مبارک باد آوار گان
دل ماتمزده امروز چو گل خندانست
جای اشک از مژۀ حخامه گهر غلطانست
صفحه از نقش طرب رشک نگارستانست
که بپا محفل آزادی پاکستانست
جشن آزادیست ای قوم مسلمان تبریک
بهلال تو و نجم تو هزاران تبریک
جشن آزادی تو مژدۀ آزادی ماست
اندهت اندۀ ما شادی تو شادی ماست
ملک آباد تو سرمایۀ آبادی ماست
فتنه در کشور تو باعث بر بادی ماست
غزنه و کابل و لاهور بعید از هم نیست
بر تر از پرچم اسلام دگر پرچم نیست
چون دو چشمیم من و تو بیکی سر اندر
گر بیک چشم زند دشمن ما با خنجر
چشم دیگر شود از درد میان اخگر
بهر ما و تو بنا شد دگری درمانگر
قرن ها ما و تو چون چشم به پهلوی همیم
چاره ساز هم و درد هم و داروی همیم
چون خدا آدم خاکی بخلافت بگزید
وز گلستان بهشتش بیکی دانه کشید
شاد فرمود دلش را به سه تشریف جدید
عشق و آزادی و ایمان به تبارش بخشید
عشق و آزادی و ایمان شرف انسانست
مرگ در راۀ شرف شآن جوانمردانست
وای ازان قوم که محروم از ایمان باشد
دل بی عشق نهانخانۀ شیطان باشد
نیست مؤمن که بآیین غلامان باشد
حریت جوهر شمشیر مسلمان باشد
بندۀ غیر شدن خصلت انسانی نیست
سر نهادن بدر غیر مسلمانی نیست
مؤمن از بت شکنی پایۀ والا دارد
بت شکن مسند آقایی دنیا دارد
سوز دل باغ جگر درد تمنا دارد
بر جبین سر خط آزادی مولی دارد
مومنان را ز ازل بت شکنی آیین است
بت شکن بازوی محمود و صلاح الدین است
مؤمن بت شکن و بندۀ اصنام شدن
شیر یزدان و بغوغای سگان رام شدن؟
سیل توفنده و از سرکشی آرام شدن
مرغ بام حرم و بستۀ اوهام شدن
داستانیست که باور شدنش دشوار است
بردگی خجلت و فرمانبریش ادبار است
عصر ما عصر فریب است و فسونست و فساد
عصر خونریزی و کین است و ستیز است و عناد
ای مبارک نظر ای طایر مست آزاد
هر طرف چون نگری دام نهاده صیاد
اندرین عصر خطر دام نگر باید بود
با دیل آینمات تیز نظر باید بود
فتنۀ عصر بصد پرده نهان می گردد
زهر زهر است ولی شهد عیان می گردد
گرگ درندۀ در اطوار شبان می گردد
مار کردار پی مغز جوان می گردد
راه دشوار و سفر پر خطر و بارگران
دانش پیر بکار آید و شمشیر جوان
مآمن مردم آوارۀ ناکام اینجاست
مکتب عبرت و سر چشمۀ الهام اینجاست
مرهم زخم دل و چارۀ آلام اینجاست
چشم گر باز بود سنگر اسلام اینجاست
راه در سنگر اسلام چو باید عدوان
رخنه در قلعۀ توحید بود بس آُسان
آه ای سنگر اسلام خدا یار تو باد
غیرت سرور دین قافله سالار تو باد
اتحاد عمل و فکر مددگار تو باد
پاسدار تو دل و دیدۀ بیدار تو باد
علم سبز تو سر سبز بدوران باشد
تا فلک باشد و مه باشد و کیوان باشد
دوستان بارگۀ فیض نگردد مسدود
نشود دست نیاز از در رحمت مردود
نور خورشید حق از ابر برون تابد زود
باز یاران شود از شادی یاران خوشنود
مژدۀ ملت زنجیر شکن را شنوید
باز آزادی آن مرز کهن را شنوید