در بیان هزیمت سردار صاحبان قندهار
در بیان هزیمت سردار صاحبان قندهار
و توقف فوج در قندهار [و کشیدن بیماری] و بعد دو ماه روانه شده جانب قلعۀ غزنی و فتح قلعۀ مذکور، و دستگیر نمودن عالیجاه شجاعت دستگاه غلام حیدر خان خلف الصدق امیر دوست محمد خان
سردار قلم که معرکه آرای میدان سخنوریست، در طی منازل این مدعا چنین بیان می نماید که: در سنه یکهزار دوصد پنجاه و پنج [۱۲۵۵] هجری، هر گاه سردار صاحبان قندهار، هر یک سردار کهندل خان و سردار رحمدل خان و سردار مهر دل خان از سر دغا بازی و نمک بحرامی حاجی کاکری روی گردان کعبۀ اسلام راندۀ بیت الحرامف از مقابله و شبخون افواج سرکار انگلیسه بهادر که از بی آبی و بی قوتی، نزدیک شکست رسیده بودند، رخ تاپ گردیدهف و قلعه قندهار را گذاشته، معل عمله و فعله و اتواپ روانۀ قلعۀ گرش شدند، که صد کروه مفاصله از قندهار دارد. و صاحبان عالیشان، بعد تسخیر قندهار بنابر گرفتاری سردار صاحبان ممدوح یک پلتن و پنجاه سوار از ترک سواران، و یک پلتن و هزار سوار، و اندرسین(۱) صاحب
-----------------------------------------------------------------
(۱)ک: اندرسنی (؟) فدا حسین ۲۲ک اندرسین.
بهادر، و از فوج اولیای دولت، دو ضرب توب و دیگر اسباب جنگ تیار کرده، روانۀ قلعۀ گیرش نمودند.
در این ثنا کین (۱) جنرال صاحب بهادر و کماندر چیف بهادرف صورت اضطراب (۲) سپاه خود دیده و همین آواز داد[ند] که این مردان! بکوشیدف و جامه زنان نپوشید! در این حالت غازیان جلادت نشان از بس ترددات دلیرانه، و حملات بهادرانه، از میدان و غا رخ تاب نگردیده، اندرون قلعه رفتند.
چون در این دو توپ صدها مردمف در قلعۀ غزنی غذای تیغ بی دریغ غازیان شدند(۳) و صدها بزخمهای کاری مبتلا گردیدندف باز فوج بنگاله [و بمبئی] هر چهار طرف قلعه (۴) یُرش اوردند. با وصف این قدر یُرش و معرکه آرائی، مردمیکه از قدیم ملازم و رفیق نواب غلام حیدر خان بودند، از روی نمک بحرامی بطمع جیفۀ دنیای بیوفا دین خود را فروخته و از اخذ مبلغان کمپنیف روی خود [ها,] را سیاه
-----------------------------------------------------------------------------
(۱)الف، ک، ج: لین، که صحیح ان کین است [رک ک تعلیق ۳۴]
(۲)الف: اضطرار.
(۳)بقول فدا حسین ۲۹ درین گروه مجاهدین هندی مولوی غلام امام متوطن کویل و مولوی علی نقی شکارپوری هم بودند.
(۴)ک: فعله.
نموده، از میدان جنگ بی جنگ [-کحمر مستنفرة فرت من قسوره-(۱)] گریخته رفتند. و هر قدر غازیان جلادت نشانف که در قلعۀ مذکور بودند، شربت شهادت از آب کوثر نوشیدند، و داخل روضۀ جنات تجری من تحتها الانهار-(۲) شدند(۳).
[بعد] از شهادت غازیان علیهم الرحمه، افواج انگلیسه بهادر استیلا آورده، داخل اندرون قلعۀ مذکور گردیدندف و طنبور فتح و فیروزی نواختند، و آنچه که اسباب در اندرون قلعه افتاده بودف چنانچه سه هزار اسپان ترکی تازی و ایرانی دو هزار شتران کابلی و بلخی وبخارائی و بغدادیف و قبضه های شمشیر ایرانی اصفهانی و طهرانی و فارسی و عربی، و صدها شالهای
--------------------------------------------------
(۱۹قران المدثر،۵۱ج۲۹
(۲)قرآن البقره ۲۵ج ۱
(۳)در نسخۀ ب درینجا مطلبی است که در نسخۀ دیگر نیستو ذیلا اورده می شود: " میگویند که فتح قلعۀ مذکور بصلاح و رقابت بعضی امرای سردار مذکور[غلام حیدر خان] شده، و جناب زبدۀ سادات عظام قدوه علمای کرامف رافع رایات اسلام مولوی نصیر الدین صاحب که بعد شهادت جناب مولانا سید میان احمد شاه غازی در ملک سندهت امده بود، بسیاری از اهل اسلام را دعوت جهاد کرد، و پیش دوده خان مری و بجار تومبکی رفته چند ماه در انجا متوقف بوده، جهت جهاد کفار سکهـ بسیار سعی و تلاش نمود، لیکن موثر نیفتاده و جناب مولوی صاحب موصوف هم در همین جنگ قلعۀ غزنی با مجاهدین مومنین راسخین جرعه نوش باده شهادت گردید...."
پشمینه کشمیری و هزار ها من کشمش و بادام و پسته های خندان نمکین، و روغن زرد و برنج و آرد خشک و هزار ها تفنگچه و چند هزار جلد کتاب از هر علوم منطق و معانی و اصول و فروع و صرف و نحو و عربی و فارسی (۱) هر چه که بودند، همه را داخل گدام سرکار نمودند.
و عالیجاه نواب غلام حیدر خان صورت فرار را در مرات خیال خود نازیبا دیده بلکه عار دانسته تن تنها دست بشمشیر در قلعه مذکور بر کرسی جلادت نشسته بود. گردا گرد نواب ممدوح کمپنیان سرکار ایستاده شدند، تا انکه از کماندر چیف صاحب بهادر حکم شد، که پلتن حسنی [فداحسین: حسینی ] و جنرال راپت صاحب بهادر، و برنس سکندر خورد و پنجاه سوار و احمد یارخان(۲) حلف وزیر وفادار خان کپتان پرت (۳) صاحب در قلعه رفته، نواب غلام حیدر خان ر گرفته
---------------------------------------------------------
(۱۹سردار غلام حیدر خان مرد دانشمند و شاعر و ادیبی بود بیلو در سفرخانه خود [-ص ۵۰] گوید که و یهفت جلد کتب قدیم تاریخی فارسی و پشتو بمن داد. کتابخانۀ او در غزنی معروف بود [ر ک ک تعلیق ۴۲, ]
(۲)ک ک احمد یازخان.
(۳)الف: کپتان پرنیصاحب [؟] شاید صحیح آن کپتان بیت باشد، که یکی از منصبداران انگلیسی بود درین جنگ [حیات امیر ۲-۲۳۶] فدا حسین ۳۱: پریتصاحب.
بیرون بیارند (۱).
صاحبان ممدوح بموجب حکم کماندر چیف صاحب رفته نواب [مذکور] را از قلعه بیرون آورده در خیمه کماندر چیف صاحب بهادر رسانیدند. صاحب ممدوح نواب مذکور را بکمال اعزار و اکرام بر کاویل(۲) کمخواب نشانیده و بسیار تعارف و صفا و مرحبا الیه بعد لمحۀ صاحبان ممدوح بر اسپان شوار شده، و نواب معظم الیه را بهمراه خود گرفته، در خیمۀ اولیای دولت تشریف فرمای شدند. و در حین استیلام، نواب مذکور بی حکم بر کرسی شاه نکرد، بلکه سخنان [سخت] دُرشت نسبت باولیای دولت، بزبان اورد. و آب برای نوشیدن طلب کردو هماندم
-------------------------------------------------------------------------
(۱)موهن لال که ناظر همین وقایع بود می نویسد: بتاریخ ۲۳ جولائی ۱۸۳۹غزنی فتح شد. و چون ما به قصر سردار غلام حیدر خان داخل شدیم، زن وی دختر سردار محمد عظیم خان را دیدم و شناختیم زیرا اورا در سنه ۱۸۳۲هم دیده بودم. کپتان کونولی به حفاظت او مامور شد، و میجر مگر بگو گماشته شد، که سردار را بیابد. وی سردار را با یک عدۀ مسلح بالای برج دید، و اطمینان امان جان داد. سردار بعد ازین بر اسپی و بعد از ان با من [موهن لال] در یک خیمه می زیست. چون بحضور شاه شجاع رفت با کمال مهربانی پدیرفته شد[-حیات امیر۲-۲۳۰].
(۲)فداحسین ۳۱: کرسی کمخواب.
آب از صراحی اولیای دولت، در گلاش (۱)برایش آوردند. بادشاه باو فرمود که: همین آب بخور! نخورد. بعده از صراحی مرزا قلی کشمیری (۲) که خال سیاه کفر را از چهرۀ خود به آب اسلام شسته بودف آب اورده بنواب مذکور دادند، که نوش جان نمود.
باوجودیکه ساعتی مابین اولیای دولت و صاحبان ممدوح و نواب موصوف شمع قیل و قلا در مجلس اجلاس روشن گردید، لیکن غنچۀ ظبیعت نواب مذکور از اهتزار نسایم گفتگوی اولیای دولت و صاحبان ممدوح هرگز متبسم نشده. بعده شمع مجلس آرائی خاموش گردیده، نواب مذکور باتفاق صاحبان ممدوح سوار شده، در خیمه کماندر چیف صاحب بهادر امده آرام پذیر گردیده.
اولیای دولت هر چند بازوی نواب مذکور از صاحبان ممدوح در خواست نمود هر گز ندادند، و در قبضه (۳) خود نگهداشتندف و بعد فتح قلعه غزنی، آنچه که اسباب و سامان از هر قسم در حیز تاراج اورده بودند همه را ضبط سرکار نمودند. و هر چه که سپاه انگریز درین جنگ از کشته پشته شده بودندف همه را یکجای در چاه خندق کلان انداختندف و نعش های غازیان شهیدان که مثل شهدای کربلا بی گور و کفن
--------------------------------------------------------------------
(۱)ک: در کاسه برایش .
(۲)فداحسین ۳۲: میرزا قلی کشمیری عرف موهن لال که در رفاقت سکندر برنس صاحب از قدیم مسلمان شده بود[ رک : تعلیق ۵۳].
در میدان معارک افتاده بودندف مردم مسلمین میخواستندف که بموجب ائین دین پیغمبری تجهیز و تکفین نموده مدفون نمایند. لیکن سرکار حکم ندادف از انجا که بقدرت الهی در همان شب تمام نعش های غازیان شهیدان از میدان جنگ غایب شدند والله اعلم بقدرت کامله ذوالجلال و عنایت شامله ایزد متعال کجا رفتند، که نشان آنها معلوم نشد! بلکه خون شهیدان که بر زمین ریخته بود از ان نیز اثری پیدا نگردید.
و عجب تر انکه:یکنفر غازی اندرون برج قلعه نشسته بود، و گوله های تفنگ میزد، چنانچه هفتاد نفر از لشکریان بر باد داده. هر که از لشکر بر او میرفت باز زنده نمی امدو اخر بعد از سه روز، همان غازی معلوم نشد که کجا رفت؟ و در میان قلعۀ غزنی این چنین زیر زمین های عظیم بودند، که تا مدتی ازین معنی بافواج سر کار انگلیسۀ بهادر خبر نبود. اخر بعد مدت چند ماه هشت صد عورات محترم خورد ساله معۀ اطفال و پانصد مردان خراسانی و سه صد راس اسبان از زیر زمینها برامده بطرفی رفتند، واحدی و فردی از لشکریان مزاحم و متعرض حال انها نشدند، و نه پرسیدند که کیستند؟ و کجا بودند و کجا میروند؟
چون بعد از پنج روز تمام اسباب از قلعۀ غزنی صاحبان عالیشان بیرون کشیدند، طبل حکمرانی سرکار انگلیسه بهادر در قلعۀ غزنی و اضلاعش در نوای آوردند(۱).
---------------------------------------------------------------
(۱)موهن لال در کتاب حیات امیر دوست محمد خان" و جنرال ایبت در روز نامچۀ خود مشاهدات این وقایع فتح عزنی را به تفصیل نوشته اند. آنچه برای تکمیل این مبحث ضروریست از دو کتاب مذکور در تعلیق ۴۳ تلخیص کرده ام بدان رجوع شود.