خراسان درتاریخ و ادب
این نام قدیم سرزمین وسیع تاریخی در میانه آسیاست که همواره پرورشگاه تمدن و فرهنگ بوده و درتسلسل مدنیت انسانی و انتقال فرهنگ موقعیت مهمی داشته است.
بملاحظه اسناد تاریخی توان گفت که این نام دارای قدامت بیش از یک و نیم هزار سال است و درکتب و ادب شهرت آن در طول این مدت کاهش نیافته و جغرافیا نویسان کهن و نو هم آنرا می شناخته اند.
یکی از قدیمترین روایات در بارۀخراسان وجود این سرزمین در تشکیلات دوره ساسانیان پارس است که عبدالحی بن ضحاک گردیزی مورخ عصر غزنویان (حدود ۴۴۱ ق ) موقع خراسان را درعهد اردشیربابکان (۲۲۴-۲۴۱ م)چنین شرح می دهد:"وپیش از وی اصبهبد جهان یکی بودی او چهار اصبهبد کرد نخستین اصبهبد خراسان. دو دیگر خر بران اصبهبد و سوی مغرب او را داد و سه دیگر نمیروزان اصبهبد و ناحیت جنوب او را داد و چهارم اذربایجان اصبهبد و ناحیت شمال او را داد (۱)."
بعد از ین ناحیت های خراسان را چنین توضیح میدهد:"وارد شیرمر خراسان را درچهار مرزبانان کرد:یکی مزبان مروشایگان و دوم مرزبان بلخ و طخارستان و سوم مرزبان ماوراءالنهر و چهارم مرزبان هرات و پوشنگ و بادغیس "(۲).
این تذکار گردیزی اگر چه بیش از هزار سال قدمت ندارد ولی بروایات قبل از اسلام و زمان دوره ساسانی مربوطست که از همان عصر کتابی بزبان ارمنی باقی مانده و آنرا به موسی خورنی (موسس خورنالتی )مورخ قرن پنجم میلادی نسبت داده اند. درین کتاب فلات ایران را به چار کوست (ناحیه ) بخش کرده اند کوست خور بران و مغرب، کوست نیمروز درجنوب .کوست خراسان درمشرق و کوست کاپکوه (قفقاز) در شمال.
این روایات تنها در کتب جغرافیا و تاریخ بما رسیده ولی سند محکم اینست که در مسکو کات دوره قبل از اسلام نیز ذکری ازین سرزمین هست مثلأ بربرخی از مسکوکات شاهان هفتالی افغانستان لقب آنها را (خراسان خوتاو) یعنی (خراسان خدای ) نوشته اند و هم بریکی از مسکوکات زبان پهلوی (تگین خراسان شاه ) دیده میشود که بررخ دیگر همین سکه هیکل نیم تنه مونث منقوش است که به دو رخش هاله نور دیده میشود و شاید این سمبول خاص (فره خراسان ) بود که عین همین شکل را خسرو دوم ساسانی بیاد گرفتن خراسان از تصرف هفتالیان درحدود ۶۱۳ م ضرب کرده است همچنین بریکی از مسکوکات هفتالیان به پهلوی (خوره اپزوت )(فره افزود) و برخ دیگر آن (هپتل خواتاو) و مرتان شاه که نام یکی از شاهان هفتلی است منقوش است و بقول او نوالا این مرتان شاه در ربع اول قرن هفتم مسیحی –خویشتن را در زابلستان یفتل شاه خوانده بود.و ممکن است که هیکل نیم تنه مونث و هاله نورسمبول از (کشور خراسان ) و مطلع الشمس عرب باشد.(۱)
ازین اسناد موقعیت و اهمیت خراسان زمین در ادوار قبل از اسلام روشن است و قدامت نامش هم به بیش از پانزده قرن پیش میرسد که تحلیل لسانی و ادبی و وسعت جغرافی آن هم در سطور ذیل توضیح خواهد شد.
تحلیل نام خراسان از نظر لسانی
خوراسان درپهلوی به معنی مشرق بود(۲)که جای آفتاب برآمدن باشد.زیرا در فلات ایران که تا کرانهای دریای سند شرقأ گسترش داشت همین سرزمین مشرق آفتاب بود و اینکه شعرای زبان دری شاهان غزنه را شاه مشرق خطاب میکردند از همین مقوله است.مثلأ درین بین عنصری درمدح سلطان محمود:
آیا شنیده هنری خسروان به خبر
بباز خسرو مشرق، عیان ببین توهنر
فخرالدین گرگانی که کتاب ویس و رامین را در ۴۴۵ ق. در مثنوی لطیف و دل انگیزی دری سروده –ووی بدون شبهت .پهلوی را میدانسته در بارۀنام خراسان چنین گوید:
خوشا جایا برو وبم خراسان
دروباش و جهان را میخور آسان
زبان پهلوی هر کو شناسد
خراسان آن بود کزوی خور آید
خور اسد پهلوی باشد خوراید
عراق و پارس را خور، زوبراید
خوراسان را بود معنی خور آیان
کجا از وی خور آید سوی ایران (۱)
چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست
زمین و آب و خاکش هر سه پاکست
یکنفر محقق عرب عبدالله بن عبدالعزیز اندلسی متوفی ۴۸۷ ق نیز در این بارۀ–تصریح میکند که معنی خراسان در فارسی (مطلع آفتاب ) است.(۲)
و سمبول آن هیکل مونث با هاله نور.برمسکوکات قبل از اسلام این سر زمین منقوش بود شاهان آنرا (خراسان ختای )یا (خراسان شاه ) گففتندی .
ناگفته نماند که درتشکیلات اداری قدیم قبل از اسلام مقابل نام خراسان که مطلع الشمس بود خوربران (خاوران =خاور زمین ) مغرب آفتاب شمرده شده است.
وسعت و پهنایی خراسان:
درجغرافیای موسی خورنی پهنایی کوست خراسان را ازهمدان و کومش نامروروت (مرورود) و هروو کاتاشان (هرات و پوشنگ )بژین (افشین غرجستان )تالکان (طالقان ) گوزگان، اندراب، وست (خوست) هروم (سمنگان ) زمب (زم)پیروز نخچیز (در تخارستان ) ورجان (ولوالج) بهلی بایمک (بلخ) شیری بایمکان (بامیان) میداند.(۱) در پهلوی یک رساله کوچک جغرافی بنام شترو های ایران موجود است(۲) که بعد از عصر بودوانبق منصور خلیفه عباسی (۱۳۶-۱۵۸) تألیف شده و در ان کوست خراسان را از کومش و گرگان وکاین (قاین) تا سمرکند (سمرقند) بخل بامیک بلخ بامی امتداد داده است.(۳)
طوریکه گفتیم –بقول گردیزی در عصر اردشیر خراسان عبارت از چهار مرزبانان مرو–بلخ،هرات –ماوراءالنهر بود که هر تسلفد در شرح کتیبه پایکلی (ص ۷۳) حدود خراسان را در دوره ساسانی چنین تحدید کرده است:" از حدری (تهران ) در سلسله جبال البرز بگوشه جنوبی شرقی بحیره خزر خطی را کشیده و آنرا به لطف آباد برسانید و از آنجا از تجبند و مرو گذرانیده به کرکی و جیحون وصل کنید و بعد از آن همین خط را از کوه حصار به پامیر و از انجا به بدخشان پیوست کنید که از بدخشان با سلسله کوه هندوکش هرات و قهستان و ترشیزو جنوب خواف برسد وواپس به حدود (ری ) وصل گردد.(۴)
ناگفته نماند –که اسمای جغرافی، مطابق تحول اوضاع اجتماعی و سیاسی متوازی با پهنایی یا کاهش قدرت سلطنت ها مدو جزری دارد.
گاهی حدود کوجک می شود بنابرین خراسان هم وقتی که گهواره پرورش قدرتهای بزرگ سیاسی بوده وسعت یافته و مدتی محدودتر گشته است و آنچه در بالا تحدید شده مربوط به عصر کتابت کتیبه بایکلی است.
جغرافیانویسان عربی زبان از قبیل ابن خرذادبه و مسعودی و اصطخری وابن حوفل و غیره هر یکی در بهره وسعت خراسان مطابق وضع سیاسی و تشکیلات دولتی آنوقت حرف زده اند مثلأ مطهرین طاهر مقدسی حدود سه صدوپنجاه ق گوید خراسان از اقلیم پنجم است که از شهر های خراسان طراز نویکث خوارزم اسبیجاب شاش .اربند و بخار هم در آن داخلند.(۱)پاحمد بن عمر مشهور بابن رسته نیز کور خراسان را از طبسین و قهستان تا بلخ و طخارستان و شمالأ تا بخارا و سمرقند و فرغانه تا شاش (تاشکند) می شمارد (۲) و احمد بن واضح الیعقوبی (متوفی بعد از ۲۹۲ ق) نیز کور خراسان را از جرجان و ناشبور تا بلخ و طالفان و شمالأ تا بخارا بقلم میدهد.(۳)
اما محمد بن احمد البشاری مقدسی (۳۷۵ ق )گوید:ابوزید بلخی مولف صورة الارض که امام این فن است خراسان را بر دوجانب (ماوراومادوننهر جیحون )تقسیم نموده که درجانب بالای آن از فرغانه و بخارا تا صغدوشاش (تاشکند) هم دخل بود و بقول مطهر بن طاهر –طول خراسان از حدوامغان تا مجاری جیحون نهر بلخ و عرض آن از زرنج تا جرجان بود که به دینطرف جیحون تاختل و شغنان و بدخشان وواخان و حدود هند میرسید(۴)
ارباع خراسان :
یاقوت حموی که بصیرترین جغرافیانویسان اسلامیست و بلاد خراسان را قبل از یغمای مغل بچشم سر دیده خراسان را با ارباع ذیل چنین شرح میدهد:"خراسان از ازاد ورد عراق و جوین و بیهق آغاز شده و آخر حدود آن به تخار ستان و غزنه و سیستان که متصل هند است میرسد و دارای چهار ارباع است:اول ربع ابن شهر مشتمل برنشاپور و قهستان طبسین وهرات و فوشنج و بادغیس و طوس و طابران.
ربع دوم –مروشاه جان و سرخس و نسا و ابیورد ومرورود و طالقان و خوارزم و امل بالای جیحون.
ربع سوم – فاریاب و جوزجان و طخارستان علیا و خست و اندراب و بامیان و بغلان وولوالج و رستاق و بدخشان .
ربع چهارم –مارواءالنهر از بخارا تا شاش و صغد و فرغانه و سمرقند .
اینکه خراسان از اوایل دوره اسلامی بسوی شمال شرق تا تخارستان کشیده میشد از قول ناصرخسرو بلخی ثابت است که بعد از این آورده می شود و پیش از و هم شاعر مشهور عربی زبان بشار بن برد که اصلأ تخارستانی و بنسب و نژاد عجمی خود مباهی بود و در قرن نخستین اسلامی حدود شرقی شمالی خراسآنرا تا تخارستان میرسانید وی بقومیت خراسانی خود چنین افتخار دارد:
وانی لمن قوم خراسان دارهم
کرام و فرغی فیهم ناضربسق
یعنی من از مردم کرام خراسانم و ریشه نژادم بین ایشان خرم و بالنده است.درتاریخ سیستان خراسان بصراحت مقابل مغرب یعنی ایران شهراست و فردوسی در قسمت های اربعه کشه و نوشیروان بخش اول را خراسان گوید(۱)
که این خرد اذبه هم مبحث جغرافی خراسان را تحت عنوان خبرالمشرق آورده (۲)
و در حدود العالم هم سامانیان بلخی را ملوک مشرق (خراسان ) گوید (ص ۳۷ )و نزد گردیزی مملکت عمرو لیث (امارت خراسان ) است.(۳) که نرشخی هم احمد بن اسماعیل سامانی را (امیر خراسان ) لقب میدهد (۴) مورخ عرب احمد بن واضح یعقوبی در ابیاتی که سمرقندرا وصف کرده آنرا بالاتر از زینت خراسان نامیده است:
علت سمرقندان یقال لهاه زین خرسان جنة الکور (۵) مولف حدود العالم در حدود ۳۷۲ ق حدودخراسان را شرقأ هندوستان و مغرب آنرا نواحی گرگان و شمال را رود جیحون تعیین کرده و تخارستان بامیان و پنجهیر و چارپایه و تمام بلاد افغانستان کنونی را درخراسان بناحیت های آن می مشارد(۱) و به مفهوم وسیع خود خراسان دوره سامانی را نشان میدهد بقول اصطخری عرض آن از بدخشان تا بحیره خوارزم میرسد(۲) و این فقیه اقصای خراسان را در شمال شرق رشت مقرر کرده بود که از ترمذ شصت فرسخ فاصله داشت و فضل بن یحیی برمکی درین مفصل خراسان با بی را برای جلوگیری غارتهای ترک ساخته بود.(۳)
خراسان در نظر شعرا :
فاتحان اسلامی که درعصر حضرت عمر بقیادت احنف بن قیس درحدود سنه ۱۸ ق به کشودن دیار خراسان آغاز کرده بودند این سرزمین را از اهمیتی خاص میدادند یک شاعر عربی زبان درین اوقات دنیا را عبارت از خراسان شمردی و گفتی :
والناس فارس والاقلیم بابل وال اسلام مکة واندنیا خراسان (۴) در ادبیات دری هم مطالب کار آمدی راجع به خراسان بدست می آید مثلأ ناصر خسرو قبادیانی (۳۹۴ -۴۸۱ ق )نشیمن خودرا در یمگان بدخشان عین خراسان داند:
مرا مکان به خراسان یمگانست
کسی چرا طلبد در سفر خراسان را (دیوان ناصرخسرو ۱۰)
منوچهری دامغانی متوفی ۴۳۲ هـ) بلخ و رودک سمرقند و بست را در خراسان می شمارد:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی (دیوان منوچهری ۱۴۰)
اما در ازمنۀ ما بعد یعنی در قرن پنجم و ششم هجری اراضی ماورای آمو را درحساب خراسان نشمرده اند، که علت آن هم شاید انفصال سیاسی باشد. مثلأ عثمان مختاری غزنوی حدود (۵۳۰ هـ) در حالیکه ماوراءالنهر از خراسان و قلمرو غزنویان بکلی جدا شده بود ومدح وزیر نظام الملک علی خطیبی سمرقندی گوید:
همیشه ملک خراسان بران مقوم بود
چنانکه ملک سمرقند ازین گرفت قوام
همه جلال خراسان و ماوراءالنهر
ز بوعلی بنظام آمد و علی نظام (۳)
و این مطلع انوری شاعر خراسانی (حدود ۵۸۰ ق ) نیز دلیلست برینکه در عصرش اراضی خوارزم را در خراسان داخل نمی شمرده اند:
آخر از خاک خراسان ! داد یزدانت نجات
از بلای غیرت خاک ره گرگانج و کات (دیوان انوری ۲۳ )
هم او راست:
دل و جان با نعیم خوارزمند
وای برتن که درخراسانست.
شعرای دوره غزنویان سلاین آل ناصر را "خدایگان خراسان "گفتندی که منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری ابن لقب را ملک اشرق می نویسد.عنصری و غضایری درمدح سلطان محمود گفته اند:
خدایگان خراسان بدشت پیشاور
خدایگان خراسان و آفتاب کمال
در عصرغزنویان تنها قسمت شرقی ممکلت وسیع ایشان را خراسان گفتندی و به قول مورخ بیهقی وقتیکه سلطان مسعود غزنوی ولایت غربی کشور خودرا به بوسهل حمدوی می سپرد گفت، "شما حال اندر دیار (عراق و پارس )ندانید و من بدانسته ام قومی اند که خراسان را دوست ندارند"(۱)
درجغرافیای سیاسی این عصر عراق بعد از دامغان در غرب خراسان افتاده بود که بعد از ان ولایت پارس شمرده میشد و این همه در سلطنت وسیع سلطان محمود شامل بوده اند.
سلطنت یا مملکت خراسان
این نام با همان وسعت خود بعد از یغمای چنگیزیان هم باقی ماند در سنه ۷۳۳ ق هنگامیکه ابن بطوطه جهانگرد عربی ازینجا بسوی هند از دریای سند گذشت (محرم ۷۳۴ ق ) وی تمام این سرزمین را بشمول ترمذ و سرخس و هرات تا سلسله کوه هندوش و سلیمان و درههایی که از زابل و غزنی به سوی نار های سند گذشته خراسان می نامد (رحله ۲۳۹ ) و این تسمیه وقتی خوبتر تحق می یابد که شاهرخ پسر امیر تیمور هرات را مرزخراسان و پایتخت خود می گرداند و حدود مملکت او ازدریای سند تا حدود پارس میرسد.درین وقت است که این مملکت وسیع (سلطنت خراسان )نامیده شده است.مثلأ عبدالرزاق سمرقندی گوید"صاحب قرانی (تیمور ) که ممالک روی زمین در تصرف او بود بهترین بلاد به عزیز ترین اولآد یعنی خراسان را به حضرت شهرخی تفویض فرمود... و بفر دولت شاهرخی بلده هرات دارالسلطنه روی زمین شده.(۱)
درمطلع سعدین بارها مملکت شاهرخ بنام (سلطنت خراسان ) یاد شده که به غرب آن (مملکت عراق )افتاده بود و مهمره شاعر فارسی گوی هند درحدود ۷۸۰ ق خراسان و عراق را دو کشور علیحده مانند خطا و خفچاق داند:
نه دراطراف خراسان نه در اقصای عراق
نه در اقلیم خطا و نه حدود خفچاق
در سنه ۹۲۲ ق بابر از کابل بر دهلی تاخت چون آن شهر را گرفت جمالی دهلوی درمدحش گفت:
از خراسان چون به هندوستان شدی آمد ترا
بخت و دولت دریمین فتح و نصرت در یسار (۲)
درینوقت نزد جمالی دهلوی تمام کابلستان تا دریای سندهـ خراسان بود.
در سه قرن اخیر:
مردم افغانستان مخصوصآ پشتو زبانان کوچی وقتیکه ازمساکن خود درولایات ننگرهار و پختیا و غزنی و قندهار در زمستان بسوی شرق حرکت می کنند و در آنجا از سرزمین های کوهستانی خود به مراتع تاریخی قدیم در وادیهای دریای سند پای می نهند چون مردم بومی از وطن اصلی شان بپرسند گویند از خراسان آمدیم و در وادی پشین بین هند و باغ و قلعه سیف الله تا کنون جایی بنام خراسان کاکر نامیده میشود.(۱) که وسعت شرقی این نام را میرساند.
امرناتهـ نویسنده کتاب ظفرنامه رنجیت هنگامیکه احمدشاه ابلدالی از لاهور به قندهار برمیگردد می نویسد:"از ارگ لاهور ....وارد خراسان گشته بزخم ناسوربینی درگذشت."(۲) همین مولف درجنگ شاه شجاع و امیردوست محمد خان که در قندهار روی داده و با شاه شجاع هندیان آمده بودند گوید:
به شمشیر هندی خراسانیان
بکشتند هندی بیابانیان
میرزا عبدالهادی منشی در باراحمد شاه در تعمیر پل مالان هرات او را پادشاه هندو توران و خراسان نامیده است:
بحکم ثانی محمود احمد
شاه توران و هندو هم خراسان
هنگامیکه نواسه احمد شاه زمانشاه ازمدینه درمحرم ۱۲۳۴ ق به سلطان عثمانی نامه نوشت در آن مملکت افغانیه را عبارت از خراسان تا کشمیر و لاهور و سند و ملتان و شکاپور تا کنار بحر اعظم و بلخ تالپ جیحون و دار السلطنه هرات تا حدود عجم نامید.(۳)
درحدود ۱۱۴۵ ق شاعری پستو زبان عبدالرحیم هوتک از قندهار بر آمد و به بخارا و ورامین رفت و وی مسکن خود (کلات و قندهار ) را خراسان گوید و شاعر دیگر گل محمد ساکن مالگیر وادی هلمند
درحدود ۱۲۰۰ ق سرزمین مسکن خودرا خراسان گوید.
بدین نمط نام خراسان با پهنایی یا کاهش های تاریخی آن یکی از کهن ترین اسمای اماکن آسیای میانه است که از ازمنه قدیم قبل از اسلام باقی مانده و ا زحدود قرن پنجم میلادی موازی آن نام افغان هم رورج داشت که در آثار هندی و ایرانی سندهای آن موجود است و در عصر اسلامی در ۳۷۲ ق حدود العالم نام افغان را در همین سرزمین ثبت کرده است و بعد از آن در تاریخ نامه هرات از سیفی هروی دراوایل قرن هفتم ۳۴ بار نام افغان و افغانستان با حکمداران و قبایل و مشاهیر آن آمده و در سنه ۷۶۳ ق المتوکل بن معتضد خلیفه عباسی منشوری بدسن قاضی بها ءالدین سفیر دربارهند و خواجه کافوره به سلطان تغلقی هند فیروز شاه سوم (۷۵۲-۷۹۰ ق) فرستاد و در آن او را سیدالسلاطین مملکت هندو آنچه بدان منسوبست نوشت و درین سرزمینها سلطنت او را تا سند و حدود افغانیه و کوههای آن تا کشمیر ... شناخت (۱) و در سنه ۸۵۸ ق ضیاد الدین برنی تاریخ فیروز شاهی را نوشت وی در وقایع ۷۵۳ ق مینگارد که ملک شاه لودی افغان ...ملتان را ترک داد و با افغانان خود در افغانستان رفت (۲) و ازین بر می آید که نام افغانستان موازی باخراسان قدیم در دوره اسلامی مروج بوده ولی مانند سایر اعلام جغرافی مدو جزری داشته اند و ما را در مسایل تاریخ در مدت بیش از ۱۵ قرن بدنیطرف نام خراسان یعنی مطلع الشمس یا مشرق آفتاب رابطه کهن موجود است و باید تمام شاگردان تاریخ سوابق تاریخی و احوال افزایش و کاهش (مدوجزر) تاریخی آنرا بدانند و مانند نام بسیار قدیمتر این سرزمین (آریانا ) به شناسایی آن کوشند.