32

السادس الملك نصرت الدين تايسی المعزی

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۲ ، بخش ملوك شمسيه
01 January 1280

نصرت الدين تایسی بندة سلطان شهید معزالدين محمد سام بود،وترك محمر (۲) دیداربود، فاما اوراحق تعالی به موانع ومر دیومردمی آراسته [ گردانيده ) بود، ودرغایت رجولیت و جلادت و[مبارزت بود] وعقل کامل داشت، ودرعهدي که نو یسنده این سطورمنهاج سراج بحضرت اعلی شمسی پیوست، نصرت الد ین تا یسی مقطع جیند وبرواله (۳) بود، وبعد از مدتی چون خدمتھا، پسندیدہ کرد، بعد ازفتح (دهار)کلیور(۴) بلکه سال سلطان شهيد طاب ثراه اقطاع بهیانه (۵) وسلطانكوت بدي مفوض فرمود، باشد نگی ولايت كاليور(۴) اورا فرمان

(۱) مط: تا بسی،راورتی ماند اصلی گوید که درنسخ خطی تائیسی وتابسی هم آمده، وامبری این کلمه را چینی بمعنی نویسنده وکا تب می شمارد ولی به نبده من ترکی خواهد بود یا منسوب باسم شهری ومکانی، درتاریخ شرف الدین علی یزدی که تا بشی آمده نیز باین لفظ نزدیکی دارد ابن اثيرايغان طاسی را نام می برد که ما مای غیاث الدین خوارزمشاه بود(ص۱۰۹ ج۱۲) (۲)،ط: سام بودثرکی بود؛مختصردیدارفاما، درنخ راورتی هم شاید مختصردیداربوده که این کلمات را به He was Turk of Short Sig عينأ ترجمه کرده ، واصطلاح اشارت سایت درزبان انگلیسی بمعنی کوته نظری و کوتاه بینی است ولی این ترجمه راورتی با صفاتی که بعد ازین مؤلف راجع به شفل کامل وکیاست ومردی و مردمی او آورده تضادی دارد بنابرات مختصربا محمردیداررا نباید کوته نظر پنداشت. شاید مقعد مؤلف ازبن تعبیر بساطت وسادگی وعدم تجمل و یا سادگی قبانت و نا زیبای چهره می باشد (۳) اصل: جند بروب واله، مط: جیند و بروانه ومانسی ، راورتی: جه ند (جهاد) برا له هانسي، قرارضبط آئین اکبری ( ص ۲۸ ج ۲) جیند ازسرکارحصار فبروزه دهلیاست که مانسی و برواله نیز دربدن سرکار بود، (۴) معط: کا ایوار،راورتي: كواليور. (۵)صلا، بهتانه، راورتي ومط: بهیانه.




ملوک شمسیه                                                طبقه ۲۲                                                     (۱۱)  

داد تام قام (و) سکونت به کالیورکند،ولشکرهاء قنوج ومهر(۱) ومعاون (جملة) نامزد اوشد، تا درحدود کالنجروچند پری (۲) اشکری کند(۳) درشهورمنه حلی وثلثين وستمائه از کا لیورلشکربطرف ( بلاد) کالنجربرد وری کالنجرازپیش اومن عزم شد.وقصبات آن ولایت را ذوب کرد،ودرمدت نزديك،غنایم بسیاربدست آورد، چنانچه (در) مدت پنجاه روز بیست و پنج لك خمس سلطانی درقلم آورد (۴) و بوقت مراجعت را نه جارکه نام اوجاهر بود (۵) سرراه لشکراسلام بنگرفت، ودرمضايق لورهای عميق (۶) راه بند کرد، و برسرراه مستعد جنگی بايستاد،اند كضعفی برنصرت الدين تا پسی متولی بود لشکررا سه فوج کرد (و) برسر(سه) راه يك فوج سوارجريده و يك فرج بنه واتباع لشكروامیری با ایشان ويك فرج مویشی (۷) وغنايم و يك امیربا ایشان.

ازلفظ اوشنيدم، که هرگز درهند وستان بفضل ربانی هیچ کس پشت من ندیده بود) درآن روزهندوی چنان درمان افتاد (۸) که هر۳ دررمه گوسپند،من لشکر بسه فوج کردم، تا اگرهند و با من و سوارجريده مقابل شود بنه ومواشي بسلامت برود واگربارف ایشان می کند من وانصاران (۹) درعقب اودرام وشراو را کفایت کنیم ( آن )هند و 

(۱) مهاون بنول أبوا افضل مربوط شهرآگربود، که بیا ندهم ازتوابع آگره است، ولی مهررا دراین مورد ضبط نکرده،بلکه جانی را بنام مهبر درسرکاربهارذکرمیکند(ص ۱۸ ج۲) ولی کا لیوریا کالیوارکه درین کتاب بسیارمذکورمی افتد، غالبأ گوالیاراست که راورتی هم کوالیورمی نویسد،واین سرکارهم مانند قنوج وکول وکالپی ونارنول وغبره که درین کتاب آمده، مربوط صوبه دارالخلافت آکره بود(ص۱۳-۱۶- ج ۲ آئین اکبری) (۲) مطنجند بر،اصل: چند بری راورتی: چند بری،وابن جای درصوبه مالوه بنام سرکاررايسين وچند بری واقع بود، درجنوب آکره، که ازبزرگترین شهرهای باستاني ودارای قلعه سنگین بود، دروچهارده هزارخانه بزرگی به صد و هشتاد وچهاربازار وسه صدو شصت فراخسرا،و دوازده هزارمسجد بود،(این ۲ ص ۹۴) (۳) اصل لشکرمی کند،(۴) مط:آمد(۵) مط: که جاهرنام بود، شرح این نام گذشت (۶) لوره درفارسی به راء و درپشتو با رای قیل پشتو بدمنی مجاری عمیق سیل وگودالهائی است که ازجریان سیل پیدا می شود درادب فارسی (اور، لورد، لورکند) هرسه مستعمل بود، فرخی راست تورا بزرگی سپاهی است و بدن دراز رهیاست - همه سراسرپرخار و مارولوره وجر درجنوب شهرموجوده قندهار(لوده) مجرای مشهورمیل بهاری است، (۷) مط: مواشي، (۸) اصل: درمی افتاد،(۹) مط: برودواگربطرف بنه بامراشی میل کنند من با انصارعقب او.




(۱۲)                                                     طبقه ۲۲                                                  ملوک شمسیه

برابرلشکر (او) برآمد حق تعالی نصرت بخشيد وهند ومنهزهم شد ومبالغی بدوزخ فرستاد، وبسلامت باغنایم بحصار کالیور(۱) بازآمد، ودرین اشكرازکمال کیاست اوحکایتی معدوم شده بود، آورده شد (تاخوانندگان را فایده باشد) وآن آنست که درین سف يك گوسپند شیری ازجمله موالی اوغایب شله بید، قر یب یک ماه و نیم برآمد روزی درمیان لشکرگاہ و خيمها بعد از يك هفته که انجام تمام شده بود، هرکس چیزی برای سایه ساخته بودند (۲) نصرت الين تايسی طوف می کرد، ناگاه آوازگوسپند بسمع اورسید خواص خود را گفت: که [این] آوازگوسپند منست بدان سمیت دررفتند، هم چنان بود که آن امیرغازی عليه الرحمه گفته بود: آن گوسپند بازآوردند (دیگر) دراین لشکر(ی) ازریاست وکاردانی او به بارآوار بود، ازجمله آن آثاریکی آورده شد، وآن آن است که دروقت آنچه رای کالنجرازبیش اوعطف کرد ومنهزم شد نصرت الد ین تاپسی (۳) اورا تعاقب نمود،راه درهندوبدست آورد، و درعقب هزيمت روان شد (ه) ده شباروز تا شب دوم (را) بتقدرآنچه (۴) نصفی ازشب گذشته بود راهبرهندو گفت: من راه غلط کرده ام و به شی نمیدانم، فرمان داد، تا او را بدوزخ فرستادند، نصرت الدین خود راهبری کرد، و بسربالائی (۵) رسید هزيمتیان آنجا بدارکرده بودند و تورلشکرایشان بول انداخته (۹) لشکریان اسلام هريك (۷) سخنی گفتند که شب است (شاید که) خصم نزدیک نیاید (۸) کی درمیان (لشکر دشمن) افتیم. نصرت الد ین. ازاسپ پیاده شد،وگرد آن موضع برآمد، وآب انداخته (اسپان) کفاررا درنظرآورد گفت: یاران خوشدل باشند، که فوج ساقه ودم دارالشكرند (۹) بدلیل آنکه (اگر) قلب یا مقدمه بودی این موضع پی سپرباقی لشکر (ایشان ) شدی،برین(۱۰) موضع هیچ پی سپرنیست مردانه باشد یل کما درعقب خصم هم بد ین علامت نصرت (۱۱) برنشست و بامداد بدان کناررسید، وجمله را بدوزخ فرستادند، وچتررایت رای کالنجر بگرفت او بسلامت ازآن لشکر بازآمد .

بعد ازآن چون عهد سلطان درگذشت، وملک غیاث الدین محمد شاه 

(۱) مط: کالیوار، (۲) مط: وهرکسی برای خود سایه ساخته طوف میکرد (۳) مط: تا بسی(۴) مط: آنکه (۵) مط: بسر پلی (۶) مط: لشکرآب و ثقل انداخته (۷) مط:هرکس (۸) مط: نباید (۹) مط: باشید این فوج که اینجا است و آبد ازکرده اند، ساقه ودم دارلشکراند (۱۰) مط: بدین (۱۱) اصل:همبربن نصرت بعلامت برنشست.



ملوک شمسیه                                             طبقه ۲۲                                                       (۱۳)

بن سلطان صاحب واقعه شد،سلطان رضيه اوده به نصرت الدین تایسی داد،دروقتی که ملك جانی وملك كوچی بذرشهر آمدند،ومخالفت آغازنهاد ند، ازاوده بوجه خدمتی، بدرشاه سلطنت متوجه شده،کوچی اورا ناگاه استقبال کرد اورا گرفت ور نجوری اوراغاأب بود (1) همدرآن مرض برحمت حق تعا لی پیوست [حق تعا لی بروی رحمت کناد.