111

خفک کردن ، خفه کردن و خپ وخپک

از کتاب: زبان د آری
می گوییم: خفک کردن یعنی فشردن گلو. او پسرهمسایه راخفک کرد. مگرمی نویسیم:
او پسرهمسایه را خفه کرد.


درفرهنگهاخپه کردن ، خفه کردن ، خپک کردن همه به معنای فشردن گلو آمده اند. پس خفک کردن که همان صورت دگرگون شدۀ خپک کردن است واژۀ بی ریشه و اصلی نیست وفرق دارد ازخفه کردن .

درزبان دری خفه کردن به معنای آزرده ساختن به کارمی رود . خفه شدن یعنی آزرده شدن شکل لازمی آن است.
فشردن گلو تنها یک شکل دارد وآن خفک کردن است. او مرا خفه کرد یا خفه ساخت ، یعنی آزرده کرد. اومرا خفک کرد، یعنی گلوی مرا فشرد.

درگذشته ها درفرارود خپک به کار می رفته است ، چنان که درشعرآغا جی بخارایی آمده است :

هیچ خردمند را ندید به گیتی
کزخپک عشق او نبود برومند

اکنون خپک که ازواژة خپ به معنای پنهانی وبی صدا با «ک » نشانة‌تصغیر ساخته شده است، کسی را می گویند که پنهان کارباشد. دربعض گویشهای فارسی خپ شو به معنای چپ شو نیزبه کار می رودو همچنان خپ وچپ به معنای بی سروصدا درگفتار کاربرد دارد.