرد فرود آمد و در آنجا"
"سه هزار سوار باوی همراه شده بودند و اعلیحضرت شاه محمود که در"
"بالاحصار حصاری بود و از ورود شهزاده بقرب جلکای لهوگر واقف گشته"
"زیاده تر متزلزل شد و چون هنوز مکنت سلطنت داشت خود را از دست"
"نداده بدستیاری طایفه عرب بالاحصار از بروج وباره حصاره شهر کابل"
"را هدف گلوله اتواپ آتشبار ساختند شهریان را در ششدر حیرت"
"و تنگنای عسرت انداخت چنانچه ایشان عرض پرداز حضور شهزاده"
"شجاع الملک شده باستعجال طلب کابلش نمودند و شهزاده وارد لهوگر شده"
"شب را درانجا بسر برده با مدادان راه برگرفته در مزار اعلیحضرت"
"بابر شاه فروکش کرد و در اینجا ۱۵۰۰۰۰ یکصد و پنجاه هزار پیاده"
"سوار در تخت رایتش فراهم آمده قرار داشتند. چنانچه از انبوهی"
"لشکر که در آنجا نمیگنجید همروزه حرکت فرموده در باغ سردار"
"مدد خان فرود آمده و مردم کوهستان کابل را امر کرد که در اطراف"
"بالاحصار جای گزیده نگذارند که کسی از عسرتگاه انحصار بیرون"
"شده فرار شوند و خود هر روز سوار گشته بدور بالاحصار گردش نموده"
"گماشته گان خویش را تاکید بر حفاظت اطراف حصار کرده به عسکرگاه"
"معاودت میفرمود تا که ثقوب نقوب در بنگاه شاه برج برسید آنگاه قصد"
"آتش زدن و رخنه انداختن کرد و هنوز بکار نپرداخته بود خبر ورود"
"وزیر فتح خان با لشکر بسیار از مردم و بامیان در منزل میدان"
"بگوش شهزاده رسید."
شاه محمود در حال محاصره در بالاحصار جنگ وزیر فتح خان و شهزاده شجاع الملک در قلعۀ قاضی فتح شهزاده شجاع مراجعت مظفرانه شهزاده شجاع بکابل ناامیدی قطعی شاه محمود توسل شاه محمود به قرآن مجید و عفو خواستن وی از شهزاده شجاع باز شدن دروازه های بالاحصار کابل ۱۳ جولائی ۱۸۰۳ شاه محمود در محبس بالاحصار بالا در اثر مداخلۀ شاه زمان از میل کشیدن در چشمان شاه محمود احتراز بعمل آمد:
همان طور که سه سال قبل آمدن شاه محمود و رفتن شاه زمان و بالاخره کور ساختن و به محبس افگندن اخیر الذکر در بالاحصار بالا دراماتیک بود آمدن شهزاده شجاع بکابل و محاصره شدن شاه محمود در بالاحصار و بالاخره رفتنش در مجلس بالاحصار بالا به مراتب پهلوهای حادثه جوئی و تماشانی داشت. پیشتر دیدیم که شاه محمود در اثر بلوای عوام کابل خویش را در بالاحصار حصاری ساخت و شهزاده شجاع از زرمت از راه التمور و لوگر به کابل وارد شده و روزانه دورا دور بالاحصار میگشت و اهالی کوهستان را مواظب ساخته بود تا کسی از قید محاصره قرار نکند.
شاه محمود با اینکه عقب دیوارهای بالاحصار در محاصره بود امید کمک از پسرش شهزاده کامران و مخصوصاً از وزیر فعالش وزیر فتح خان داشت امید آخر او بیجای هم نبود وزیر فتح خان که برای جمع آوری مالیات محال بامیان رفته بود به سرعت برق خویش را به صحنه واقعات کابل رسانیده و از افق غربی شهر در حوالی قلعه قاضی پدیدار شد. قراریکه خود شاه شجاع در واقعات خود مینویسید در اینوقت در حدود یک و نیم لک نفر در اطراف او در شهر کابل جمع شده بود و به مجردیکه آوازۀ آمد آمد وزیر فتح خان به کوشش رسید شاه محمود را در حال محاصره گذاشته و با لشکرهای زیاد بطرف قلعه قاضی حرکت کرد و جنگی میان آنها در گرفت و در نتیجه وزیر فتح خان شکست کرده خویش را بطرف قندهار عقب کشید و شهزاده شجاع فاتح و منصور به کابل مراجعت کرد. چون آخرین روزنه امید هم به روی شاه محمود بسته شد حاضر به تسلیم گردید و قرآن مجید را شفیع آورده با عریضۀ از شهزاده شجاع طلب عفو کرد و بعد دروازه های بالاحصار باز شده شاه شجاع بتاریخ ۱۳ جولائی ۱۸۰۳ وارد ارگ بالاحصار شد و به احترام قرآن پاک از خون شاه محود در گذشت. در اثر مداخله شاه زمان از کور ساختن چشمان او صرف نظر کرد به احترام وی را به محبس بالاحصار فرستادم و خود اعلان پادشاهی نمود. اینک عین این واقعات را در روشنی متن کتاب واقعات شاه شجاع نقل میکنم:
"وقایع هشتم به جنگ آمدن فتح خان که از قندهار به جهت تخلیص شاه"
"محمود آمده بود و واقع شدن محاربه در قلعه قاضی و شکست خوردن"
"فتح خان و فرار نمودنش بسمت قندهار و تسلط یافتن بندگان"
"ما به شهر کابل با جاه و جلال"
"کیفیت این مقدمه چنانست که چون بیمن توکل بر عنایات ایزدی"
"توسل سرمدی نواب همایون ما بعز و جاه بقلعۀ قاضی رسیدند عساکر فیروزی"
"ماثر از سواره و پیاده آراسته و علمهای جنگ افراخته و طبلهای محاربه"
"نواخته آمادۀ قتال بودند که از آنطرف علمهای سوار فتح خان"
"نیز نمایان شد بمعرکه میدان رسید و بازار گیر و دار دلاوران جلادت"
"شعار کرم گردید به تفضلات ایزدی و عنایات سرمدی اکثر مردمان"
"کاری از مخالفان مقتول تیغ یلان عسکر نصرت بنیان گشتند و هنگامه"
"زد و خورد آورد و برد از صبح تا نماز عصر گرم ماند عاقبت الامر بوقت"
"نماز عصر فتح خان شکست خورده روی فرار بدشت ادبار آواره ره گرای"
"سمت قندهار گردید."
بدین طریق قراریکه ملاحظه میشود جنگ بین وزیر فتح خان و شهزاده شجاع در قلعه قاضی یک روز کامل دوام کرد و وقت دیگر فتح نصیب شهزاده شجاع شد چنانچه در کتاب واقعات او نوشته شده است. "غرض نواب همایون با حصول فتح و نصرت و شمول بهجت داخل کابل"
"شدند شاه محمود و جماعه حبشی که مستحقضان دولت خانه بودند ازین"
"حال مطلع گردیده بغایت مایوس گشته حضرت کلام الهی را شفیع وسیله"
"عفو جرایم خودها نموده بعرض همایون رسانیدند که الحال بندگان"
"ظل الهی از تقصیرات مادر گذرند و شکرانه دولت پادشاهی و موهبت"
"نامنتهای گناه غلامان را عفو فرماید چنانچه تقصیرات آنها را عفو فرموده"
"مقربان حضور با دستجات خوانین مامور ساختیم که تا دروازه های بالاحصار"
"را بگشایند و شاه محمود را بعزت و احترام تمام در بالاحصار بالا ببرند"
"فی الفور تعمیل این امور بظهور پیوست. روز دویم که آفتاب عالمتاب"
"از افق شرق ساطع و لامع گردید بندگان همایون ما به دولت و اقبال"
"و حشمت و جلال داخل دولتخانه بالاحصار گشته در ساعت"
"بعد بر تخت سلطنت و شهریاری و بر اور رنگ خلافت و کامگاری"
"رونق افزا گردیدیم عزه من قال (ان الارض لله یورث من یشاء من"
عباده و العاقبة للمتقین) "حمد الله على نعمائه"
اینک راجع به کامیابی نهائی شهزاده شجاع الملک و شکست وزیر فتح خان و محبوس شدن شاه محمود در بالاحصار به تعقیب و تأئید مضمون کتاب واقعات شاه شجاع چند سطری از سراج التواریخ را هم نقل میکنیم:
".... که خبر ورود وزیر فتح خان با لشکر بسیار از مردم هزاره"
"و بامیان در منزل میدان بگوش شهزاده رسیده عزم مداخله وی کرد و از"
"باغ سردار مدد خان پا برکاب نهاده در قلعه قاضی فرود آمد و زانسوی"
"لشکر وزیر فتح خان پیش آمده جنگ در پیوست تا عصر هنگامه کار زار"
"استوار مانده جمعی از طرفین مقتول و مجروح گشت و آخر الامر وزیر"
"فتح خان شکست یافته روی فرار جانب قندهار آورده نزد شهزاده"
"کامران والی اندیار رفت و شهزاده شجاع الملک مظفر و منظور به کابل"
"مراجعت نمود و از حصول این فتح اعلیحضرت شاه محمود که حصاری"
"و چشم براه یاری و مددگاری وزیر فتح خان بود آفتاب اقبالش را"
"رو بزوال دیده به کلام پادشاه علام توسل جسته از در معذت"
"با عریضۀ مشتمل بر عفو جرایم خویش نزد شهزاده شجاع الملک فرستاد"
"و او بپاس احترام قرآن مجید عفوش فرموده از خونش در گذشت و کار"
"پردازان رکاب ظفر انتساب خویش را امر کرد که دروازه های"
"بالاحصار را کشوده اعلیحضرت شاه محمود را بدون اخفاف و تحقیر"
"در بالاحصار بالا برده محبوس و یا به زنجیرش نمایند و بقرار بیان صاحب"
"تاریخ سلطانی بقصاص چشم اعلیحضرت شاه زمان امرکور کردنش نیز"
"کرد و لیکن بشفاعت شیر محمد خان مختار الدوله میل کشیده نشد و مقید"
"گشت و روز دیگر شهزاده با خاطر از غم آزاده داخل بالاحصار شد."
دومین پادشاۀ گردشی شهزاده شجاع بجای شاه محمود
در صفحه های قبل همین اثر حین فتح کابل بدست شاه محمود و وزیر فتح خان و سقوط سلطنت زمانشاه تحت عنوان اولین پادشاه گردشی شرحی نوشتیم و در طی آن مفهوم پادشاه گردشی را بصورت اصطلاحی آن در کابل توضیح نمودیم. مقصد از (اولین پادشاه گردشی) در خاندان سلطنت سدوزائی بود که در نفس کابل و بالاحصار آن صورت گرفت و اینک حالا مواجه به پادشاه گردشی دوم هستیم که صحنه روی دادهای تاریخی آن باز شهر کابل و چهار دیواری حصار بالاحصار پائین و بالا میباشد قراریکه گفتیم وضع شهر کابل و بالاحصار در طی اولین پادشاه گردشی خیلی آشفته و قرین انواع خطر بود در طی جریان دومین پادشاه گردشی اوضاع بمراتب پیچیده و خطرناک تر شده بود زیرا قراریکه دیدیم پادشاه گردشی و بلوا و تحریکات و تعصبات اجتماعی و تفرقه مذهبی و روح انتقام گیری و دعوی پادشاهی و مخالفتهای فردی و دسته بندی های قومی همه یکجا شده و آتش بزرگی را در کابل شعله ور ساخت. اصلاً شاه محمود که پادشاهی وی را عیاش و خوش گذران ساخته بود چون فطرتاً ضعیف النفس و بی عرضه و فاقد روح اداره بود با همه فعالیت ها و طپیدن های وزیر فتح خان در مدت بسیار کوتاهی دراثر تبعیض خاطر خواهی های طرفداران و اطرافیان خود مورد اکراه و تنفرقاطبۀ مردم قرار گرفت. حاجت به توضیح ندارد و خوب واضح است که درین پادشاه گردشی ها اغراض و ادعاهای شخصی و روح انتقام گیری بیشتر از هر مسئله دیگر دخیل بود و تمام فعالیتهای رجال و امرا و شهزاده گان و شاهان این عصر روی منافع شخصی و ادعاهای احراز القاب و مقام و تخت و تاج و انتقام گیری و دفع ضرر شخصی دور میزد جریان رویدادهای پادشاه گردشی دوم در خاندان سلطنتی سدوزائی نشان میدهد که تنها دو نفر مدعی تخت و تاج باهم مقابل نبودند بلکه وزرا، امرا، روحانیون، طوایف و اقوام دسته بندی کرده و بخاطر منافع و روح انتقام گیری خود آشوب و فتنه بزرگی را نه تنها در کابل بلکه در یک حصه بزرگ مملکت گستردند.
کشته شدن شش هزار مردم غلزائی، کله منار از سرهای کشتگان آنها در تپۀ خاک بلخ، نزاع سنی و شیعه و قتل هزاران نفر از طرفین در نفس شهر، مخالفت شیر محمد خان مختار الدوله با اشرف الوزرا وزیر فتح خان نزاع مردم هزاره بامیان به سرکردگی وزیر فتح خان و اهالی کوهستان و کوهدامن و لوگر تحت قیادت شهزاده شجاع در قلعه قاضی در دروازه غربی،کابل، اجتماع تقریباً صد یا صد و پنجاه هزار نفر در کابل آشوب عظیمی برپا کرده بود که دامنه خطر مالی و جانی را برای اهالی بالاحصار و تمام شهر کابل و شش کروهی آن به مراتب از واقعات پادشاه گردشی اول وسیع تر ساخته بود.
یک پادشاه که عبارت از شاه زمان باشد در حالیکه روشنی چشم خود را از دست داده در محبس بالاحصار بالا رنج میکشید، یک پادشاه دیگر که عبارت از شاه محمود باشد در اثر بلوای عام و مخالفت چند نفر از وزرا و امرا عقب دیوارهای ارگ بالاحصار در محاصره افتاده بود و یک پادشاه دیگر که عبارت از شاه شجاع باشد (وی قبل ازینکه در بالاحصار اعلان شاهی کند به مجردیکه از خبر سقوط سلطنت و اسیر شدن برادرش زمانشاه اطلاع یافت در پشاور خود را شاه خوانده بود) بعد از سه سال فعالیت و طپش خود را به کابل رسانیده و روزانه شخصاً به دورا دور دیوارهای بالاحصار گردش میکرد تا شاه محمود و دیگران خود را از قید محاصره رها نتوانند این سه پادشاه برادران هم بودند و تا روزیکه پدرشان تیمورشاه زنده بود همه دور هم در باغچه ها و میدان های حرم سرای بالاحصار با هم یکجا بازی مکرددند. در طی پادشاه گردشی اول خانه و کوچه های شهر خاک ریز شد ولی در جریان پادشاه گردشی دوم خانه ها و محله ها مورد چور و چپاول قرار گرفت و هزاران نفر به قتل رسید و روزهائیکه شاه محمود در بالاحصار محاصره شده بود عرب های بالاحصاری که مستحفظان باره و بروج قلعه کابل بودند بر خانه های شهر گلوله باری کردند. در بیرون حصار اهالی کوهستان و کوهدامن به امر شهزاده شجاع برای مراقبت افتاده بودند و از داخل حصار محافظان قلعه آتش باری میکردند و در اثر تمرکز انبوه مردم که از زرمت و التمور و لوگر و سمت شمالی آمده بودند هوا و فضا بر کابلیان تنگ شده بود تا اینکه شهزاده شجاع آخرین مقاومت وزیر فتح خان را در هم شکست و آخرین امیدواری شاه محمود از میان رفت و قرآن مجید را شفیع آورده و تسلیم شد و دروازه های بالاحصار گشایش یافت و شهزاده شجاع داخل حصار شد.
بیجا شدن شاهان در داخل محبس بالاحصار بالا بزرگواری و علوهمت شاه زمان
محبس بالاحصار بالا محبسی بود خاص برای امرا و اعیان و شهزاده گان و شاهان و شهرت آن بیشتر در تاریخ دوره سدوزائی در اوراق تاریخ بنظر میخورد و بعد از ینکه کابل مقر سلطنت سدوزائی شد هیچ وقت این محبس خالی از زجال متنفذ و شاهزاده گان و شاهان نبود. شاه زمان به تعقیب تمام شهزاده گان درانی سدوزانی بزرگترین برادران خود همایون را کور کرده آنجا فرستاد و شاه محمود زمانشاه را نابینا ساخته بدانجا اعزام نمود و اینکه در سال ۱۲۱۹ هجری نوبت خود شاه محمود رسیده است که از آنجا دیدن کند.
چون شاه شجاع او را به احترام قرآن مجید عفو نموده بود هم از خونش گذشت و هم از میل کشیدن در چشمش صرف نظر نمود و بدون تخفیف و توهین به محبس مذکور فرستاده به احترام به پایش زنجیر افگند علت صرف نظر کردن شاه شجاع از میل کشنیدن در چشم شاه محمود و مداخلت و شفاعت برادر بزرگش زمانشاه است که در یک موقع بسیار حساس در حالیکه خود در تمام دورۀ سلطنت از سرکشی های شاه محمود آزار دیده و در نتیجه سلطنت را از دست داده و بدست او اسیر شده و به حکم او نابینا گشته و به امر او مبحوس شده بود باز هم در موقع غلبه برادر عینی اش و در موقع آزادی و قدرت بر همه جور و جفا و ستم و عناد شاه محمود قلم عفو کشید و با یک حرکت بسیار جوان مردانه که علوهمت و بزرگورای وی را نشان میدهد مداخله نمود تا از کور کردن وی صرف نظر کند میگویند شاه نابینا شیر محمد خان مختار الدوله را در قرارگاه خود خواسته و وی را فوری نزد شاه شجاع فرستاد تا فکر انتقام را از شاه محمود از سر خود کشیده و به چشمان او آزار نرساند. این حرکت شاه زمان معنی بسیار بزرگی دارد که برتری و علوهمت و مقام او را در میان برادرانش ثابت میسازد و قابل بسیار ستایش است.