مستوره غوری

از کتاب: زنان دری پرداز

چهره هایی را که روز گاری مشعلداران فرهنگ و ثقافت وطن ما بودند کسانیکه با آفریده ها و دستاورد های هنری خویشتن بر غنای گنجینه یی فرهنگ و هنر بر بهای این مرز و بوم می افزودند و چراغ شعر و هنر پیوسته پرتو افشان نگهداشتند چنانکه در میان رفتگان و راهیان شعر دری که از نهایت عفت و پاکدامنی به بی بی سفید پوش مشهور شده بود در قطار شاعر زنان قرن سیزدهم قرار دارد میتوان از مستوره غوری نام برد.

وی در میان چهره های درخشان ادب دری یکی هم پرده نشین سخنگوی است که سیمایش در درخشش و تابناکی دارد و این از جهت آنست که از یکسو گفته هایش از دل برخاسته و بردل می نشیند چنانکه شعر او که سخن دلش است بردل چنگ می زند و بردل نشیند از سوی دیگر عفت و پاک دامنی او نکته عطف و قابل توجه یی برای تذکره نگاران بوده است .

مستوره احساسات زنانه اش را در لابلای سروده هایش بازگو کرده است اما تا جایی که منابع و ماخذ در باره او سخنانی چند گفته است خیلی اندک و ناچیز است و از جانب دیگر همه از روی یکدیگر گرفته اند و موضوع تازه و بکری که درین ماخذ به چشم بخورد دیده نمی شود به همین سبب اقلا به معرفی ماخذی که راجع به مستوره تذکراتی آمده است می پردازیم و بعد از خلال این یادداشت ها زنده گینامه او را که متاسفانه خیلی مختصر است به دسترس خواننده گان این نوشته میگذاریم امید در آینده این نقیصه با دستیابی به دیگر اشعار مستوره تا حدی برطرف گردد.

صفحات منابع و ماخذی دیده شده در این باره اینها اند.

پرده نشینان سخنگوی ما گه رحمانی    ص 75 

تاریخ زبان و ادبیات ایران در خارج از ایران    ص 244


پشتنی میر منی   ص 156-157 

آریانا دایره المعارف  جلد 6 ص 269 

دیوان محجوبه      ص 159 

ادب   ش 3 س 23 1354 ص 39 .

مجله زنان افغانستان ش 3 س 3 1363 ص 44

امان افغان   ص ...

زنان سخنور دفتر سوم تهران 1337 ص 308 

بی بی حور النسا متخلص به مستوره که به بی بی سفید پوش شهرت داشت سلسله نسب شان به حضرت سلطان ابراهیم قتال میرسد وی در دره های سرسبز و شاداب غور زندگانی داشته چنانچه خود گوید:

نسب از خواجه زورم بود حور النساء نامم      تخلص گشته مستوره به ملک غورماوایم 

این زن فاضل و دانشمند وقتی از فیض کسب علم و دلش روشن شد و وضع زنان را درک کرد و از خیر شوهر گذشت و به سوی تصوف روی اورد.

تا دل و روح را تزکیه نماید مستوره که تخلصش وضع او را واضح میسازد بیشتر از 3500 بیت سرود و نام آنرا (تحفه العاشقین و مفرح المسلمین ) گذاشته است.

او در شعر به کمال رسید اما در هنگامیکه بیش از 34 سال عمر نداشت به تاریخ دوشنبه بیست ماه رجب سال 1345 هجری قمری مطابق 1305 شمسی به استقبال مرگ شتافت و چشم از جهان پوشید وی وضع خود را مثل هزاران زن دگر درک کرده بود و خود را زندانی بیش نمیدانست  و از لابلای اشعار او احساسات و انفعالات درونش به عنوان زن درک میگردد:

رود اشکم برون هرچند مژگان را نهم برهم     بلی خاشاک سیل آورده نتوان بست عمان را 





92


دگر آشوب رستاخیز میسازم مکن عیبم

که من صبح قیامت دیده ام چاک گریبانرا

برو مستوره یکجایی که نشاسندمخلوقت

که گشتی فاش و پر کردی ز ننگ خود خراسانرا

در این تک بیت او وضع خود را زیبا ترسیم نموده است :

فلک بوئی ندارد از مروت ای پری پیکر

ویا دوران نصیب من غم و رنج و جفا کرده

اغلب اشعار مستوره عشقی است سروده هایش روان و دلچسپ است دو غزل او را که ما گه رحمانی در تذکره پرده نشینان سخنگو آورده است در اینجا نقل می کنیم :

دل عشاق گیرد عارضت مستانه میرقصد

بلی چون شمع روشن شد دو صد پروانه میرقصد

به هر جا پرتو نوری ز انوار خدا باشد

یکی در مسجد و دیگر پی میخانه میرقصد

مگر نقاش در بتخانه زد نقش جمال تو

که از شوق تو میبینم بت و بتخانه میرقصد

مرادیروز واعظ وعظ ترک عشق میفرمود

شکست امروز پیمان بر سر پیمان میرقصد

دلم چون دام زلف و دانه خال تو می بیند

از ترس دام میلرزد ز شوق دانه میرقصد

که باشد در پس پرده لوای دلبری دارا

ز آوازش ببین مستوره را دیوانه میرقصد


بتی دارم که با ناز و ادا گیسو رها کرده

میان چون نیشکر بسته دهان چون غنچه وا کرده

فروهشته نقاب ازو و مکمل کرده دو جادو

کشیده وسمه برابر و سر انگشتان حنا کرده

پری روئی جفا جوئی به سان خویش بد خوئی    

به تیره غمزه هندوئی چه خونریزی به پا کرده

به هرجا میروم غایب ز جشم من نمیگردد

به سان مردمگ گویا درون دیده جا کرده

به حال عاشق مسکین جفا چندان چرا داری

که مسکین عمر خودرا بر سر کوی وفا کرده

فلک بویی ندار از مروت ای پری پیکر    

ویا دوران نصیب من غم و رنج و جفا کرده

بگو (مستوره ) این دنیا نباشد جای آسایش         

وگرنه ابن مریم از چه او جا در سما کرده