هلمند و هامون در تاریخ
هامون و رود هلمند که در آن میریزد مکرراٌ در کتاب اوستا یاد شده و نیز اهمیتی که این دریا چه در سنت مزدیسنان دارد ازان سبب است که کنار آن محل ظهور موعود های زدتشتی شمرده شده و بتصریح اوستا و کتب پهلوی وطن پادشاهان کیانی بوده است اهمیت ها مون در این است که بموجب روایات زردشتی در آینده سه پسر از پشت زرتشت از کنار آن ظهور خواهند کرد که هر یک بفاصله هزار سال از همدیگر پابه عرصه وجود خواهند گذاشت در ظهور پسر آخری که غالبآ کلمه ( شوشیانت ) بر او اطلاق میشود لشکر دروغ اهریمنی یکسرنا بود خواهد شد سپاه راستی در فش پیروزی خواهد برافراشت جهان از گزندا هریمن رسته نو و خرم خواهد گشت، دوست داران راستی کامرواگشته بزندگانی روحانی و جاودانی خواهندرسید. در فصل ۱۳ بند هش فقرات ۱۶ – ۱۷ راجع بهامون مندرج است: « در میان دریا چهای خورد در یاچه کیانسیه ( هامور ) از همه سالمتر بوده جانوران زیان رسان مثل مارها و زاغها در آن نبودند آبش از دریاچهای دیگر شیرین تر بود بعد ها شورشد بالاخره چنان گندیده شد که بیک فرسنگ آن هم نزدیک نمیتوان شد بواسطه وزش باد بگندیدگی و شوری ان افزود و در هنگام رستاخیز ( ظهور شو شیانت ) دیگر بارۀشیرین خواهد شد » این تعریف بندهش بهامون که گفتیم آبش شیرین است مصداق نمی نماید و نه بدریا چه دیگری در سیستان که در جنوب هامون در جنوب غربی خاک افغانستان است و موسوم است به گودی زره هر چند که آب گودی زره بواسطه همسایگی با زمین شوره زار بسیار شور است اما ( سون هدین ) آنرا در صافی به بلور و در رنگ به زمرد تشبیه کرده است شکی نیست که مقصود بندهش همان دریاچۀ هامون است که اطرافش در تابستان از شدت گرما دوزخی است و از هجوم پشه سر زمینی است طاقت فرسا و گذشته از این ها باد گرم معروف سیستان که ( باد صدو بیست روز ) نامیده میشود و تقریباً در انجام دومین ماه بهار شروع بوزیدن میکند و در تمام تابستان طول میکشد طوری است که در نزدیک دریاچه کس را از آزار ریگ ( ریگ روان ) و مار و گژدم خرا به زارها یارای اقامت و خود داری نیست ایالتی که این دریاچه در آن واقع است موسوم است به سیستان که اصلاً سگستان بوده و سجستان معرب آن است که سکنه آنرا سگزی یا سجزی خوانده اند و تاکنون هم قبیله یی از افغانان پشتو زبان بنام « ساکزی » در سواحل هلمند ساکن اند، که خودرا از شعب ابدالی ( درانی ) دانند وطوریکه هرودوت ( کتاب ۷ فقره ۶۴ ) در شرح حال لشکریان ایران در جنگ یونانی گفته که ساکها ملیت اسکیت باشند و کلاهی سر تیز نوک بلند داشتند و آنآنرا سالک می نامیدند اکنون هم همین ساکزیها کلاه های سر تیز بلندی دارند در پشتو ( تبش ) به یای مجهول : گویند و این کلاه تا پنجاه سال قبل در تمام قندهار رواج تام داشت که سکستان یعنی سر زمین ساک قومی که غالبآ داریوش در کتیبه های میخی خود چه در بهستان ( بیستون ) و چه در تخت جمشید ( پر سبولیس ) و نقش رستم یاد کرده است.سکا جز و ممالک هخامنشی بود و در نقش رستم از سه قبیله ساک اسم برده شده از این قرار : ساکهای هوم ورکه (۱) و ساکهای دارنده . خود سرتیز و ساکهای از طرف دریا. ظاهرآ ساکها در سال ۱۲۸ میلادی بسستیان دست اندازی کرده و اسم خودرابان سرزمین داده اند ساکها یکی از قبایل آریایی بودند که مؤرخین قدیم یونان آنها ره سکیت ضبط، کرده اند پیش از دست اندازی ساکها این ایالت باسم بومی خود زرنکه نامیده میشد اسمی که در کتب متاخرین هم ضبط شده است. داریوش در کتیبه بیستون و تخت جمشد در میان سه مملکت شرقی از پارتهوه ( خراسان ) زرنکه ( سیستان ) و هرئیوه ( Haraiv) ( هرات ) یکجا اسم برده و در کتیبه نقش رستم همین سه مملکت با سایر ممالک شرقی که بلخ و سغد و خوارزم و قندهار و غیره باشد با هم نامیده شده است اسم مملکت زرنکه و اسم کرسی نشین آن زرنج که در کتب جغرافیون عرب و ایرانی ضبط شده و شهری که امیر تیمور کورگان در سال ۷۸۵ خراب کرده و هنوز آثار قدیم و خرابهای زیاد در ان جا موجود است نیز مناسبتی با در یاچه هامون دارد زیراکه زرنگ یعنی سرزمین آبی و دریایی است و این اسم بمناسبت دریاچه هامون باین سرزمین داده شده است در اوستا زریه ( zaryah ) کلمه ای که زرنگ از ماده آن است بمعنی دریاست و در فرس قدیم دریه ( Drayah ) میگفتند بنا باختلاف لهجات قدیم ز اودال بهمدیگر مبدل شده است.
لغت دریا در فارسی و دریاب پشتو نیز از همین ریشه است. از این اختلاف لهجات قدیم است.
که این اسم را قدما از یونانیان ( Sarangoi ) یا ( Zarangoi ) و ( Drangiana ) نوشته اند وهیر ودت آنرا ( Sarangia ) آورده است ( ۳ ص ۹۳ – ۷ ص ۶۳ ) گذشته از زرنگ باز رنج کلمه ای که امروزه، یا داور اسم قدیم این مملکت باشد همان کلمه زره است.
که در شاهنامه و در کتب جغرافی نویسان ایرانی (۱) و عرب اسم دریاچه هامون است. بقول فردوسی افراسیاب از میدان کیخسرو روی گردانده از آب زره گذشته به گنگه دزپناه برد کیخسرو از پی او شتافته پس از شش ماه از آب زره گذشته خو را به گنگ دز رسانید .
به شش ماه کشتی بر فتی بر آّب * کزو ساختی هر کسی جای خواب بی شک کلمات زره و زریه ذکرش گذشته هر دو بمعنی دریاست. این دریاچه را در قدیم زره کیانسیه میگفتند بمرور کلمه کیانیسه از استعمال افتاده فقط زره که در پهلوی بمعنی دریاست بجا مانده است.گفتیم :
که امروز آبگیری در جنوبی غربی خاک افغانستان گودی زره نامیده میشود. سیستان در شاهنامه و در کتب جغرافی نویسان قدیم نیز نیمروز که
1- حمدالله در نزهة القلوب ۱۴۲ گوید – ولایت سیستان را جهان پهلوان گرشاسپ ساخت و زرنگ نام کرد و عرب زرنج خواندند . و بر راه ریگ بحیره زره بندی عظیمست تا شهر از اسیب ریگ ایمن شد و بعد از ان بهمین تجدید عمارتش کرد و سگان خواند عوام نیز سگستان گفتند و عرب معرب کردند سجستان خوان بمرور سیستان شد..
بمعنی جنوب است نامیده شده . فردوسی گوید:
دونده همیتاخت تا نیمروز چو آمد بر زال گیتی فروز
وجه مناسبتی که در معجم البلدان و در فرهنگهای فارسی برای این اسم ذکرشده اساسی ندارد نامیده شدن سیستان به نیمروز از این جهت است که این سر زمین در جنوب خراسان واقع است.
در روی مسکوکات ملوک کیانی بمعنی امرایی که در عهد سلجوقیان و صفویان حکومت سیستان میراثی آنان بوده و خانواده خور را بپادشاهان کیانی داستانی منسوب می دانستند (۱) نیمروز نقش شده است بنا بمندرجات اوستا که بزودی بذکر آن خواهیم پرداخت سر زمین رود معروف سیستان مانند خودروز هلمند نامیده میشده است (۲) سیستان وقتی جزو ممالک کوش هخامنشی بوده (۳) و در عهد داستانی خاک جهان پهلوانان زال ورستم شمرده شده است از زمان قدیم تا با مروز راجه بشهر ها و آبنیه سیستان داستانهای راسیستانیها نقل میکنند و وقایع شاهنامه در سرزبانهای آنان است در معجم البلدان در ماده کلمه سجستان مندرج است که کیکاوس ( زمین داور ) را خاص رستم قرار داد و در ( بست ) خرابه ء طویلۀ اسپ رستم موجود است و در شهر کر کویه در شمال زرنج آتشکده بر پابوده که نزد زرتشتیان محترم بوده و در نزد اهالی چنین شهرت داشته که رستم گنبدش را ساخته است کوه خواجه را که سیستان است اهالی نیز کوه رستم مینامند گذشته از اینکه اینگونه اسامی در سیستان یاد اور پهلوانان و داستان پادشاهان کیانی است خرابها بسیار که در سراسر این خاک و در کنار رود هلمند موجود است نیز یاد آور عهد کهن و قدامت تمدن آن سر زمین است این سرزمین وطن اصلی کیانیان شمرده شده دربندهش فصل ۲۱ فقره ۷ مندرج است که کیانسیه ( هامون ) محل خاندان کیانی است از اوستا هم چنین بر میاید زیرا در آبان یشت فقر ۱۰۸۵ آمده : « کسی گشتاسپ بلند همت روبروی آب فرزدانو ( Frazdanuva ) از برای ناهید نذر نموده خواستار شد که بارجاسپ و تورانیان دیگر چپر شود . »
در بندهش فصل ۱۲ فقره (۵) آمده که در یارچه فرزدان (۱) در سیستان است درزامیادیشت هم سیستان وطن کیانیان شمرده شده است.
در کرده ۹ فقره ۶۶ این یشت مندرج است « فربکسی متعلق است که سلطنت خودرا در آنجایی که رود هلمند دریاچۀ هامون را تشکیل میدهد برانگیزد » صراحت دراینجا سلطنت کیانی اراده شده و سیستان با پیرامون هامون وطن اصلی آنان معین شده نظری بمندرجات کرده قبل و کرده بعد از کرده ۹ این مسأله را بخوبی ثابت خواهد کرد، زیرا در فقرات کردۀ ۸ از این سخن رفته که چگونه افراسیاب تورانی از برای بدست آوردن فریاشکوه پادشاهی کیانی خودرا رنجه نمود، از کوشش بسیار خود سودی نبردودستش بدامن فرنرسید و درفقرات کرده ۱۰ از پادشاهان کیانی یاد شده که بفرایزدی رسیدند و از پرتو آن هماره کامروا و پیروزمند بودند در کتب جغرافی نویسان قرون وسطی قسمتی از خاک هرات و قندهار حالیه نیز جزو سیستان شمرده شده است. امروزه مساحت سیستان عبارت است از ۷۰۰۶ میل مربع ازین خاک ۲۸۳۸ متعلق است بایران و ۴۱۵۶ متعلق است به افغانستان جمعیت آن به ۲۰۵۰۰ نفر میرسید (۱) بیشک سیستان در قدیم بخرابی و پیچارگی و کم جمعیتی امروزه نبوده، جمعیت سیستان نسبت بایالتهای دیگر بسیار کمتر شده است. یکی از دلایل این انحاط همان جنگهایی در پی هجوم و غارت بیگانگان است دلیل دیگری که بخصوصه از برای تنزل سیستان میتوان اقامه نمود این است: که ترتیب آبیاری سابق در این سرزمین از دست رفته امروز از رود هلمند کمتر از پارینه استفاده میشود جویها وقنات ها که در قدیم از برای آبیاری کشت از هلمند کشیده بودند، اکنون در کار نیست. خرابی عمده سیستان در عهد استیلای تیمور لنگ ( ۷۷۱ – ۷۰۸ هجری ) روی داد که جویها و بندهای سیستان را ویران نمود از آن جمله است بند معروف رستم هولدچ مینویسد سیستان در پارینه انبار گندم آسیا بود و ممکن است هم دیگر چنین بشود در صورتیکه طرز آبیاری بسیار عالی آن راکه در قدیم معمول بود بسرکار آورند.
سون هدین هم که خوداین سر زمین را دیده و تحقیقات عالمانه در آنجا کرده در این موضوع دانشمند فوق را تصدیق میکند: (۱) در عهد هخامنشیان در میان ممالک شرقی بخصوصه سیستان مالیات هنگفتی میپرداخت و این نیز دلیل ثروت آن خاک است. هرودت در کتاب سوم خود که از مالیات ممالک هخامنشی صبحت میدارد.
در فقره ۹۳ مینویسد: سیستان با خاکهای همسایه خود هر سال ششصد تالنت ( Talente ) بخزانۀ دولتی میپردازد .
گذشته از اینها چیزی که امروزه در سیستان دلیل آبادی و ثروت و جمعیت انبوه قدیم آن است همان آثار و خرابهای فراوان است که از قرون مختلف در همه جای آن خاک پراگنده است.
امروز هامون با آن وسعتیکه در شاهنامه آمده و ذکرش گذشت نیست.
یاقوت طول آن را ۳۰ فرسخ و عرضش را یک روز راه نوشته است (۲) نظر بتعریف جغرافی نویسان قدیم وسعت آن در قدیم بیش از آنچه امروزه هست بود. حالیه هم عرض و طول این دریاچه که ۴۸۶ متر بلند تر از سطح اوقیانوس در عرض سال یکسان نیست در وقت آب شدن برفهای سرچشمه هلمند این دریا چه بسیار بزرگ میشود و گودیهای اطراف را فرامیگیرد و سراسر نیزار جنوب هامون را آب گرفته بواسطه جویی موسوم به شله یا شلاق به گودی زره پیوسته می شود تقریباً در هر ده سالی طغیان بزرگی روی میدهد وی که دریای نسبتاً بزرگی تشکیل مییابد در اوقات معمولی آب گودی زره از هامون نیست، لکه از رود های کوههای جنوبی است.
در هنگام ازیاد آب گراگرد کوه خواجه را که پشته ایست به بلندی چهار صد فت آب گرفته مثل جزیره میشود. و در انتهای حدود شمالی این پشته مقبره ایست که باین مناسبت آنرا کوه خواجه نامیده اند. اهالی آنجا در نو روز جشنی بیاد این خواجه می آرایند . هرودوت در کتاب هفتم در شرح لشکر کشی خشیار شاه در فقره ۶۷ مینویسد: ( سیستانیها جبهه رنگین و موزۀ که نابزانو میرسید داشتند کمان و نیزه آنان بطرز ماده ( مد ) بود لابد چکمۀ بلند سیستانیها بمناسبت خاک آبگیر آنان بود.هلمند در شاهنامه هیرمند نامیده شده :
« سرا پرده زد بر لب هیرمند بفرمان پیروزشاه بلند » (۱)
جغرافی نویسان ایرانی و عرب وقرون وسطی هند و مؤرخین قدیم یونان اتیماندروس ( Etymandros ) یا اریماندروس نوشته اند.
سرچشمۀ آن از سلسله غربی کوه پغمان نزدیک کابل میباشد، احتمال دارد که کوه ارشیدرنه یا اوشیدم ( nsidam ) که هر دویکی است و مکرراً در اوستا یاد شده همان سلسله کوهی باشد که رود هلمند از آن میخیزد.
بسیاری از مستشرقین بکوه بابا که ۵۴۹۰ متر ارتفاع آن است متوجه شده اند. در فصل ۱۲ بندهش فقره ۱۵ این کوه اوش تاشتار ( Ustastar ) نامیده شده و قید گردیده که در سیستان است اما تعیین چنین کوهی در دشت پهن سیستان اسان نیست بنا چار باید بکوههای سرچشمه هلمند متوجه گردیم و فقره ۶۶ زامیا دیشت نیز بر این است زیرا که فقره مذکور آمده : « فرکیانی از آن کسی است که شهر یاری وی از آنجایی است که رود هلمند که دریاچه هامون را تشکیل میدهد برخاسته در آنجاییکه کوه اوشیدم واقع است و از گرداگرد آن آب بسیار از کوهها آمده با هم سرا زیر میشود » در بندهش فصل ۲۰ فقره ء ۱۷ مندرج است: « رود هلمند در سیستان است و سرچشمه اش در اپارسن ( Apar ) میباشد » اپارسن در فقره زامیایشت او پائیری سئن ( uqairi – saena ) نامیده شده است. این کوه را نیز میتوان شعبه ای از هندوکش تصور نموده . بقول گیگر طول رود هلمند هزار کیلو متر است (۱) که دربین دره های باریک میرسد بدشتهای سرزمین که در قرون وسطی زمین داور میگفتند در آنجا ارغنداب به آن می پیونده و این رود اخیر و سر زمینی که گذر گاه آن است نزد مؤرخین و جغرافیون قدیم یونانی اراخوزیا Arachosia نامید شده در کتیبه های داریوش هراووتی Haravati نام دارد و در اوستا هرخوایینی Haraxvaiti آمده که امروز این نام در دهراوت هلمند علیا بین غور و قندهار موجود است. و دروندیداد فرگرد اول فقره ۱۲ هر خوایبتی همین سر زمینی است که اهور امزدا بیافرید و در آنجا اهریمن عادت زشت لاشه و مردار بخاک سپردن بوجود آورد اسم این مملکت لفظاً بمعنی رود مند یا جوی مندز و امروزه قندهار مینامند. در فصل ۱۰ بند هـ مش فقره ۳۴ رود هلمند نیز زرین مند نامیده شده است (۱)
هلمند و هیلمند یا هرمند ویا هندمند در اوستا هئتومنت Haetumont آمده جز اول این اسم که هئتو Haetn بمعنی پل و سد وبند است.
چنانکه در وندیداد فرگرد ۱۹ فقره ۳۰ استعمال شده است. هئتومنت یعنی بند و سد مند یا دارای پل وبست، در فقرات ۶۷ – ۶۹ زامیادیشت هلمند باشکوه وبافرو امواج سفید برانگیزاننده و طغیان کننده تعریف شده است و رودی است که نیروی اسپی در آن است و نیروی شتری در آن است نیروی مرد دلیری در آن است. فرکیانی همراه آن است باندازه یی دارای فرکیانی است که ممالک غیر آریایی را غرقه تواند ساخت » دشمنان را سر گشته و پریشان دچار گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما تواند نمود. هئتومنت نیز در اوستا اسم سرزمینیست که این رود ای ان میگذرد یعنی سیستان . چنانکه در فرگرد اول وندیداد فقره ۱۳ آمده یازدهمین کشوری که من اهورا مزدا بیافریدم هلمند باشکوه و فراست،اهریمن پرگزند در آنجا جا دویی زشت پدید آورد.
در فرگرد ۱۹ وندیداد فقره ۳۹ بازاز مملکت هئتومنت یاد شده است. گذشته از هلمند در فقره ۶۷ زامیاد پشت از هشت رود دیگر سیستان اسم برده شده که همه بدریاچه هامون میریزد.
مصب این رود ها که هامون باشد به معنی دشت و بیابان است چنانکه فردوسی گفته:
مرآن تخت را دیوبر داشتی زهامون بابر اندر افراشتی
هامون اسمی است که بعدها باین دریاچه داده شده چندین آبگیر یاباتلاق در بلوچستان و کرمان و صحرای لوت نیز بااضافه و قید هامون نامیده میشود.
گودی زره که ذکرش گذشته شلاق هامون هم گفته میشود. هامون معروف همان دریاچه است که در اوستا کسه اویه Kasaoya (۱) در پهلوی کیانسیه Kyansih و در کتب فارسی مثل دو صد دربندهش و روایات هرمزد یارکانفسیه ضبط شده است (۲) بنا بقرائت دیگری در اوستا نیز کسوخوانده شده و درپهلوی و پازند کانسیه .
این اسم در اوستا گاهی باکلمه زریه Zraya یعنی دریای کیانسیه نامیده شده چنانکه در فقره ۶۶ زامیادیشت و گاهی باکلمه AP ذکر گردیده یعنی آب کیانسیه چنانکه در فرگرد ۱۹ وندیداد فقره ۵ . (۳)
در فصل ۳۵ صد در بندهش آمده : « دختران بهدنیانی که بربالای کوه خدا بنزدیکی کانفسه ( هامون کیانسیه ) منزل دارند در هنگام جشن نو روز و مهرگان در آن خودرا شویند و هریک بنوبت خود بیکی از موعود ها بارور گردند » شاید دراینجا کوه خدا همان کوه خواجه باشد که ذکرش گذشته زیرا در دشتهای همواره اطراف هامون پشته و تپه ای جز همین کوه خواجه وجود ندارد در زامیادیشت فقره ۵ در جزو کوهها از کوهی موسوم به آهورنه یاد شده که بمعنی کوه خداست.(۱)
از جمله حکمرانان مقامی نیمروز خانوادۀ کیانی است که تا عصر احمد شاهی هم در سیستان اقتداری داشته اند چنانچه این خانواده حکمرانی بنام بهرام ولد سلیمان ولد ملک حسین ولد اسدالله کیانی در عصر هوتکیان زنده گی داشت و برادرش ملک محمود با ده هزار لشکر سیستانی خویش در لشکر کشی شاه محمود هوتک و محاصرۀ اصفهان شرکت داشت و این خانواده همواره به شاهان افغانی مطیع و فرمانبردار بوده چنانچه یک دختر ملک سلیمان را اعلیحضرت احمد شاه بابا بزنی گرفته بود و یک دختر ملک ناصر بن سلیمان در ۱۸۴۲ م در حبالت شهزاده کامران بود. ملک حسین از ۱۷۳۰ تا ۱۷۴۷ حکم رانده و از همین خانواده ملک محمدرضا بن قمبر سر بندی است که در سنه ۱۸۴۸ م وفات است.(۱)
ذکر این خانواده کیانی در تاریخ متاخر سیستان احیاء الملوک که مولف آن ملک شاه حسین یکی از بقایای شهزادگان سیستانی در سنه ۱۰۲۸ هـ است (۲) نز بارها آمده است.