بتین ، غرغښت ، سرین

از کتاب: غرِغښت یا گرشاسب

بتین ، غرغښت ، سرین، اترط  ، (گرشاسب) سرند


یکی از مسایلی بسیار مهم که اینجا بار اول طرح میکنیم و بنظر من برای تاریخ فولکلوری و نژادی این افغانستان کمال اهمیت دارد این است که نیکه گان نژادی افغان را که به ۳۰۰ سال و اندی میرسید از آنجا گرفته و به جایی میبریم که اوستا و منابع اوستائی به فاصله (۳۰۰۰) هزار سال قبل از امروز و به نقل آنها رنگین است نا گفته نماند که مجموع این (سه نیکه گان) را به السنه لاتینی (ترۀ نی ته) گویند و ما اینجا آنرا به (سه نیکه گان، یانیکه گان ثلاثه) ترجمه و استعمال میکنیم.

این نیکه گان ثلاثه عبارت از بتن ، غرغښت ، سربن ، افغانها سلاله نژادی خویش را احیاناً از نظر فولکلور به آنها میرسانید از نقطه نظر زمان علیا به مقاومت روان صدر اسلام قرار میدهند و در سطح پایان تعداد قبایل و عشیره که از برنیکه وجد منشعب میشود بیحد زیاد است مقصد ابن است که این روایات که به رنگ و گهر وجود داشته است در بعضیاز کتبها در هندبزبان اردو در دوره تسلط انگلیس ها در هندوستان به چاپ رسیده مثل حیات افغانی ، (خورشید جهان) مقالات افغانی ، معلوم میشود که از نگارش و چاپ آنها مقاصدی معین در کار بوده مطلب عمده و اساسی من از اینجا این است که این (سه نیکه) را نویسندگان افغانی به همان اسمای معین که ایشان گفته و شنیده و دور از حقیقت تکرار کرده ، از اصل ترجیع آنها بی اطلاع مانده و بصوب نکاتی میروند که خالی از حقیقت است .

شبه نیست که اسما بتن ، غرغښت و سربن ، همان نام های (ترت) (گرشاسب) (سرند) است که در مباحث آینده برای هر کدام مطالبی خواهم نوشت . در میان این سه نام غرغښت نزد ما افغانها مشهور تر است و نویسندگان را در اطراف او درامه ها و پارچه های ادبی نوشته تا اندازه یی اسباب شهرت وی را فراهم کرده اند و اینک با اول او را بنامی که در اوستا ذکر شده بصورت (گرشاسب) معرفی میکنم که (غرغښت) به لهجه ملی و رسم الخط ملی عینا مراد اوست این دو نام که اینجا به تلفظ محل و زمان دو اسم یک شخصیت ارائه نمودیم از نقطه نظر مفهوم معینی داند که یکی (اسپ تیز رو کوهی) دیگری عین (کوه گرد) معنی میدهند (غرغښت) و (گرشاسب) از کتاب گرشاسب ابوالمؤید بلخی تا تاریخ سیستان و بالاخره تا گرشاسب نامه اسدی طوسی در اطراف شخصیت او پاره مطالب کم یا زیاد نوشته اند و او را رفیقان (زرد هشت) حساب کرده اند .

غرغښت پسر (اترت) و سلسله نسب او به چندین پشت به جمشید میرسد او در تمام جنگها با پدرش (ابتن) (اتریت) و تنها جنگها کرده هندو و هندویان .

توران و چینیان را به متابعت خود درر آورده . به کابل پدر و پسر جنگ ها کرده و پادشاهی نموده زرنج سیستان به کمک اسیران کابلی آباد ساخته و در تمام این جنگ ها از (پهلوانی) به (اسپهبدی) و مقام پادشاهی رسیده است غرغښت از بعضی نظرها با رستم جهان پهلوان افسانوی کابلستان قابل مقایسه و احیاناً شایسته تقدم است او در نکته که نام گرشاسب درپشتها اوستا ذکر شده در نام رستم اقلاً به اسم که ما میشناسیم جزی نسبت بر او تقدم پیدا میکند .

گذشته ازین نام او و پدرش بحیث پادشاهان کابل یاد گردیده و رستم کابلی زابلی به این صفات نرسیده . بعضی از نویسندگان (گرشاسب) را پهلوان (زورمنش) و رستم پهلوان (نرمش منش) خوانده و هر دو پهلوانان کابل را به صفات جداگانه شناخته اند.

بهر حال غرغښت ، یا گرشاسب ، پهلوان افسانوی یلی قدیم آنکه حیات و مماتش در کابل میگذرد و لارد مستتر فرانسوی او را (پهلوان کابل) میخواند کسی است که جامعه افغانی بحیث یک تن ، از نیاکان خود میشمارند و از (۳۰۰۰) سال در افغانستان معروف و مشهور است . (سرند) یا (سربن) دومین شخصی از جمله نیاکان (ثلاثه) و اسم (سرند) از زمانه های قدیم سه هزار ساله فرق نکرده و همه جا او را (سربن) می شناسیم و حاجت به تحلیل فیلولوژی ندارد .

این (سربن) یا (سرند) پسر شاه میداند و مقصد از شاه از کورنگ شاه زابلی است. بهر حال در گرشاسب نامه بحیث شهزاده کابلستان ذکر گردیده و بالاخره در جنگ با (تورک) شهزاده دیگر زابلی کشته شده . (ابتن) یا (بتنی) با (بیت نیکه) که عبارت از اترت باشد پسر (شم) پسر (تورک) پسرشیدسب پادشاه است که شرایط زمان و مکان و مقتضیات زبان لهجه به بسیار فرق ، جزئی ایشان را به (اترت گرشاسب ، سرند) میگوئیم همان یک سلسله پهلوان مجاهدین ، مبارزین ، مدافعین ، آئین و فرهنگ و کشور کشائی و کشور داری بودند و از زمانه های بسیار کهن علم بردار نهضتهای سیاسی اجتماعی فرهنگی این سرزمین بشمار میرفتند و ایجابات زمان آنها را به حیث (پهلوان) و (جهان پهلوان) تمام صفات انسانی و ملی را به ایشان داده است. پیشتر گفتیم که گرشاسب یا غرغښت از رفقای (زردهشت) بودند و آیین (اهورانی) در (پکتیا) در (گردیز غرایس) یا (سنگ دژ) قدیم هویدا است این (مرد کوهی) همان طوریکه در زمانه های اوستائی به دیده نیکو نگریسته میشد در اثر تابش دین مقدس اسلامی اطراف چهره او را مینوع های مقدسی گرفت و او و رفقایش به حیث (بیټ نیکه) و(غرغښت بابا) سرند جهان پهلوان سر سلسله نژادی اقوام سلحشور کتله بزرگ افغانی گردیدند این مسئله به شکل گوناگون در میانملل دیگر هم موجود است و می بینیم که در عصر باستان در حالیکه تاریخ بکلی خاموش است به پهلوان فولکلوری و اسنوی می گرایند و بطور مثال اقوام ، جرمنی ، جاپانی ، چینی متذکر میشویم که برای ابهت نژادی و ملی خود به یک سلسله اشخاص میتولوژی متشبث میشوند .

ملت قهرمان افغانستان در اثر ممیزه جبین و صفات ذاتی به اشخاص به اشخاص نیمه تاریخی و نیمه داستانی چند دفعه بر پادشاه کابلستان هم غلبه می یابد . اسم (اترت) در قطار پادشاهانی آمده که بعد پنا اوران جمشید زابلستان ازدواج ثانی او با دختر(کورنگ شاه زابلی) به سلطنت میرسد و (ابتن) یا (اتریت) نام شاهی در استه میگیرد و بعد از کمی در خانه او گرشاسب (غرغښت) تولد میگردد و این پدر پسر مخصوصا بعد از اینکه پسرش و جوان بی همت شدند دوره سلطنت پدرش خیلی طولانی شد زیرا کس به نگاه مخالف به او دیده نمیتوانست (اترت) یا (بتنی) خیلی ادم خدا پرست و نیکو مشربی بود و از بین اندرزهای کـه بپسرش داده در اینجا قسمتی از آن را خلاصه کرده ایم مراتب خیر خواهی دیانت طلبی او معلوم میشود ، نام او را صحیفه های تاریخی بصورت مختلف قید کرده اند مثل بسن ، بتینی بیت نیکه ، اترط ، اتریت .

(اترت) یا (بیت نیکه) جنگ های زیادی به کابل نموده و از دست کابل شاه سـه مرتبه شکست خورده و در شبخون در جنگ چهام در جنگ (سکاوند) کامیاب گردیده . مشار الیه به پادشاهی کابل هم رسیده و در طی جنگ که در نواحی سرحدی زابل بوقوع پیوست کابلشه را شکست داد . (اترت) انسر جای شـود را به فریدون سپرد و خودش وفات کرد پسرش گرشاسب هم از جهان رفت و زمینه برای فریدون یک سره شد.

پس نیکه های ثلاثه : بتن ، سربن و غرغښت که وجود ایشان در عصر اوستائی ثابت است قبل از آیین مقدس اسلامی که روزی در عهد اوستائی و بالاتر از آن در لابلای تاریخ و عنعنات گذشته این سرزمین به صفات بزرگواری و سلحشوری یاد شده اند آنها را به حیث پهلوانان ، مجاهدین و نیکه گان و بابای قوم ها ملت بشمار آورده و برای ایشان هر طوریکه بوده و هر شکلی که گرفته اند احترامات بزرگ قایل شده اند و نام ایشان را تا امروز تجلیل میکنند .

بیت نیکه ، غرغښت جهان پهلوان و سربن بابا در میان ملت نیرومند افغانستان بحیث سمبول قومی و ملی شناخته شده تنها چیزیکه میخواهیم این جا وانمود کنم این است که ایشان طوریکه یک سلسله کتب عصر استعمار بازنگی از آن نتیجه میگرفتند . و آخر داستان را به بنی اسرائیل میکشاندند بکلی پوچ و عاری از حقیقت است و حالا که پرده عقب زده شده است می بینیم سه هزار سال پیش از امروز در عـصـر اوستائی و خدا میداند چقدر سال پیشتر از آن در اقوام و عنعنات ملی و نام و نشان آنها پا بر جا بود .

بیتن ، غرغښت ، سربن که بیشتر به همین صورت در میان قبایل یان قبایل افغانی شهرت دارند کسانی اند که بحیث سر سلسله انساب شهرت دارند و اولی به مناسبت زهد و تقوا به حیث شیخ و مرد جهان دیده و جهانی بـه صفت (شیخ بیتنی) یاد شده و دومی (غښتلی غرغښت) پهلوان نیرومند جهان پهلوان میشمارند و سومی را جوان آتشین مزاج و پر تهور بحساب می آرند .

بیتنی یا (شیخ بیتنی) نیکه و سربن و غرغښته یا غرغښت بحیث قهرمان داستانی در مآخذ اوستائی ذکر شده اند و بار اول بکمال صراحت متذکر میشود که (یشت های) و (بنداهش) از آنها یاد میکنند و مخصوصا تذکار نام آنها از خلال تذکرات (اوستا) بگوش میرسد . ماخذی که معمولاً از آنها مختصر یاد میکردند از هزار و سه صد سال تجاوز نمیکرد این تخمین تقریبی را اقلاتا (۳۰۰۰) هزار سال بالابرده میتوانیم این تخمین از روی لست و تاریخی که ما برای معاصر بیش از زر دشت (شپنیتمان) و کتاب او اوستا قایل شده ایم و اگر به روایات افسانوی توجه نماییم نام غرغښت یا گرشاسب و (بیتنی) یا (بیت) یا نام (زردشت) در یک قطار می آیند و بالاتر از آن با اسم جم و جمشید موسس سلاله دودمان پیشدادیان بلخ هم ردیف میباشد .

من در میان (داستان های عامیانه فولکلور) و تاریخ ثابت به دسته اولی اهمیت زیاد میدهم زیرا (تاریخ ثابت) هر چه باشد بقلم یک نفر نوشته شده میباشد . (داستان های عامیانه) نویسنده مشخص ندارد و از طرف جمعی از راویان توده یی دهن به دهن تکرار شده سینه بسینه نقش و حفظ گردیده طوری که پیشتر یاد آوری کردم بیتنی یا بیت یا اتریت و غرغښت یا گرشاسب . سر بن یا سروند سه نیکه گان سه اقطاب ، سه (تره نیته ، سه واحد مبداء سه ابد ابدال ، سه شیخ ، سه قهرمان سه  بابا سه اجداد ، سه پدر معنوی ، سه سر سلسله انساب ملت با ، شهامت پښتون را تمثیل میکنند که نامهای اصلی آنها در یشت های اوستا و بنداهش ذکر شده است مولفین عصر (مغل و انگلیس) تا اختراع شخص موهوم و مجهول (قیس ملقب به عبدالرشید) و پیروان وی در مورد مبداء نژاد و سلاله پښتون طوری سهم پاشی نمودند که برای (قریب ٤٠٠ سال) افکار و اندیشه این کتله بزرگ را مشوب ساختند .

جناب شیر محمد گندا پوری ابراهیم زی ، صاحب تاریخ (خـورشید جهان) و جناب محمد هاشم خان ، صاحب تاریخ فرشته و صاحبان آثار دیگری چون (آیین اکبری) (مخزن افغانی) . مرات الاقغانی و غیره هزار و یک قصه واهی چون (طالوت فرعون) و (ابرهه پادشاه حبشه) و (قبطیان) و (بنی اسرائیل) و حکایات جعلی (ارخیا و برخیا) و غمزه را بهم یافتند ساختند ولی نور معرفت قرن بیستم همه این داستانهای خود ساخته را از میان برد و انساب سه قهرمان (بیتنی ، غرغښت و سربن) به پشت های اوستا چون آفتاب بر پارچه یخ تابش نموده و همه قصص و روایات جعلی را بکلی ناپدید ساخت بیټ نیکه و غرغښت یا گرشاسب و سربن یا سروند یا سرند سر سلسله انساب جز اشخاص روحانی و نظامی محسوب میشوند ایشان قرار نوشته بعضی مدققین و شعرای اسلامی ویشتهای اوستا از پهلوانی به سپه سالاری شهزادگی به پادشاهی رسیده اند و سلسله آنها مانند غرغښت یا گرشاسب بن اترت ، وبیټ نیکه بن هاشم بن تورک ، بن شیدسپ ، بن توربن جمشید به پادشاه بلخی میرسد ماخذ اسلامی ایشان را بحیث پادشاهان نیرومند ستوده اند که در عرض و طول افغانستان از کابلستان تا زابلستان مشهوراند و جنگ و نبردها و فتح و ظفر آنها مسلم میباشد . چون ملت افغان به (شمشیر و دین) اهمیت زیاد میدهند در نظر آنها جایگاه شاهی سروری از مقام پهلوانی و ذهد و تقوا کوچک تر است. ازین جهت (قوای ثلاثه) به القاب شیخ نیکه و بابا نزد همه گان مشهور و  محترم میباشد .

خطوط منظم چهره ، تناسب اندام زبان مستدل با قوای صرفی و نحوی تطبیق برخی نام های عشیروی و قبیلوی موقعیت اماکن جغرافیائی مطالبی بود که موضوع آریائی بودن کتله بزرگ پښتون را ثابت نگه میداشت حالا که سلاله انساب (قوای ثلاثه) (بیټ نیکه) (غرغښت و سربن) به اساس یشت های اوستا و بنداهش واضع و ثابت گردید ویشت های اوستا از آنها در حدود سه هزار سال یاد آوری میکند و (غرغښت یا گرشاسب ، اتریت یا بیټ نیکه) در جمله رفقا و پیرو "زردهشت" می یایند دلیل محکم دیگر بر اصالت اریائی آنها است . بنده از پنجاه سال با ینطرف راجع به مسایلی که به اریائی بودن کتله بزرگ پښتون تعلق می گرفت وسایل کتب و مقاله ها نوشتم و حالا یک بار دیگر مکرر اظهار میدارم که ایشان در مذنیت باستانی اوستائی ، (ویدی) سهیم و شیریک اند .

افسانه های ملی اوائل مبدا نژادی کتله بزرگ افغان را به سه شخصیت بزرگ نسبت میدهد .

(۱) بیتنی (۲) غرغښت (۳) سربن ، شبه نیست که فولکلور و سلسله و مناسب که از اوائل عصر اسلامی شروع میشود و بیشتر از آن ذهنیت عامه فراموش کرده و دوره های قدیم بر چهار قرن از لوحه دهن توده به کلی پاک شده و بیشتر از چهارده قرن چیزی نمیتوان یافت و یک قلم از کران ساکت است. منتها بصورت بسیار مختصر و اندک به آنها جنبه روحانیت داده (شیخ بیتنی) و یا قهرمان جنگجوی ملی تصور کرده ز غرغښت وادی ههرفته بحیث قوۀ ما فوق طبیعی ملی و مذهبی و عشایری آنها مبدا نژادی و قومی و نسبی خود پنداشته اند .

در شاهنامه وقتیکه (سام) فرزند خود (زال) (پدراند رستم) در قلعه (البرز کوه ) در (60  - 50) کیلومتری جنوب ، بلخ در آشبانه (عقاب) می اندازد و بعد از سال ها در اثر خوابهای مکرر به کوه مذکور میرود که فرزندش را بیاورد . در البرز کوه قوای عجیب و شگفت آوری را مشاهده میکند از دیدن (موکل) یا (ژنی) کوه حیران میشود و رنگش میپرد. این (ژنی) کوه به لباس (غرغښت) بابای کوه (هندوکش) پدر ملت نیکه اساطیری و فولکلوری اقوام پښتانه است که پوست پلنگی در بر کرده و تبرد کانی بر دوش افگنده و آستین ها و سر برهنه در قله های هندوکش از شاخی به شاخ تردد میکند .

غرشاسپه با غرغښت یا گرشاسب دریشت های اوستا به تکرار ذکر شده در آبان یشت تذکر رفته که بعد از (فریدون) "گرشاسب" یا "غرشاسپه" به سلطنت رسید .

مشارالیه از اولاده تریتا (Thrita) از نژاد و اولاده (ساما Cama) یعنی (سم یا شم) میدانند که بعد از (ویوانگا) و (اتویا) پدر جم و فریدون سو مین کسی است که عصاره (سوما ) را استخراج کرده با این عمل نیک به پادشاهی رسیده است ابن تریت یا اتریت یا (بیتنی) اولین شخصی است که در عالم طبابت اظهار تبحرو لیاقت نموده و میخواست ذریعه گیاه مذکور امراض و آلام بدنی مخلوقات را علاج و دفع نمایند برای موفقیت او (هورامزدا) انواع مختلف گیاها را که تعداد اقسام آنها به هزار میرسید خلق کرد و به کمک نباتات مذکور دردها و الام و تبهای گرم و سرد را دفع کرده (تریت) یا (بیتنی) در مقابل این عمل خیر صاحب دو فرزند ، یکی (اوروکشیا Urvakshya) (اورواخشه) که مقنن بزرگ شد و قوانین حیات را تدوین نمود و دیگری (غرشاسپه) یا (گرشاسپه) که جوان زیبا و خوش اندام و خوش شکل و پهلوان جنگی بار آمد .

غرشاسپه یکی از پادشاهان نیرومند و مقتدر دودمان و (پاراداتا) (پیشدادیان بلخ) و آخرین کسی است که بین خاندان پیشدادی و خاندان اسپه واقع شده و در مقابل یک عده مخالفین داخلی آریاتا و خارجی ابراز رشادت شهامت نموده و صحنه فعالیت های او بیشتر در جنوب هندوکش کابل و گندهارا و در غرب و جنوب غرب حوزه ارغنداب و صحنه پهناور سیستان ساحل رود خانه هلمند را در بر میگرفت (زمیادیشت) اوستا کاروایی های مردانه این پهلوان کابلی و ارغندابی و سیستانی بخوبی شرح میدهد یکی از پهلوانی های او را که ابان پشت فقره ۳۷ شرح داده قتل (گنداریووا) (پهلوان کنده هار یا کندهار است) قرار تذکر این (یشت) (غرساسپم) یعنی گرشاسب ، عقب دریاچه (پی شنا) که (دار مستتر) آنرا دره (پشین) تعبیر کرده است قربانی های به نام (آناهیتا) ناهید تقدیم کرده و بر پهلوان مذکور غالب شد (قرابت پشین و کندهار قربانیها و میدان جنگ را تعیین میکند) سرود ویدی از پهلوان مذکور بنام (کندهاروا) (کندهاری) به حیث سر کرده شیاطین تعبیر نموده است .

(دارمستتر) در نوته ٤٨ صفحه ٣٧٦ جلد دوم ترجمه (زند اوستا) خود بفرانسه (گرشاسپه) را (نری مانو گرشاسو) یعنی (گرشاسب نریمان) پهلوان داستانی کابل خوانده است. (کندهاریووا) پهلوان کندهاری خوانده و بعضی مولفین دیگر بواسطه دریا چه (وروکشه) که عبارت (کوه زره) سیستان میباشد این پهلوانها را سیستانی میدانند. (کوه زره) عبارت است از کوه یعنی زمینی که سیل انرا چقر و چقور نموده باشد و رنگ زرد و طلایی بخود بگیرد .

(کوه زره) تقریباً 50 کیلومتر طول دارد و در مواقع آبخیزی هلمند آب در آن جمع میشود و در باقی سال نیمه خشک و نهایت گرم و درجه حرارت در آنجا از ۲۰۰ متر تجاوز نمیکند (کوه زره) اولین دریاچه طبیعی افغانستان است که ملیون ها سال پیش آب آنها جمع میشود وقتی میدان جنگ پهلوان تصوری اوستائی محسوب میشود .

بهر حال پهلوان (گندهاریووا) پهلوان مقتدری بود که از دست (گربناسپه) کشته شده است. (گرشاسپه) یا گرشاسب یا (غرغښت) انتقام خون برادر خود را که (اورواخشه) نام داشت از قاتل وی (هتیاسپه Hitaspa) می کشد و نعش او را در گادی (عراده) میبندد و با خود میکشاند . همین قسم عده از پهلوان دیگر که در میان آنها (۹) نفر پسران (پتانی Pathani ) و اولاده (نی و یک Nivik ) و پسران (وشتهنی Vistithni) بودند با جمعی از پهلوانان دیگر همه را کشت و بخاک یکسان کرد .

(دارمستتر) در نوشته های صفحات خویش که ذکر کردم به ملاحظه میرساند که کاروایی های (گرشاسب) شبیه کار اجرات رستم در شاهنامه است و به این اساس از نقطه نظر اقتدار و بزرگی پهلوانی (گرشاسپه را با رستم) مقایسه میکنند .

نام (رستم) خیلی معروف تر از نام (گرشاسب) استو فردوسی جز یک مرتبه از گر شاسب ذکر نمیکند ولی در اصل حقیقت گرشاسب در بعضی جاه ها گوی سبقت از (رستم) برده است رستم به صفات انسانی نزدیک تر است ولی گرشاسب به هیچ میدان شکست نمی خورد و پهلوان خارج از تصور است . پس قراریکه ۳۱ سال قبل در جلد اول تاریخ افغانستان نوشتم و قسمت از آنرا اینجا نقل نمودم (گرشاسب) یا (غرغښت) را یشتهای اوستا خوب می شناخت و از او در ارام پشت صحبت مینماید.

قرار این پشت گ(رشاسب) پسر (تریت) او از نژاد (ساط) یا (شم) (شم) پسر (اترت) (تریط) است از او پسر به دنیا آمده یکی (او رواخشه) و دیگری (غرشاسپه) یا (گرشاسپ) اولی ادیب و مقنن بزرگ حیات اجتماعی و دومی نیرومند دلیر و پهلوان جنگی بار آمد و در پهلوانی شهره آفاق شد . واز پهلوانی به پادشاهی رسید . (او رواخشه) حین مراجعت از دیار چین بدست (هیتاسپه) کشته شد و انتقام او را برادرش گرشاسپ گرفت و او را به گردونه جنگی خود بسته کرد و از کشور چین به (آریانا) آورد .

یشت های اوستا از دو دریاچه صحبت میکند یکی دریاچه (پشین) و دیگر دریاچه (وروکشهمد) ، دار مستتر فرانسوی موقعیت این دو دریاچه را در سیستان علاقه (پشین) قرار میدهد . طوری که جایش ذکر خواهم نمود (گرشاسب) در سیستان بانی شهر زرنج بود و سی هزار مردان کابلی در آبادی مرکز سیستان صرف مساعی نمود.

بهر حال (دار مستتر) به این عقیده است که (غرشاسب) یکی از پهلوانان نیرومند کابلی است ولی اکثر اوقات او در سیستان سرزمین آباد هیرمند و فراه رود خاش رود و رخد رود و خشکرود و هروت رود گذشته و در کابل و زرنج پادشاهی نمود . و در دریاچه های معروف سیستان در (کوه زره) (دریاچه دسکین) دریاچه پوزک (دریاچه ابری) شکار جای او بود . اوستا و شاهنامه و گرشاسب نامه کتابهایی است حماسی و کارنامه های هر دو پهلوان کابلی قرنها زیب وزینت یافته و شاهنامه و گرشاسب نامه را میتوان نامه های باستانی همین پهلوانان کابلی دانست . شبه ای نیست که ماخذ و مبدا اکثر داستانهای رزمی و حماسی و اسطیری قدیم آریائی سرود (ویدی) بوده و از آن افسانه ها و داستانهای یشت های (اوستا) به تدریج ساخته شده است و طبق قضاوتهای محیط ازین همه داستان و افسانه قصه های دیگری ظهور کرده نسبت به عصر ویدی افسانه های اوستایی در محیط تاریخی و جغرافیایی به ذهن و عرف ما نزدیکتر است چنانچه (اوستا) نسبت به (وید) مثال قطره است در مقابل دریا این بر همگان روشن است ، این سلسله در عصر اسلامی وارد شده و شعرا و نویسندگان قرون اولی اسلامی مانند ابوالموید بلخی و دیگران وارد میدان شدند و ماخذ بزرگ و اساسی این عصر (غرغښته) (گرشاسب) شاعر بلخ در قرن چهارم هجری بمیان آورد از او یاد کرده و معلوم نیست که از کجا و چطور از ماخذ قدیم استفاده نموده ولی سلسله (وید) و (اوستا) و (ماخذ عصر اسلامی) بهم مربوط و مسجل است تا اینکه نوبت به حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی میرسد که کتاب (گرشاسب نامه) را تصنیف نموده است (٤٥٦ هجری قمری) این کتاب بعد از شاهنامه در بین ماخذ بزرگ ما بشمار میرود . مؤلف مجهول تاریخ سیستان به نقل از ابوالموید بلخی یکی دیگر از جمله ماخذی است که راجع به (گرشاسب) سخن بزند و فردوسی در آیینه شاهنامه در ۲۱۰ هجری قمری و اسدی طوسی در ٤٥٦ هجری قمری وفات نموده و میان تاریخ وفات این دو نفر قریب (150 سال) تفاوت است . فردوسی شهنامه خویش را در غزنه و بین غزنه و طوس در سرزمین خراسان نگاشته و ۲۰ سال آنرا مخفی نگاه داشته تا به سلطان مشرق محمود زابلی تقدیم داشت و اسدی طوسی شاعر و حکیم خراسانی گرشاسب نامه را در حصص شمال غرب (آذربایجان) در قلمرو (ایران) در رسیدخ (نخجوان) در سایه مساعد حکمران (بودلف) به پایان رسانیده است .

یکی از مسایل بسیار مهمی که اینجا بار اول طرح میکنم و بنظر من برای تاریخ فولکلوری و مبدا سلاله نژادی این سرزمین کمال اهمیت دارد ، این است که نیاکان نژادی کتله افغان را که اوایل آغاز عصر اسلامی میرسد . از اانجا گرفته و به جایی میبرم که کتاب مزدی سنای اوستائی به فاصله سه هزار سال پیش از امروز به نقل آنها رنگین است . ناگفته نماند که مجموع این (سه نیاکان را به زبان های خارجی) (تری نی ته Trenite) گویند و آنرا میخواهم به اصطلاح وقت (نیکه گان ثلاثه) ترجمه نمایم .

این نیکه گان (ثلاثه) عبارت است از بیتن ، غرغښت سربن ، که افغان ها مبدا سلاله نژادی خود را احیاناً از نقطه افسانه ها و داستان ها به این (سه نیکه) می رسانند و اینها را از نقطه نظر موفقیت تاریخی و جغرافیائی به آغاز عصر اسلام قرار میدهند و در سطح پایان تعداد قبایل از آنها منشعب میشود که از حساب تخمینی بیرون است.

مقصد کلی من در اینجا این مسئله نیست که به شرح تعداد قبایل بپردازم زیرا این خیلی ابتدائی و پاره کتابهاییکه در هند به زبان اردو دوره تسلط انگلیسی ها به چاپ رسید متعدد است مانند حیات افغانی ، خورشید جهان مقامات افغانی که به تفصیل وارد بحث گردیده اند .

نقطه اساسی من در اینجا این است که این (سه نیکه) را نویسندگان افغانی به همان اسمای محلی شنیده و گفته و تکرار کرده و از اصل نام حقیقی ایشان اطلاعی بهم نرسانیده اند این مسئله خیلی نزدیک به حقیقت است که تلفظ کلمات یک روش و برخورد آن در یک محیط معین فرق میکند این به آسانی فهمیده میشود که (بیتن ، غرغښت ، سربن) خطور (اترط ، تریت ، گرشاسب ، سربن) شده است .

در میان این سه نام (غرغښت) در ذهن عمومی افغانها مشهور تر است و نویسندگان ما در اطراف او درامه ها ، افسانه ها و پارچه های ادبی نوشته اند و اسباب شهرت او را فراهم کرده اند و اینک بار اول او را (گرشاسب) یا (غرغښت) معرفی میکنم و از نظر فیلولوژی مقابله هر دو نام یک چیز واحد است هر دو (اسپ کوهی) و (کوه گرد) معنی میدهد . غرغښت و گرشاسب از قطار شخصیت های فیلولوژی بسیار مهمی است که از(اوستا) گرفته تا (بنداهش) و کتاب گرشاسب ابوالمؤید بلخی و تاریخ سیستان و بالاخره گرشاسب نامه کتاب های دیگر در اطراف کار نامه های جنگی او نوشته اند و این دو نام بزرگ به لباس واحد در آورده اند . (زردشت) و (گرشاسب) مصاحب و هم راز یکدیگر بودند. افسانه های فولکلوری به گرشاسب حیات دیر پای داده تصور مینمایند که در مغاره ای در سمت شمالی کابل هنوز حیات است .

غرغښت پسر (اترط) یا (تریت) یا شیخ بیتنی و سلسله او به چند پشت به جمشید میرسد . وی در تمام جنگها با پدرش (بیتن) هم صدا بوده و در غزوات هند با (هندیان) و باشندگان (توران) و (چین) شامل بوده و باشندگان نقاط مذکور را مطیع خود ساخته و در برخی محاربات پدر و پسر سهیم بوده و پدر و پسر به مقام پادشاهی رسیده و شهر زرنج سیستان را تحت نظر مهندسان هندی و رومی و اهالی کابل زمین آباد ساخت غرغښت و رستم را بعضی ها از بعضی نظرها قابل مقایسه میدانند و برخی مباینت میان آنها قایل میشود . درست است که غرغښت و رستم پهلوانان افسانوی کابلستان و زابلستان اند . هر دو جهان پهلوان و سر بر آوردگان یک سرزمین اند و پرورش یافته یک شهر و دیاراند فقط یک نکته در میان است که از نقطه نظر نام و نشان پدر و خصالت پهلوانی گرشاسب از رستم گوی سبقت ربوده . یشت های اوستا از گرشاسب نام میبرد و از بردن نام رستم خاموش است . گذشته ازین گرشاسب نامه او و پدرش را بحیث پادشاه کابل یاد کرده حال آنکه رستم کابلی به این صفت نرسیده . رستم در بعضی جنگها خویده (رستم و سهراب) در بعضی جنگ های دیگر پشت داده و گریخته (رستم و اسفندیار) با آنکه گرشاسب در همه جنگ ها فاتح ومنصور بوده و هیچ کسی یارای مقابله را با او نداشته بدین مناسبت از نظر پهلوانی یکی را (زورمنش) دیگری را (رحم منش) خونده اند این کوچک ترین فرق میان هر دو است .

بهرجال (غرغښت ) یا (رستم) هر دو پهلوان افسانوی قدیم اند که دار مستتراولی رالز پهلوانان نیرومند کابلی زمین محسوب میدارد و از سه هزار سال در این دیار مشهور است دومی به شهادت شاهنامه از زنش (رودابه) دختر مهراب شاه کابلی و پدرش (زال) پرورش یافته دامان عقاب در البرز کوه بلخ است و بقرار تمام افسانه ها هم زمان گرشاسب بود .

(ابتن) یا (بیتنی) یا (بیت نیکه ) عبارت از (اترط) شاهنامه (و گرشاسب نامه است) مشارالیه پسر (سم) یا (شم) است و او پسر (تورک ) و پسر (شیدسپ) پادشاه کابلستان است . اسم (اترط) در قطار پادشاهای آمده که بعد از پناه بردن جمشید به (زابل) و (زابلستان) (مرکز آن گندهار و از حوزه ترنک تا حوزه هلمند) و مزاوجت ثانی او با دختر (کورنگ) شاه رسیده اند تذکر یافته و به سلطنت رسید .

(اترط) یا (ابتن ، پسر) شیدسپ ، به پادشاهی رسید و کمی بعد در خانه او (گرشاسب) یا غرغښت تولد یافته . این دو پدر و پسر و مخصوصاً پسر در جوانی پهلوان بی همتا بود و هیچ کسی یارای سخن گفتن از ترس او با پادشاه نداشت . (اترط) یا (ابتن) (شیخ بیتنی) مرد روحانی بود و در جنگها کفایتی نداشت معذالک از تمام شهزادگان بیشتر و طولانی تر سلطنت نموده است این موفقیت در سایه شمشیر پسرش میسر شده بود .

(اترط) (بیتن) جنگهای زیادی در کابل نموده و از دست کابل شاه سه مرتبه شکست خورده و شبخون جنگ چهارم در (سنگ سکاوند لوگر) کامیاب گردیده است . مشارالیه به پادشاهی رسیده در جنگی که در (زابل) بوقوع پیوسته است کابل شاه را در کابلستان سلطنت داده است . اتربت جای پادشاهی خود را به (فریدون) سپرد و به جهان فانی شتافت و پسرش (گرشاسب) بعد از زخم خوردن در محاربه از دست یک نفر تورانی در غار کوهی در سمت شمالی کابل پناه برد و بحساب جادو آنجا مستقر گردید.

(سرند) یا (سربن) سومین شخصیت از (نیاکان ثلاثه) است که اسم او (سرند) و (سربن) عینا یک چیز است و مراجعه به استمداد از فقه اللغة ندارد .

بعضی منابع قدیم مانند (بنداهش) و بعضی کتب دیگر که به پهلوی آمده بیشتر داستان ها با تبعیض جادو و جادو گری مخلوط شده و در نتیجه قصه ها رنگ فولکلوری گرفته ضمناً چنین پنداشته اند که گرشاسب مرگ و میر نداشته است و در نتیجه چنین تصور کرده اند که (گرشاسب نمردنی) بوده است گرشاسب خودش مرد زیبا و جوانی در نغمه پاک و به این صفت در روزگار اخیر با (سوشبانس) همکاری میداد و برای نابود ساختن دیوان امادگی میگرفت در اینجا یک نفر جادوگر به اسم (ننتی) بفکر افتاد تا به گرشاسب آزار برساند لذا چاره بدین سان دید که دختر قشنگی را پیدا کند و با گرشاسب همبستر سازد و او را (ناپاک) کند و بدین طریق صفت (نمودن) را از وی زائل سازد . در اینجا فروهر (سوشبانس) و (یزدان اهورا مزدا) به پاس خدماتیکه گرشاسب به آیین (اهوراتی) انجا داده بود به سر وقت او رسیده و قرار افسانه ها او را به صفت (نمردنی) باز آوردند .

(گرشاسب) نهصد سال عمر کرد و آخر یا در جنگ تورانی ها مجرده شد . یا بصورت عادی عمرش به سر رسید میگویند که مشارالیه (نمرده و به اعتقاد بودائی ها) در (یزوانا) بخواب رفته و هنوز بخواب است و در یکی از غارهای کوهستانی شمال کابل زمین بخواب رفته . در بامیان بنابر یک اثر انگلیسی که خود دیده ام نامش فراموشم شده شخصی در یک (سموچ) روی چپرکتی دراز کشیده و این موضوع شاهد با وضمه گرشاسب بی از تباط نباشد .

در سمت شمالی کابل دریای کوه (اشوکاب عاشقان) منطقه است موسوم به (ریگ روان) در مجاورت این منطقه دخمه ایست (در زیرزمین) و مردم افسانه های زیادی نقل میکند و میگویند در دهن غار اگر خوب گوش فرا داده میشود آواز نعل آسمان و صدایی نقاره شنیده میشود .

این محل را رهایشگاه (گرشاسب) یا (دخمه گرشاسب) در سمت شمالی کابل میتوان خواند من اینجا را دیده و حقایقی را با افسانه های محلی تطبیق کرده ام . این محل را یک (چله خانه بودائی) میتوان گفت در اطراف کوه ریگ روان شهر و آبدات بودائی زیاد است و قبری هم درین دخمه موجود است که گل کار محلی درست کرده ، بعضی افسانه ها و بعضی نام مثل (سمندر خیل) که دخمه گرشاسب در انجا بود میتوان یافت . هکذا نام (بهن) هم در یکی از سه استوپه (خم زرگر) میتوان دید در شمال کابل (ده سبز) هم یک خانه سنگی موجود است تا حال این محل را ندیده ام در اطرافشان نادیده چیزی نمیتوان گفت .



زشم زان سپس اترت آمد پدید 

از بن هر دو شاهی با ترط رسید 

دل افروز اترت شد نیمه روز 

سپهر یلان کرد گیتی فروز