عبارت
یادآوری: پیش ازاین هم چند نکته یی از عبارت نوشته بودم که ناتمام ماند. اکنون این گفتاررا به گونة دیگر از آغازتا فرجام ، این جا می نویسم تا نیازمندان را بهره یی بسنده از آن فراهم آید .
عبارت درزبان دری دو معنا دارد:
نخست ـ گونه یی نگارش یک نکته . به دیگر عبارت ، یعنی به بیان دیگر . به دیگرجمله بندی .
ددیگرـ عبارت در دستور زبان پیوستگی نحوی چند کلمه را می نامند که معنای تام نداشته باشد. عبارت چند گونه است ، به این شرح :
۱ـ عبارت بدلی وبیانی که واژة دومین وصف کننده یا بدل واژة نخستین است ، مانند: قلم خود کار، درخت بی ثمر ، رستم جهان پهلوان ، شاهنامه شاهکار فردوسی ودیگر.
۲ـ عبارت شماره وشمرده( عددومعدود) ، یک دالر، دو کشتی، ده اسپ.
۳ـ عبارت توصیفی ، مانند موی سیاه ، گل سرخ ، روز روشن وآسمان آبی. گاهی از واژگون شدن عبارت توصیفی ترکیب به دست می آید، مانند : سیاه موی از موی سیاه ، ابروی کمان که کمان ابرو می شود و موی سپید که سپید مو می شود. مرد پیر که پیرمرد میشود .
۴ـ عبارت اضافی ، مانند : کتاب رفیقم ، دریای کابل، خانة مامایم. وطن ما .
اضافت ، پيوستگی دو اسم يايک اسم و يک صفت با يک کسره را می گويند ، که واژۀ نخستين مضاف و واژۀ دومين مضاف اليه ناميده می شود.
هرگاه اسم نخستين به الف و واو ختم شود ، بين مضاف اليه و مضاف حرف يا نوشته می شود ، مانند: دريای خروشان واشکهای مظلوم آلوی بخارا وآرزوی مادر.
اگر مضاف اليه به هی غير ملفوظ پايان يابد ، بالای هی همزه گونه که در واقع سر يا است ، نوشته می شود ، مانند : مجسمۀ مرمرين و شاهنامۀ فردوسی.
اگر مضاف اليه به کانسو ننت بينجامد ، کسرۀ اضافت نشانۀ نوشتاری ندارد ، چون اين مثالها : گلستان سعدی و شير نيستان .هی ملفوظی یعنی هیی که درتلفظ می آید دراین جا حکم کانسونانت را دارد، مانند : گناه بزرگ وراه راست .
عبارت اضافی هشت گونه است ، ازاين قرار :
یکم ، عبارت اضافی ملکی : درعبارت اضافی ملکی ، کلمۀ اول( مضاف ) دارايِیِ کلمۀ دوم ( مضاف الیه ) است ، مانند : دست من، دامن تو ، مال مردم، دختر همسایه ، گرز رستم ، کافی ملنگ ،کباب فروشی داد خدا ، هر کارۀ خلیفه نظام .
دوم ، عبارت اضافی اختصاصی : درعبارت اضافی اختصاصی ، کلمۀ نخستین ( مضاف) پیوسته به دومین (مضاف الیه ) است ، مانند کنار دریا ، بند ساعت ، ورق کتاب ، سرپوش قلم ، دستۀ چاقو .
سوم ،عبارت اضافی بیانی : درعبارت اضافی بيانی یا در اضافت بیانی واژه دوم ( مضاف الیه ) نوع و مادۀ واژه نخستین ( مضاف ) را بیان می دارد ، چون: جراب نخی ، دستبند نقره ، نگین الماس ، گوشوارۀ پلاتین ، موتر تیز رفتار ، سگ شکاری ، گیلاس چای خوری .
چهارم ،عبارت اضافی تشبیهی : درعبارت اضافی تشبيهی ، واژه نخستین به دومین تشبیه می شود ، مانند : لب یاقوت ، موی سنبل ، ابروی کمان که اکثر به صورت سرچپه کاربرد دارد . یعنی واژۀ دومین به نخستین تشبیه می شود، چون:خرگاه آسمان ، عروس بهار، کاتب تقدیر ، دیو شب ، تیر نگاه .
پنجم ، عبارت اضافی استعاری : در چنين عبارت اضافی ، مضاف اليه به چيزی يا کسی تشبيه می شود ، خود آن چيز يا کس پديدار نمی گردد ، بل که يکی از لوازم آن در جای مضاف می نشيند ، مانند : دست زور= زور به شخص تشبيه شده است ، که پديدار نيست و لازم آن که دست است به جای مضاف قرار گرفته است .
شهپر خیا ل = خيا ل به پرنده يی تشبيه شده ، که دربيان نيامده است ، مگر شهپرآن درجای مضاف نشسته است .
عنان خشم = خشم به اسپ تشبيه شده است . خود اسپ پنهان مانده ، مگر عنانش مضاف قرار گرفته است .
ششم ، عبارت اضافی ایجادی : در اين نوع اضافت ، واژه نخستین ( مضاف ) ایجاد شده و یا
ساخته شده توسط واژه دومین ( مضاف الیه ) است ، مانند : شاهنامۀ فردوسی ، تاریخ غبار، دیوان حافظ ، مثنوی مولانا ، سلامان و ابسال جامی ، قمار باز داستایفسکی ، مونالیزای میکلانج ، اتللوی شکسپیر ، بینوایان هوگو، دیوان شرقی غربی گویته .
هفتم ، عبارت اضافت نامید نی : دراضافت نا ميدنی ، مضاف به نام مضاف الیه نامیده شده است ، مانند مسجد خواجه پارسا ، سینمای پامیر، پل محمود خان، گذر عاشقان و عارفان ، مسجد حاجی یعقوب ، کوچه علی رضاخان ، پارک زرنگار و زبان دری.
هشتم ، عبارت اضافت توصيفی :این گونه عبارت از صفت و موصوف ساخته می شود . شاید موصوف با یک صفت بیاید یا با چندین صفت و شدت دهنده ها ، مانند : کودک هوشیار و باغ بزرگ سر سبز خوش آب و هوای پر گل لاله .
۵ـ عبارت اسمی که از دو کلمه صورت می بندد ، یکی اسم ودیگری یا نشانه است یا معین کننده ، مانند:
هرخردمند، هیچ عاقل ( پشت بگذشته نگشت) ، همه عمر ( با تو قدح زدیم ونرفت رنج خمار ما )و مانند : این خانه ، این کوچه ، آن مکتب ، آن باغچه ، همان دوستم ، همین راه و کتابی ، خانه یی ، مغازه یی ، گیتاری ، نوازنده یی ، آواز خوان خوش آوازی .
۶ـ عبارت مصدری ، مانند : شعرگفتن ، نامه نوشتن ، پول پیداکردن ، درس خواندن.
۷ـ عبارت مفعولی : از دو کلمه يکی مستقل ودیگری نشانة مفعول مستقیم شکل می گیرد، مانند: ناله را ( هرچند می خواهم که پنهان برکشم.) ، بهاررا ( چی می کنم ، بتابهارمن تو ای .) ، با سخن ( گر نخواهدش که فریفت + بهرآن گل سخنوری چی کند) .
۸ـ عبارت پیشینه یی ، که ازدوکلمة مستقل ونامستقل ساخته می شود ، مانند: ازکوزه ( همان تراود که در اوست.) ، درخانه ( کتابخانه کی دارد سود .) ، ازدل ( برود هر آن که از دیده برفت .)
۹ـ عبارت فعلی که یک جزو آن فعل و جزو دیگر اسم ، صفت یاقید است ، مانند: خوانده توانستم گفته نتوانست ، نوشته بودند ، شنیده ایم. دیروزآمد ، شتابناک راه می رود، بلند خندیدم.
همچنان صفت همراه فعلهای مانند است ، بود ، شد ، می شود ، گشت می گردد عبارتهای فعلی می سازند ، مانند: سرخ شد ، گرم می شود ، کبود گشت ، پیر می گردد ، خوش می شوم ، هوشیار است .
دستور زبان جملۀ مرکب داکتر اسدالله حبیب 379
پیش از این نوشته ام که : جملهء مرکب جمله ایست که از دو یا بیشتر فقره ساخته شده باشد .
فقره چیست؟
فقره گروهی از کلمه ها ست که دارای فاعل و فعل است ، مگر استقلال و تمامیت ندارد .
جملۀ مرکب دو گونه است :
الف : جمله مرکب دارای فقره های برابر .
ب ـ جمله مرکب دارای فقره های نابرابر .
در جمله ای مرکب دارای فقره های نا برابر ، یک فقرة پایه و یک یا چند فقرة پیرو دیده میشود .
درجمله های مرکب ، پيرويها ازاين شمار اند :
یکم _ پيروی وصفی
دوم _ پيروی مفعولی
سوم _ پيروی شرطی
چهارم _ پيروی زمانی
پنجم _ پيروی امتيا زی
ششم _ پيروی سببی
هفتم _ پيروی غرض و مقصود
هشتم _ پيروی نتيجه
اکنون می گذریم به دو پیروی بازپسین ، یعنی پیروی غرض و مقصود و پیروی نتیجه.
ـ پيروی غرض و مقصود :
در این گونه پيروی فقره پيرو با کلمه های ربط که ، تا، تا که ، برای این که، برای آن که ، ... به فقرۀ پايه میپیوندد . و فقرۀ پيرواکثر پس از فقرۀ پايه می آید ، بدين گونه :
فقرۀ پايه + کلمۀ ربط + فقرۀ پيرو
نمونه ها :
ـ خواهرم به بازار رفت ، تا پیراهنی برای عروسی خود بخرد .
خواهرم به بازار رفت . = پايه
پیراهنی برای عروسی خود بخرد = پيرو
ـ دوست من تیزرفتارخود را فروخت ، برای اینکه بتواند یک موتر بهتر بخرد .
دوست من ، تیزرفتار خود را فروخت . = پايه
آن دوست موتر بهتر می خرد . = پيرو
ـ پيروی نتیجه :
پيروی نتیجه با کلمۀ ربط ( که ) ساخته می شود ، بدین معنا که فقرۀ پيرو با کلمۀ ربط که با فقرهء پايه که نخست می آید، می پیوندد . بدین صورت :
فقرۀ پايه + که + فقرۀ پيرو
اوآهسته سخن می گفت ، که کسی سخنش را نشنود
ـ او آهسته سخن می گفت . = پايه
کسی سخنش را نشنود = پيرو
ـ ما در افسانه می گفت که کود کش خواب شود .
مادر افسانه می گفت = فقره پايه
کودکش خواب شود = فقره پيرو
او گلاب سرخی را کند که به دوستش بدهد .
ـ او گلاب سرخی را کند = فقرۀ پايه
به دوستش بدهد = فقرۀ پيرو