32

هدف فلسفی داستان

از کتاب: نگاهی به سلامان و ابسال جامی

داستان رمز سلامان و ابسال نبرد نفس ناطقه را با قوه شهوت وغضب و سیر کمالی او را و اینکه چگونه بکمال و سعادت خود نایل میشود نشان میدهد پس هدف فلسفی این داستان و به عبارت دیگر آنچه ما از آن حکایت می آموزیم مطابق با مشرب ابن سینا کیفیت رسیدن انسان است بکمال واقعی و سعادت حقیقی خود آدمی وقتی که بکمال خود رسید از حصول کمال برای او لذت دست میدهد آنگاه از دریافت لذت حقیقی بسعادت میرسد.


"و نیک بخت آن جهانی» میشود . در تحقق لذت باید نخست انسان ماهیت شیء لذیذ را ادرا كند. چون ادراک بر دو قسم است : حسی و عقلی ازین رو لذت نیز بر دو گونه است : یکی لذت حسی و دیگری لذت عقلی و ادراک حسی نظر باختلاف حواس باز بدو قسم دیگر انقسام مییابد یکی ادراک حسی ظاهری و دیگری ادراک حسی باطنی . ازین رو لذت حسی دو قسم میشود : نخست لذت حسی ظاهری که بحواس ظاهر تعلق دارد مانند قوۀ باصره که از احساس جمال معشوق لذت میبرد دوم لذت حسی با طنی که به قوای باطن از قبیل واهمه و مخیله وذاكره ارتباط دارد مانند امید ، شوق و نظریر آن بنابرین به عقیدۀ ابن سینا هر قوه نفسانی دارای لذت و خیر و کسالی است مخصوص بخود فی المثل لذت به خیر قوه شهویه در لباس و طعام مناسب و ملا نم و لذت غضب در ظفر و غلبه بر غیر ولذت و هم در امید و لذت حفظ در تذکر امور مناسب مناسب گذشته است وی گوید : " هر قوتی که هست از قوت های نفسانی آن را لذتیست والمی ، چون قوت بصر و قوت سمح و دیگر فوت ها بس لذت بصر آنست که صورتهای متناسب نیکو ادراک كند و لذت سمع در الحان منتظم است والم ایشان در ضد این در اینجا پرشی در میان می آید كه كدام یک از این لذات قویتر وعالیتر است تا از ادارک وحصول آن بسعادت نایل شویم ؟ فیلسوف ما عقیده دارد که لذت بحسب تفاوت ادراک و مدرک وقواى مدرک تفاوت پیدا میکند ازینرو هر قوۀ که کمالش تمامتر، بیشتر، در از تر و خود آن قوه نیز کاملتر و در عین حال ادراکش هم قویتر باشد لابد لذت آن قوه بر تر و شریف تر و قویتر از لذات دیگر خواهد بود مثلا لذتی که چشم سالم از جمال معشوقه در می یابد از لذتی که چشم مریض و ضعیف از وی حاصل میکند قویتر است همچنان ادراک قوه هر قدر قویتر باشد لذت آن نیز بیشتر است.


فی المثل وقتى عاشق معشوقۀ خود را از مسافت نزدیک ببیند لذت بیشتر برایش دست میدهد تا از مسافت دور همچنین مدرک "به فتح را" هر قدر کاملتر باشد لذتی که از حصول آن حاصل میشود بر ترو عالیتر خواهد بود مثلا معشوقه هر اندازه زیباتر باشد لذت دیدارش نیز بیشتر است پس با قبول این اصول لذات باطنی از لذات حسی ظاهری قویتر و لذت عقلی از تمام آنها کاملتر و شریف تر و عالیتر است. و زیراعقل از آن جهت که مجرد است از قوای حسی که مادی هستند شریف تر است و از سوی دیگر ادراک قوه عاقله از ادراک قوای حسی قویتر باشد زیر اعقل بذات خود و بدون وساطت چیز دیگر به تعقل میبردازد در حالیکه قوای حسی بوسیله آلات محوسسات را ادراک میكند و علاوه بر آن مدرکات عقل چون امور کلیه است و کلیات از مدرکات حواس که جزئیات است قو بتر میباشد . بعقیده ابن سینا هر گاه لذت عقلی را با لذت حیوانی مقابله کنیم بدین نتیجه میرسیم که لذت عقلی از لذت حسی در کیفیت و کمیت قویتر و عالیتر است اما از نظر کیفیت عقل خود را بكنیه معقولات می رساند و از خلال ظواهر با عماق ما هیت اشیاء نفوذ میکند و حقیقت را آنان که هست ادراک مینماید در حالیکه حو تنگنای ظواهر گرفتارند و فقط با حساس اموری که بسطح و ظاهر اجسام ارتباط دارد نایل میشوند و بحریم حقیقت اشیاء راه ندارند ازینرو ادراک عقلی مجرد از شوب وغش و ادراکات حسی همه اش شوب است. اما از لحاظ کمیت میتوان گفت که عدد تفاصیل معقولات تقریباً نامتناهی است چه عقل کلیات را درک میکند و معقولات کلی بر تمام افراد نامتناهی خود محیط وصادق است . مثلا قوه عاقله در اثر ادراک این قضیه که آتش سوزاننده است بر تمام افراد گذشته آینده و خارجیه و ذهنیه آتش احاطه پیدا میکند در حالیکه مدركات حواس در چند جنس معدود محصور است و اگر تکثر یابد تكثر آن لذت وصفت خواهد بود مانند دو حلاوت مختلف. ابن سینا اظهار میدارد: عوام گمان میکنند لذات قوى وعالى است و جز آن لذت دیگر یا اصلا وجود ندارد و خیالی بیش نیست و اگر وجود هم داشته باشد نسبت به لذات ضعیف و ناچیز خواهد بود وی در ابطال این زعم فاسد و اثبات این مطلب که لذت باطنی از لذت حسی ظاهری قویتر است، تا چه رسد به لذت عقلی، چند وجه آورده است که خلاصه اش اینست: نخست آنکه در میان لذات حسی لذت طعام و نکاح از همه قویتر است . معذلک کسی که بیازی فرد یا سطرنج فى المثل مشغول باشد اگر در این حال برایش طعام یا منکوحی را حاضر کنند وی بسبب آن لذت وهمى که ممکن است از غلبه بر حریف برایش دست دهد هر گز بدا نها توجه نمیکند و با کمال دقت بیازی خود ادامه میدهد پس اگر این لذت وهمی قویتر نباشد چر روی آنرا تر جیح داده است؟ دیگر آنکه انسان در بسا اوقات بطعام یا پول یا لباس خود سخت نیازمند است معذلک آنرا به محتاجی انعام میکند پس اگر لذت ایثار قویتر نباشد چراوی آنرا به لذت طعام و جز آن بر تری داده است ابن سینا در پایان آن وجوه نتیجه میگیرد که : وقتی لذات باطنی ، اگر چه عقلی نیست، از لذات ظاهری عظیم تر باشد پس لذت عقلی چگونه خواهد بود؟ ازینرو بگفتار کسی که سعادت انسان را در خوردن و آشامیدن و جماع کردن منحصر میداند سزاوار نیست گوش فرادهیم زیرا در این صورت لازم می آید که حال چار پایان لذیذتر و خرم تر از حال فرشتگان باشد ذلك لا یقوله الا الحمار چون لذت عبارت از ادراک كمال است و گفتیم هر قوه كمال وخیر مخصوص بخود دارد. پس بعقیده فیلسوف كمال عقل آنست که بقدر توان خود ذات خداوند را بشناسد و معلومات و مخلوقات را به ترتیبی که از واجب الوجود صدور یافته اند در یابد و ادراکش باید از شائبۀ گمان و هم خالی باشد آنگاه که قوه عاقله به تمام موجودات از وا جب تا ممکن و از قدیم تا حادث علم یقینی حاصل کرد به کمال همیت خاص خود نایل گشته عقل با لفعل می شود و از حصول این کمال لذت بازا برای وی دست می دهد که از آن بلذت عقلی تعبیر کرده اند. اما کمال انسان در ناحیه عمل آنست که به اخلاق پسندیده متعلق گردد و به فضایل آراسته شود اخلاق نیکو آنگاه تحقق می یابد که قوای حیوانی تابع عقل عملی و عقل عملی مطیع قوه نظری باشد.

به عبارت دیگر هر گاه انسان در اخلاق خود از افراط و تفریط دووری نماید و از حد وسط تجاوز نکند دادگر و عفیف و شجاع باشد با اهل منزل و اجتماع  بر معاملات رفتار نیکو کند و هم چنان از حکمت نظری که عبارت است از عم بحقایق اشیاء بهره مند باشند در این صورت در ناحیه علم و عمل بحد کمال خود رسیده است و بقول ابن سینا در زمره کسانی بشمار میرود که در حق ایشان گفته شده: "و السابقون السابقون اولئك المقربون" وی گوید: "چون نفس مردم بدین رسید در علم و اخلاق وی بر جهت فضیلت باشد و این غایت کمال مردم است و در این غایت نفس مردم دور ثبت ملك باشد" وقتی که قهوه نظری و علمی بحد کمال خودر سید نفس ناطقة بسعادت حقیقی خود نایل میشود و پس از ترک كالبد خاکی به عالم علوی صعود میکند.


این بود هدف فلسفی داستان سلامان و ابسال که ابن سینا بدان اشارت کرد.

 ثم حل الرمز ان اطقت. صوفی و فیلسوف هر دو میخواهد بسعادت حقیقی نایل شود و در نظر هر دو سعادت حقیقی وقتی حاصل میشود که انسان به خداوند ارتباط پیدا کند اما اختلاف در اینست که فیلسوف از طریق تأمل و نظار عقلی و اتصال به عقل فعال در جستجوی سعادت است و صوفی عمل و ریاضت را وسیله قرار میدهد و ازینراه به مرتبه فناء فی الله واز آنجا به مقام بقاء فی الله صعود میکند و در این مقام خود را مسعود حقیقی میداند. عارف بزرگوار ما سیر کمالی و فوس صعودی انسان را چنین شرح داده است:

از جما دی مردم و نامی شدم             وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیونی و آدم شدم          پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر             تا بر آرم از ملاتک بال و پر

وزملک هم بایدم جستن وقو                کل شی ها لک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم             آنچه اندر هم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون         گویدم كانا الیه راجعون


در نظر جامی نیز عارف باید دل را از تعلق به ماسواى حق تجرید و پاک کند و در مقام "لا" و "هو" قرار گیرد یعنی به "لا" نفی ماسوی و به "هو" اثبات او نماید تا به عادت حقیقی نایل شود و بسرا دق لا هوت برسد : 

لا وهو هر دو نفی و اثبات اند

نا فى غیر و مثبت ذات اند 

چند از این غافلی و گمراهـی

لا وهو ورد خود کن ای لاهی

تا دهـد لا و هــوت قـوت و قوت

ببرد تا ســـرا دق لا هــوت

به هوا و هـوس در او نرسی

تا زلا نگذری به هو نرسی


بعقیدۀ این ناچیز همین اشتراک در هدف بود که جامی را‌ بر آن داشت تا داستان فلسفی سلامان و ابسال را برشته نظم کشد زیرا جامی در مثنوی سلامان نظرش در اینست که چگونه انسان میتواند در اثر آتش ر باضتهای سخت دامن از شهوات حیوانی بر فشاند و از قید هوا وهوس آزاد شود و بكمالات بلند خود که جمال عقل را نو رانی میکند برسد تا بدینجا با فیلسوف موافق است اما در این نکته : " تا زلا نگذری به هو نرسی" نظرش با نظر فیلسوف اختلاف پیدا میکند زیرا فیلسوف از هر چه بگذرد از "لا" یعنی ماسوی نمیتواند قطع علاقه نماید. جامی در پایان تأویل رموز داستان سلامان میگوید :

با تو گفتم مجمل این اسرار را

مختصر آوردم این گفتار را

گر مفصل با یـــدت فکری بکن

تا به تفصیل آیدت اسرار کهن


آیا مقصود عارف ما از آن اسرار کهن که در تاویل داستان از تفصیلش خود داری کرده و تا آنجا پیش رفته که فیلسوف میرود فنا خواهد بود ؟  فهذا غایة ما تیسر لی فی هذا الباب والحمد لله اولا و آخراً.

( محمد اسمعیل مبلغ )