119

روش آموزش آیات الهی

از کتاب: پیوند با مردم

بسم الله الرحمن الرحیم


به نام خداوند مهر بخش مهربان

با درود و صلوات حق به روان پاک اشرف انبیاء

    در سورۀ احزاب سورۀ 33  آیۀ 39 می فرماید :

کسانی که تبلیغ رسالت خدارا انجام می دهند دارای خشوع درمقابل خدا هستند. و رای دیگران برای ایشان ایجاد خضوع و خشوع نمی کند. یعنی کار گزاری را در انحصار خدا می دانند .

    " الذین یبلّغون رسالات الله ".... کسانی که ابلاغ  رساله های خدا را می کنند و انزالات و آیات خدا را ابلاغ می کنند. اینها " ...یخشونه..." دارای خشوع و خضوع یعنی فروتنی و تواضع هستند. احساس حقارت و کوچکی می کنند در مقابل خدا ( کسی که رسالت او را انجام می دهد).

"ولا یخشون.." و اینها برای احدی غیر از خدا فروتنی و تواضع ندارند. و به این دلیل اینطور است که...." وکفی بالله حسیبا..." می دانند که خداوند برای انجام محاسبه کفایت می کند .

    گاه گفتار ما به سلیقه بیننده و گاه به سلیقۀ خدا تنظیم می شود. و گوینده گاه برای جلب رضایت مخاطب و گاه برای جلب رضایت خدا کار انجام می دهد .

 این کار معمولا" یعنی جلب رضایت مخاطب و بیننده بایستی که کار افرادی باشد که به هنر موسیقی یا بقیۀ هنرهای دراماتیک می پردازند ،

برنامه را برای مردم اجرا کرده و رضایت ایشان شرط کار آنهاست. ما برای رضایت خدا برنامه را جلو می بریم و امیدوارم که مورد رضایت شما هم قرار بگیرد. اما اگر رضای شما در عدم رضای خدا باشد البته این رضایت در نظر گرفته نخواهد شد.

    در جای دیگر در سورۀ احزاب آیۀ 45 می فرماید : ای نبی ما ترا فرستادیم و رسول خویش ساختیم که شاهد یعنی حاضر باشی و مشاهده کنی و شرایط را بررسی کنی و علت وقوع چیزها را یاد گرفته و یاد دهی!

ما ترا فرستادیم که مبشّر باشی ...." یا ایهاالنبی انا ارسلناک شاهداً "... ای نبی ما تو را فرستادیم به عنوان شاهد و "مبشراً " و به عنوان یک بشارت دهنده که بشارت بدهی یا خبر دهی انزالات و اخبار و احادیت و آیات ما را ( نه احادیث دیگران را ) و قصه ها و داستانهای ما را.

    (حدیث حادثه ای است که تکرار می شود و از آن حادثه به دیگری درس داستانی داده می شود. داستانهایی که نتیجه گیری شده و به دیگران سرایت می کنند به این نوع حوادث حدیث می گویند ). حادثی است که متسرّی به مخاطب می شود. و قرآن می گوید که این کتاب احسن الاحادیث است . بهترین حدیثها این کتاب است. چطورمی تواند که انسان بهترین را بگذارد و به کمتر از بهترین اکتفا کند؟ این کفایت  معقول به نظر نمی رسد.


    ما ترا فرستادیم به عنوان شاهد و مبشّر که خبر دهی انزالات و آیات ما را آشکار و متجلی کنی و منتشر کنی و منشور. نشر شود، قانون شود و ثابت بماند .


    چنین است که بشارت انجام می شود. بشارت یعنی امری را در جمیع جهات در قوه و در فعل (در مثال و درعمل) در تئوری و انجام در منطق و در تعقل، در رابطۀ علی و توجیهی به نحوی انجام دهد که خبراز بشرۀ مبشّر، مجموع و کلًیت آنچه را که به او بشارت می دهد از او متجلی شود. در واقع مدل و نمونه ایی باشد . یعنی از آنچه که بر تو نازل شده هم اطاعت کن و هم ابلاغ کن .


    مبشّر هم باشر است هم مباشر است هم بُشرا هم بشارت دهنده و هم بَشیر . بشیر مژده رسانی است کـه حـق بشارت و حـق شرافت به دیگـران تعلیـم مـی دهد. شرافت و فهم و عملکردچیزها را به دیگران تفویض می کند. یعنی دیگران هم بعد از فراگرفتن آن چه را که مباشر و مبشّر به ایشان بشارت می دهد فرا می گیرند و ایشان مباشرو مبشّردیگران می شوند.


"یا ایهاالنبیّ ..." ای نبی، ما تو را به عنوان شاهد و مبشر و نذیر فرستادیم .

 

تنذیربه معنی اعلام خطر کردن اشاره به تجربه و نتایج ناشی از تجارب در زمان پیش و یا تجربه در تاریخ گذشتگان است.

 

گاهی اوقات تنذیر به عمل و تجربۀ شخصی اشاره می کند گاهی به تاریخ تجربی اشاره دارد. ولی مبنای تنذیر براساس و پایه ایی است که ما علم به آن تجربه داریم. حالا با علمی که داریم تجربی شخصی است یا علمی است که به صورت تعلم از تاریخ فرا گرفته ایم .


همۀ قصص قرآن نسبت به گذشتگان ازاین باب است. وقتی که در سورۀ تکاثر قرآن می گوید: کسانی که قبرهای خود را می بینند اما باز هم به تکاثـر ادامه می دهند، اشـاره به تاریخ زندگـی کسـانی مـی کند  که ما با آنها تجربۀ عینی داریم .


    هفتۀ پیش یک نفررا دفن کردیم و هفتۀ قبلش کس دیگر را و دیدیم که این زنجیره همینطور ادامه دارد. هم به کل تاریخ و هم به تاریخ شخصی و تجربی ما اشاره می کند. و داستانهای قرآن اکثرا" داستانهای تنذیری است که اعلام خطر می کند نسبت به علت و معلول چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده و قرآن نتیجۀ آنها را برای ما تعریف می کند والا قرآن نه کتاب تاریخ است و نه کتاب داستان سرائی ! و نه جغرافی یا فلسفه نه فیزیک !قرآن همه علم است ! و بخشی از علم در قرآن متمرکز می شود. قرآن تابع علم نیست بلکه علم آفریدۀ خدائی است که قرآن را نازل کرده. وعلم هم مخلوق خداست. و قواعد و انظباط جهان هم بخشی از مخلوقات خداست.

     به هر حال تنذیر که یک از موضوعات قرآن است ، تفاوتش با موعظه این است که موعظه راه را از حال به آینده نشان می دهد . تنذیر راه را از گذشته به حال و از حال به آینده نشان می دهد.


تنذیر آئینه ایی است که در مقابل گذشته نگهداشته می شود و انسان گذشته خود را در آن می بیند و این آئینه را بر می گردانند و آینده انسان را در آئینه گذشته دیگران با تجربیات مشابه ملاحظه می کنـد . بـنا براین تاریخ گذشتگان تنذیری است برای افراد فعلی و آیندگان .

            

گفت هر که او ناموخت درس روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

 

 اگر کسی از معلم روزگار درس نگیرد از هیچ چیز دیگر پند نخواهد گرفت. تنذیر و قصص قرآن آموزگار روزگار است. اخطار به هر حال به معنی اعلام خطر کردن است و متکی و متوسل است به وقایعی که در گذشته برای شخص یا برای تاریخی که آن شخص به آن تاریخ آشنائی دارد اتفاق افتاده.

        پس می فرماید: ای پیامبر ما تو را فرستادیم برای معرفت شهودی و همینطور برای تبشیر و انتشارو ابلاغ و همچنین برای تنذیر برای اینکه نذیرباشی و تنذیر کننده و منذّر باشی اینها ماموریت توست سه ماموریت که مبشر و نذیر .

در آیه نگفته است برآنچه شاهد بوده ای پرده پوشی کن! این را برای کسانی می گوئیم که اکثر اوقات بین کفر و شهود بین بشارت و تنذیر و تکفیر اشتباه کرده و مخاطب خود را اشتباه نگاه می کنند. به جای اینکه مخاطب آنها خدا باشد و برای خدا و رضای خدا بگوید برای جلب رضایت مردم می کنند و در بیشتر اوقات خدا در این میانه فراموش شده است .

    دراین آیات نگفته است بر آنچه شاهد بوده ای پرده پوشی کن. چرا؟

می گوید که ارسال کردیم پیامبری درمقام شاهد .

شاهد چه نفعی دارد ؟ شهود به چه امری داشته باشید؟ دانش و معرفت عینی و یقینی نسبت به تجربیاتی که عینی است برای تو.


 برای چه به تواین قدرت و مأموریت را داده ایم ؟ برای اینکه پرده پوشی کنی ؟ پس بر ایشان حدیث بخوان واگر باز هم خسته شوند ( این در قرآن نیامده) این را کسانی می گویند که برای مردم صحبت می کنند که هروقت مردم از قرآن خسته شدند آنوقت برای ایشان حدیث می خوانی اگر هم از حدیث خسته شدند حدیث های دیگری برایشان می سازیـم تا سـر ذوق بیاینـد ؟!


حدیثی که مثلاً در اسلام می شود با دختر شش ساله هم خوابه شد؟! یا اینکه می شود با اهل کتاب به صورت صیغۀ کوتاه مدت (آنهم فقط مردان می توانند با زنان دیگرادیان، صیغۀ کوتاه مدت داشته باشند )! چیزهایی به آنها گفته و وعده هایی به آنها می دهیم. بهشتهای خیالی برای مردم می سازیم که مردم بنشینند و سخنان ما را گوش بدهند و به فریب ما معتاد  و گرفتار و بیچاره شوند !


    در این آیه می گوید: بر احوال مردم شاهد باش و نسبت به آنچه که شاهد می شوی آراء مناسب و متکّی به قرآن صادرکن و آن را به شکل تنذیر بشارت ده .

        پیامبروقتی بر اعمال مردم شاهد می شود متوجه نیک و بد اعمال ایشان می گردد. نسبت به اعمال یک یک ایشان از طریق قرآن پاداش می جوید و آن پاداش و خدای ناکرده مکافات را متـذکـر می شود و در صورت مشاهده خطا، زیانها و خسرانهایی را که متوجه آن افراد و اعمالشان می شود به آنها تذکر می دهد.


    درآیه 46 از سوره احزاب می فرماید که : " داعیأ الی الله .... دعوت کن به سوی خدا " به اذنه ... به اذن خدا " و سراجا"منیرا" می گوید ای پیامبر (همۀ ما پیامبران خدا هستیم تنها تفاوتی که ما با پیامبر داریم یکی در این است که ما سنت گذاری نمی توانیم بکنیم و ما دریافت وحی مکتوب غیر از وحی مکتوبی که در قرآن است نمی توانیم دریافت کنیم . اما ما هم از قرآن آنچه را که می گیریم وحی قرآنی است . وحی مکتوبی است که در این کتاب جمع شده و به صورت بسیار آسان و سالم با صحت کامل در اختیار ما گذاشته شده .

 

بنا براین انزالات و وحی را ما هم می گیریم اما نمی توانیم سنت گذاری کنیم و مورد وحی مستقیم قرار نمی گیریم. اما در امر ابلاغ و اطاعت قرآن با پیامبر یکی هستیم ). همۀ ما مسئولیت داریم که از قرآن اطاعت کرده و مسئولیم که قرآن را آنطور که هست نه آن طور که ما می خواهیم باشد به مردم آموزش بدهیم . در حد توان اما با کمال صدق و راستی .

    

می فرماید که :ای پیغمبر دعوت کن به سوی خدا و با اذن خدا مردم را دعوت کن .(آیه 46)

 

        دعوت کردن به سوی خدا یعنی فقط هدف مطرح نیست که شما مردم را به سوی که دعوت می کنید و می گوئید من مردم را به ـسوی خدا دعوت می کنم . راه دعوت مردم به سوی خد ا و تنذیر و تجربیاتی که به مردم می دهید، اخطار که می کنید، قوانینی که میگوئید و وعده هایی که می سازید همه باید به اذن الله باشد. و وقتی موعظه می خواهد به اذن الله باشد حتما" آن مواعظ می بایستی که در قرآن منعکس شده باشد.

    می گوید اگر چنین کردی . اگر آنچه را که قرآن است منتشر کردی و آنچه که قرآن است منعکس کردی و شاهد بودی و دیگران را مشهود شهادت خود کردی، آن وقت وجود تو تبدیل می شود به یک چراغ روشن همچون خورشیدی تابان .

 

     " سراجأ منیرا...." تبدیل به یک چراغ نورانی که مردم را از تاریکی نجات می دهد مثل هر چراغ نورانی که در شب هر کجا که قرار بگیرد اطراف خود را روشن می کند، تو مثل خورشید، کائنات را روشن خواهی کرد اگر در مقام شاهد، مبشر و نذیر کار خود را کامل انجام دهی .

        موضوع شاهد بودن و مبشر بودن و نذیر بودن، هیچکدام در انحصار پیامبر نیست. اینها مربوط به همۀ انسانها ست! همۀ ما باید شاهد، مبشّر و منذّر باشیـم و همـه مـا اگـر چنیـن بـودیـم سراج منـور مــی شویم. یا خورشید تابناک! در مقام بشارت قرار می گیریم. خورشید می شویم و وجود ما بشارت می شود نه بشارت در کلام ما باشد، در بند بند وجود ماست. مثل خورشید روشنی می بخشد. و دراین آیه می گوید "... داعیا" الی الله به اذنه ... " به اذن او دعوت کن مردم را و بسوی او دعوت کن تا تبدیل شوی (خود تو) به چراغی که مردم از طریق نور تو به روشنائی می رسند .


    این رابطۀ شاگرد و معملم است که اگر شاگرد در مقابل معلم آن کند که قرآن می گوید، آن وقت خود شاگرد نه تنها تبدیل به معلم می شود بلکه تبدیل به علم می شود. وجود او علم می شود!

 

    آن وقت کسی لازم نیست که تعریف خورشید را از معلم سئوال کند که خورشید چگونه است . خورشید معلم است. معلم خورشید می شود اگر معلم شاهد و مبشّر و نذیر باشد .


ماموریت پیغمبر این است که در امر ابلاغ و بشارت و انتشار و تنذیر، نباید که این امور محدود به بیان و لسان باشد . بلکه باید به مقام شهود و شاهد برسد .

 

    باید مانند شمعی روشن بشود و باید مثل مهتاب نوازشگر باشد . باید راه گشای معتمد باشد . باید چراغی پرتو افکن در تاریکی مردم نیازمند باشد. آن قدر به فرمان خدا نزدیک شود و آن قدر اطاعت خدا کند که فرمان بشود ! که میزان شود ! که سنّت شود! آنقدراز نور بگوئی که نور شوی ! آنقدر از نور تابناک هدایت بگوئی وعمل کنی تا نورانی شوی ! آنقدر از آتش شوق بگوئی تا خود حرارت شوی! پرتو خورشید شوی! آن قدر شاهد شوی تا شهید شوی! ( شهید منظور مرده و کشته نیست. شهید و شاهد ، کسی است که مشهود را مشاهده می کند، شهید کسی است که برای دیگران مشهود می شود). دیگران به دنبال مشهود می روند، شهید رادر مقام مشهود می بینند.


یعنی شهید مقام چراغ پیدا می کند. شاهد کسی است که نور را می بیند و هر کس که بخواهد که نور را ببینند می آید و از چشم شاهد به نور نگاه می کند ) اما این آیۀ قرآن می گوید خود تو تبدیل به نور می شوی . یعنی در مرام شاهد شروع به کار می کنی. همانطور که گفت تو را ارسال کردیم که شاهد باشی . اما وقتـی مـردم را به اذن خدا و برابر دستـور خـدا ( اذن خدا یعنی کتاب خدا ) یعنی قانون و قرآن خدا یعنی مطابق آنچه که خدا گفته است. یعنی از حدود خدا خارج نشوید. داستانهای من بافته و تو بافته را به جای اوامر و دستورات وآیات خدا به این و آن تحمیق و تحمیل نکنیم. اگر چنین کردی و قرآن خالص و پـاک را به مـردم آموختی از مقـام شاهـد به مقـام شهیـد مـی رسی.

 در بیان قرآن مقام شهید سراج منیر است ! که تبدیل به چراغی نورانی می شوی که دیگر کسی احتیاج به نگاه کردن خورشید ندارد . به تو نگاه می کند که خورشید شده ایی !


    به تو نگاه می کند که حق شده ایی و بشارت بده مومنین را به آن حقیقت بزرگ و قاطع و کبیر به آنکه فضل خدا عظیم و کبیر است و فراسوی توقع و مفهوم ایشان بر ایشان ناظر خواهد شد. و ایشان مشمول عنایت و تفضل حق قرار خواهند گرفت .

 

باز هم نمی گوید "قل " بلکه می گوید " بشّر " ما در قرآن قل هم داریم . می شود بگو، اظهار کن،اعلام کن ! یاد بده ، اقرار کن ،اعلان کن ! علنی ساز ! همۀ اینها معنی قُل است اما بشارت فراسوی قل به معنی گفتن است. که گفتن در حد زبان است اما بشارت صحبتی است که از بشّره و از کردار شخص آثار هدایت و تعلیم فروزان می شود. همانطور که قرآن می گوید، این یکی از تابناک ترین و قاطع ترین آموزشهای قرآنی در تعلیم و تعلم است . که می گوید:


" و داعیه الی الله به اذن الله سراجا" منیرا...." و دعوت کن مردم را به سوی خدا نه فقط به سوی خدا به اذن خدا آن وقت تو سراج منیر خواهی بود .

    ..............................................................


با عرض سلام مجدد خدمت شما

قبل از پخش پیامهای بازرگانی عرض می کردم که برای ابلاغ امر خدا برای تعلیم قرآن و برای انجام امر به معروف که یک فریضه و واجب شرعی است برای هر موحّدی که کلام خدا را به گوش دیگران برساند و به عنوان شاهد و مبشر و نذیر باشد.

 یعنی در مقام شاهد ، مشاهده کند احوال و اوضاع مردم را هم شاهد بر قرآن باشد ، هم شاهد بر مردم باشد و هم شاهد بر دستور باشد، هم شاهد بر فرمان و هم شاهد بر فرمانبر باشد. و ببیند که این فرمان را به گوش فرمانبررسانده است ؟ بداند که آیه پیام خالق را به گوش مخلوق رسانده است ؟ انسان اگر قرآن را نشناسد که شناخت و معرفت شرط اولیه آشنائی یا شاهد بودن است !

    انسان برای اینکه شاهد بشود باید معرفت و دانش و علم پیدا کند . به موازین مختلف آشنا بشود و بعد شروع به تدریس !

    کسی که شاهد است معلمی است که در تعلیمات او صحت تعالیمش مشهود می باشد.


به علت اینکه این برنامه ها کوتاه شده بطور کلی سبک تعریفات قرآنی ام عوض شده و تا خو بگیرم به خلاصه کردن مطالب یک قدری ممکن است که از مسیر اصلی منحرف بشویم و یا مجبوریم مطالب را نیمه کاره رها کنیم که در یک جائی مطالب را ببندیم .


اماخیلی باید در مورد شاهد صحبت کرد که چرا قرآن به جای معلم و مبلغ ، خداوند به پیامبرش می گوید ما تو را شاهد کردیم ؟ فکر می کنم تا حدود مختصری توضیح دادم . همۀ ما باید در تعلیم شاهد باشیم و همه ما باید در تعلیم مبشّر باشیم ! یعنی وقتی هم که صحبت نمی کنیم باز هم ( بارها در جای دیگر گفتم که اگر کسی زبان نداشته باشد گوش هم نداشته باشد نه بتواند بگوید نه بتواند بشنود و نه حتی بتواند ببیند، آیا این شخص مورد بشارت قرارمی گیرد یا نه؟


 آیا بشارت به این شخص اثر می کند یا نه؟ یا بشارت فقط مال کسانی است که چشم و گوش و زبان دارند و کسانی که از این سه حس محروم هستند پس بی سواد و بی دانش هستند و باید یک سره به جهنم بروند ؟! چنین نیست .

موضوع مبشارت و مبشر بودن به اندازه مشاهده و شهید، شاهد و مشهود باید در موردش به تفصیل صحبت کرد، انشاءالله اگر فرصتی بود و اگر توانستیم که روزگاری تاًسیسات خود را برقرار کنیم که بتوانیم ساعتهای طولانی را به این امر اختصاص بدهیم و از این برنامه ها به عنوان خبر دهی آن برنامه ها استفاده کنیم .


 مطالب بسیاری است که بسیارهم شیرین و آموزنده است وهر کدام از این مطالب فلسفی و اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی و عرفانی بخصوص صحبتهای زیادی هست . ولی به هر حال در آئین ابلاغ امر الهی رضایت مردم شرط نیست البته آدم باید بسیار با بیانی شیوا بگوید و با مهر و دلسوز باشد. البته اینها دلیل آن نمی شود که ما خدا را تابـع شنـونده یـا بیننـده کنیـم و ببینیـم کـه بیننـده چـه مـی خواهد همان کار راکنیم .


    این کاری است که هزار و چهارصد سال کرده اند! دیدند بیننده ها طوری هستند که همۀ اینها دختر جوان می خواهند ! به قرآن مراجعـه می کنیـم سن ازدواج و نکاح را، بلـوغ اقتصادی معیـن کرده می گوید یتیم وقتی به سنی رسید که بلوغ نکاحی پیدا کرد اموالش را به او پس بدهید. یعنی مدیریت اموال به کسی داده می شود که به بلوغ نکاحی داشته باشد . اصلا" سن و سال و بلو غ فیزیکی مطرح نیست !

یک دختر کی می تواند که مدیریت اقتصادی اموال خود را در اختیار گیرد ؟ در پنج سالگی ؟! شش سالگی؟! آن وقت ما قرآن را مجبوریم زیر پا بگذاریم برای اینکه به ماخمس و ذکات بدهند و ما را حمایت کنند و به ما قدرت بدهند برای اینکه اسبِ سواری ما بشوند به آنها چیزهائی بگوئیم که در قرآن وجود ندارد. از چه راهی چنین می کنیم ؟ از طریق حدیثهایی که انواع و اقسام آن هم در اختیار همه هست و هر طور که بخواهند این احادیث و تعاریف را جابجا می کنند و یک نوع جعلـی نسبت به قـرآن انجام می دهند و نشر اکاذیب و تعلیم اکاذیب را انجام می دهند .


    قرآن می گوید شاهـد بایـد باشـی. آنچـه را کـه مـی گوئی باید مستند باشد و بعد در رفتار خودت باید مشهود باشد. نشان بدهد آنچه را که می گوئی شهادت برآن داری علم شهودی داری ! که بالاتر از علم عینی است!

 

آنچه را که می گوئی در یقین و شهـادت تـو قرار دارد. و آنچه را که می گوئی در تـو منعـکس مـی شود ! مبشّر کسی است که بشارت در او منعکس می شود. و کسی باشی که تجربه های مردم و تاریخ را به آنها تذکر بدهی . با بیان ساده و شیرین و با محبت ! اما هیچکدام این ها دلیل بر این نمی شود که انسان برای اینکه دست غریقی را بگیرد ، آنقدرخم شود تا خودش به آب افتاده و غرق شود ! این کاری است که بعضی از ما می کنیم. ما مجالس شرعی و کتاب قرآن و دین توحیدی را وسیلۀ ارتزاق کردیم

.

همۀ شیوه و مکاتب اسلامی اکثریت قریب به اتفاق آنها قرآن را وسیله ارتزاق خود کرده اند. به همین دلیل هم هست که مجبورند هزاران هزارحدیث متخالف و متغایر را داخل قرآن کنند که بتواند رضایت مردمی را که قرآنی نیستند فراهم کنند .


در آئین کلام و ابلاغ و امر به معروف رعایت امر شهادت ، بشارت و تنذیر بسیار مهم است و دعوت به سوی خدا "... داعیا" الی الله به اذنه ..." دعوت کنید مردم را با اذن خدا بر اساس و مجوز و جواز خدا ! این قرآن مجوز کار ماست برای دعوت مردم به سوی خدا!

    و گفتیم که قرآن نمی گوید که " قل" به پیغمبر بگوید که بگو می گوید بشارت بده " بشّر " انعکاس پیدا کند تعلیمات تو در وجود تو ! کلام تو وجود تو بشود !

    خورشید از نور نمی گوید ! خورشید درس نور به کسی نمی دهد.  خورشید پیام نور نمی دهد ! خورشید نور می دهد ! بشارت ده یعنی نور افکن شو! خورشید هدایت شو !یعنی منوّر شو و همه جا تاریکی را تبدیل به نور کن از چگونگی و روشنائی کمتر گو روشنائی بدست بیاور ! نور شو ! فلق شو! صبح صادق شو تا شب از تو بگریزد .

    "بشّر...."


آب کم جو تشنگی آور به دست

                        تا بجوشد آبت از بالا و پست

تشنه می گوید که کو آب گوار

آب هم گوید که کو آن آبخوار


    در اولین آیۀ سورۀ احزاب  سورۀ 33 قرآن می فرماید:


ای نبی تقوا بورزو اطاعت از کافر و منافق مکن که همانا خدا دانا و حکیم است .


خدا می داند و حکمت دانش خود را به تو می دهد که چرا می گوید از منافق و کافر اطاعت مکن در زمانی که امر به معروف انجام دهی و ابلاغ امر الهی کنی .

 شهادت بدهی بر آن چیزی که شاهد بوده ایی . شهادت بوجود مشهودی بدهی که مشاهده کرده ایی  نذیر باش! بر تجربیاتی پای بگذار و اشاره کن که واقعیت شهودی خارجی و عینی دارند. و بشارت بده ؛ تبدیل به نور شو! تبدیل به کلام شو! خود تو کلام وخورشید شو! به جای اینکه راجع به خورشید صحبت کنی . خود تو قرآن متحرک شو بگذار از دیدن تو و حرکات و گفتار تو و از سکنات تو قرآن را بیاموزند! چه گوش داشته باشند چه کر باشند چه چشم داشته یا نابینا باشند. چه زبان داشته یا لال باشند ! همۀ اینها از بشارت تو که در بشره تو خورشید حق را مشاهده کنند!

        انسان برای اینکه به مقام شهود برسد محتاج به این نیست که دارای حواس ظاهری باشد. در فطرت و تینت ما خورشید الهی نهاده شده است. آئینه خلقت و فطرت قرار دارد . و آئینه فطرت درون ما آئینه وجدانی واخلاقی و درونی ما احتیاج به حواس خمسه ظاهری ندارد! و ما انسانها اگر درمقابل شاهد قراربگیریم، شاهدی که به مقام شهید رسیده است، شاهدی که از دیدن وجدانی او مشهود خود را می بینیم، شاهدی که مشهود می نگرد مثل آئینه ایی که به خورشید می نگرد مثل آبی که عکس خورشید در او دیده می شود، این مقام شاهد است که به مقام شهید رسیده است. و عکس آب در فطرت هر انسانی می افتد اگر او دارای آئینه پاک و منزه باشد .

    می گوید از کافر و منافق در ابلاغ امر الهی اطاعت نکن. یعنی مثل او نشو! اطاعت از کافر یعنی مثل او شدن! چطورمیشوی اگر مثل کافر بشوی ؟ شغل کافر چیست که تو هم همکار او می شوی اگر ازاو اطاعت کنی؟ پوشاندن حقایق برخلایق ! یعنی به جای هدایت گمراه کردن، به جای بشارت وعدۀ دروغ دادن! به جای شهادت، غیبت کردن !

    اطاعت از منافق یعنی دو روئی کردن، دروغ گفتن، خیانت کردن، تلبیس حق بر باطل کردن! فریب دادن، با شیطانها خلوت کردن! زنان و کودکان را آزار کردن! در نعمت را بر افراد یتیم بستن! موٌمنان را استحضاء کردن، دین داران را احمق و بیشعورو نادان خطاب کردن، علم تجربی محدود بشر را از فطرت تعقل او بالاتر دانستن! حدیث دروغ را به مقتضای منافع خود به جای سنت پیغمبرو به جای حدیث قرآن معرفی کردن !.


     کفر و نفاق همان است که امروز در همۀ کشورهای اسلامـی بدون استثناء نسبت به اسلام انجام می شود. برای پیدا کردن نفاق و برای پیدا کردن کفر لازم نیست که به کفرستان رویم باید به کشورهای اسلامی مراجعه کرد و در آنجا جستجو کرد که با اسلام چه می کنند! ومعنی کفر و نفاق را در آنجا آموخت.


     بیش از پنجاه و شش کشور مدعی اسلام هستند که همگی اسلام را به ثمن بخث فروخته اند. و شمشیر کفر و نفاق را بر سر حق و بر سر راستی فرود می آورند !


    فرق قرآنی علی تنها یک بار و آنهم در مسجد کوفه دو تا نشد و از میان نشکافت . هر کلامی از قرآن و هر درسی ازرحمان که درلفافی از کفرو درلفاف نفاق تلبیس و تکفیر شود شمشیری است که برروح قرآن و مدرسۀ قرآن و برخادمین قرآن فرود می آید .

    خدا می گوید ای نبی تو مبشّر باش! نه منافق تو تنذیر کن تو به نفاق تن در نده تو شاهد باش و آگاه و از آگاهی و شهود خود بشارت بده .

وقتی به تاریخ نگاه می کنیم می بینیم که حسین یکبار شهید نشد! وتنها یکبار سر او را در اماکن وبلاد در گردش در نیاوردند !


هر آیه ای از قرآن که با احادیث جعلی و مقتضی زمان و آیاتی که به نرخ منافع مقطعی افراد بیان می شود  و همۀ آنچه که از قرآن بدون اذن خدا که فرمود:

 " داعیا الی الله به اذن..." دعوت کن به سوی خدا به اذن خدا نه به اذن خودت نه برای نفع خودت نه با کتاب خودت نه با حدیث خودت نه با مقام خودت و اهداف و دین خود ساخته خودت ! نه با حدیثهای عجیب غریبی که بوجود آورده اند و بوجود آورده ای! هیچکدام از اینها را نگفته است !

    گفته است : قرآن تدریس کن هر کدام از این اعمال و رفتاری که انجام می شود نوعا" نفاق و کفر است. و همانطور که گفتم هر آیه ای ازقرآن که چنین بیان شود و در لفاف کفر و باطل پنهان شده و به مردم تحمیق شود، سر یک خادم قرآن بریده شده است ! سر یک آیۀ قرآن بریده شده! چه سرها که از تن ها در این راه جدا شده است و چه بسیارمطلوب که از طالب و مطلب رها شده اند و تفکیک شده و منفک گردیده اند. و دروغ و شرک و نکبت و بد نامی و شرم و ظلـم و بی داد و تفـرعن و در مقام مبشّر و نذیر و سراج منیر می نشیند.


    کار تعلیم قرآن که در قـرآن شرط آن شهـود، نذیـر، و داشتـن بشارت است امروز به طریقـی انجـام می شود که برای قرآن این به جا مانده است که من و تو وارث آنیم!


نه پنهان و نه در خلوت و نه در جلسات پنهانی و نه در دسیسه ها ی نهانی نباید امر به معروف به قرآن تدوین و تنظیم شودو به مردم تحمیل شود.


    ای رسول تو منذر باش مبشّر باش متذکّر باش شاهد باش تو مجاهد باش !

    شاهد ، شهید باش! از شمع بگو اما شمع باش از خورشید بگو، خورشید باش! نه آنکه خفاش سیه دل و شب کور باشی که مدعی جلوس در مصدر خورشید و روضۀ ناهید باشی!


    در آیه47 در سورۀ احزاب خداوند برای بار دوم در این سوره تاَکید می کند و دستور می دهد که بخشی از مسئولیت بشارت چیست و می گوید که هرگز از کافر و کفر او و هرگز از منافق و نفاق او اطاعت نکن و مطیع کفر و نفاق نشو! بندۀ منافق و بنده کافر مباش!

کافر آن است که در ترکیب با منافق مسلمان نمائی می کند .


 مسلمانی می شود که زیر پرچم اسلام همۀ حقایق را می پوشاند و بر خلاف قرآن و وجدان وعقل رای می دهد. چنین کافر و منافقی دشمن اسلام است که در لباـس اسلام به عـدالت و شـرافت اسـلام خیـانت مـی کند.

کافر پوشاننده و منافق تلبیس کننده و جعل کننده در تبدیل است. کفر بدون قدرت عملی را انجام نمی دهد . اما کفر با نفاق  و منافق که معمولا" منافق صاحب قدرت است، و دارای فعلیت است، ترکیب این دو باهم یعنی ترکیب کفر با نفاق یکی از خطرناک ترین و منحرف ترین راههای دور شدن از حقایق دین توحیدی است

.

    خلاصه بسیار سریعی که برای بحث امشب برای شما دارم این است که سخنران که برای خدا صحبت می کند ضمن این که باید مهربان ونرم و آرام و دلچسب و دلپذیر باشد که موثر باشد تا کارگر بیفتد سخنانش و اثر کند و شیوائی کلام داشته باشد اما در عین حال نمیتواند از چهار چوب وحدود قرآن برای خاطر هیچکس خارج شود. و افراد نباید در تطمیع قرار گیرند در ترعیب قرار گیرند و تابع این روشها بشوند و به جای اینکه برای خدا کار کنند و بدهی خود را به خدا به نام امر به معروف به خدا بپردازند، از کفر ونفاق بهره بگیرند و در لباس اسلام و امر به معروف بدترین ضربه ها را به اسلام وارد کنند که گناهی است نابخشودنی و همۀ ما باید از اینچنین اعمالی توبه کنیم ! بدون توجه به اینکه  کار ما آیا مورد تائید مردم قرارمی گیرد یا نه در هر کلامی که نسبت به دین توحیدی بیان می کنیم تنها خدا را گواه بگیریم و تنها به خاطر خدا سخن بگوئیم .



    والسلام