138

سیدگل خان

از کتاب: آثار هرات ، فصل دهم ، بخش س

فرزند مرحوم سید میر خان و به عبارت دیگر شاخهٔ برومند آن درخت تنومند ادبیات است. در سال ۱۳۱۹ قمری تولد و تا هنوز به قید حیات و با کثرت مشاغل در کتابت رسمی که اکثر حصص عمر را به آن صرف نموده و همچنین با وجود پریشانی حواس و عسرت معیشت کسب شاعری را که میراث پدری اوست از دست نداده گاهی که فراغتی حاصل نموده اشعار خوبی نوشته است. ما از این شاعر جوان امیدواریم در ادبیات مسلک پدر خود را از دست نداده تا بتوانند به فروغ آثار خود چراغ او را خاموش نگذارند ولی ادبیات موافق به اصول عصر حاضر که هم برای جامعه هم برای جامعه خدمتی نماید و هم از خود یادگاری بگذارد.


قلم خواست تا مدحتی سازد انشا 

پریشانیآمد بر انگیخت سودا

به من گفت ای بی مروت چه خواهی

برو نزد کوتوال عالی دانا

که شاید غباری از شفقت فشاند

به فرق سرت تا شوی رونق افزا 

محمد عظیم آن شجاع هنرور

ز نور محبّت برافروخت دلها 

بکوشید از جان به صدق مبرهن 

که تا گشته نامش به عالم هویدا 

دگر مدعایی مرا نیست هرگز 

مگر آن که غمخوار باشد چو آبا 

ندارم به جز یک خط کچه چیزی 

که آن باعث رزق اطفال حالا

به جز فضل درگاه جبّار مطلق 

مرا نیست هرگز کسی دامن آلا 

نه این قوه دارم که خاشاک آرم 

نه زارع که هر دم بر آیم به صحرا 

نه دزدم که در هر شب تار آسود 

به هر خانه ای افکنم شور غوغا 

نه نجارکز قوت پنجه خود 

اجوره سوی خانه آرم هما

نیم باغبان نخیل بزرگی 

که تا هر رقم میوه آرم به سکنا 

نه اشتر کشم تا به ملکی برآیم 

قطار تجارت کشانم چه جدا 

نه مستوفیم نه مدیر و نه جالب 

که با حکم طومار باشد به هر جا 

منآن سید گل میر حکمت شعارم

که خوانند فرزند سید میر دانا 

به حکمت جهانی به عزّت نهانی 

به ذلّت ،عیانی به طینت مصفا 

هر آنچه که مانده ز آبا و جدم 

بخوردم به دنبال این خط انشا 

ز مارت رسد هر زمان طور ماری 

عدویت سرش کنده بادا و رسوا