32

سلامان و ابسال

از کتاب: نگاهی به سلامان و ابسال جامی

بسم تعالی


تلقين مطالب اخلاقی و اجتماعی و حکمتی و سیاسی به وسیلۀ نسر یا نظم روائی ، و در ضمن قصص و حکایات ، از زمان قدیم در بین بشر رواج داشته ، و در ادبیات هر ملتی چنین داستان ها را میتوان یافت که مبنای آن بر حکمت و تلقینات اخلاقی بوده ، و مبادی سود مند و مفیدی را در ضمن حکایات شیرین و دلچسپ در آورده باشند. از نظایر اینگونه داستان ها در هند کتاب کلیله و دمنه و بوداسف و بلوهر است که از سانسکریت به عربی و فارسی ترجمه شده اند، و در ادب پهلوی نیز داستان های از همین قبیل مانند داستان بهرام چوبین  و شهر براز یا اپرویز و غیره موجود بود که در ادب فارسی بهترین نمونه های آنرا در مثنوی مولانا جلال الدین بلخی و منطق الطیر عطار وغیره توان یافت. اما داستان سلامان و ابسال تا جایی که معلوم است ، اصل آن یونانی بود .


و بعد ازین ابو المعالی نصرالله بن محمد منشی غزنوی آنرا در اوائل قرن ششم هجری به فارسی در آورد (حدود ٥٣٦ هـ ) و يک كليله و دمنۀ منظوم از احمد بن محمود طوسی لا معنى (حمد ود ٦٤٢ هـ ) در موزه برتانیه موجود است.

و باز در هرات بدست ملاحسین واعظ کاشفی بنام انوار سهیلی تهذیب و ترتیب شد (حدود ۹۳۰ هـ ) تا که بالاخر از طرف ابوالفضل فیضی دکنی در عصر اکبر ٩٩٦ هـ  در هند بنام عیار دانش به فارسی انشا گردید.

( تعلقات هند و عرب ١٦٦ ببعد ، ساسانیان كرستن سن ٤١٢ ، سبک شناسی ۱ ر ۱۵۷ تاریخ ادبیات صفا ۲ ر ۹۵۰)

و از روایات قدیم یونان به شمار می آمد ، که در عصر انتقال علوم و تراجم كتب یونانی که از اوائل دورۀ اموی تا اواسط عهد عباسیان صورت گرفت ، از آن زبان به عربی ترجمه شده بود . داستان سلامان و ابسال در ادبیات عرب و عجم به صورت مختلف نقل شده، و آخرین شکل ادبی همان است که از طرف حضرت جامی به آن داده شده و من تا جائیکه اطلاع دارم ، تمام صورت آن را در ذیل شرح میدهم :

ولی این اشتقاق نیز با قواعد زبان تازی مطابق نیست و اگر در عربی نام جایی و یا مردی و یا درختی هم باشد، و برای ابسال به فتحۀ اول نظایری مانند ابسال مصدر باب افعال و بسل ثلاثی مجرد نیز درآن زبان موجود باشد، بازهم این دو نام را عربی پنداشته نمی توانیم. زیرا اصل داستان زاده سرزمین عرب و پرداخته يشان نیست، بلکه از راه ترجمۀ یونانی شهرت یافته است، و نامهای کارگردانان داستان هم باید از آنجا باشد. بدانکه سلامان نام آبی بود از بنی شیبانه بر راه مکه از طرف عراق و در ادب عرب ذکر آن مکرر آمده است (رجوع به معجم ما استعجم تاليف عبدالله اندلسی  متوفی ۴۸۷ هـ ، ج ۳ ص ۷۴۵ طبع قاهره ۱۹۴۹ م )