علاء الدوله مسعود بن ابراهیم (مسعود ثالث)
علاء الدوله مسعود به گفته منهاج سراج در سال 4۹۲ و بقول ابن اثیر در سال ٤٨١ به سلطنت رسید وی مردی خوشگزران و قانع بود نتوانست مقابل سیلاب ترکمنان سدی استوار کند در عهد او هرات و بلخ نیز در تصرف ترکمنان در آمده و آهسته آهسته قسمت غربی خراسان رو به سقوط می گذاشت حتى تلاطم این سیلاب تا کناره هیرمند سرازیر شده و بست نیز مورد ترکتاز آن ها قرار یافته بود. مسعود چندانکه خطر دشمن را نزدیک می دید از عدل و داد و دستگیری غربا مضایقه نمی کرد و مردم از او خوش بودند و چراغ گویندگان که بعد از قضیه مرگ مسعود اول خاموشی گزیده بود دوباره در عهد او روشن شد و رعایا به آسودگی بسر می بردند هندوستان نیز بخوبی اداره می شد شورشی کوچک که در نواحی لاهور در حدود قلعه (جنگجوان) واقع گردید به تدبیر او خاموش شد.
سنائی عارف شهیر وطن در ستایش این عهد دولت خاندان محمودی را به قلزم وجودی تشبیه می کند:
تابه بینی چو قلزم وجودی
حضرتی بینی آسمان در او
دولت خاندان محمودی
صد هزاران سپاه چا کر او
مسعود سعد گوید:
دولت جوان وملک جو ان وملک جوان
ملک جهان گرفتن و دادن نکو تو ان
در عهد این پادشاه طغاتگین حاجب که سالار هندوستان بود از آب گنگ عبور نمود و تا جاهای دور دست رفت و قلعه ها بکشاد خواهر سنجر را که مهد عراق گفتند گرفت و بدین وسیله مناسبات در بار غزنه و ترکمنان فی الجمله بهتر گردید و این خویشاوندی چنانکه بعد از این بیاید در خاندان محمودی دخالت عظیم داشت این شهزاده در غزنین در سال ٤٥٣ متولد گردید و در ٥٠٨ یا ٥٠٩ رخت از جهان بست وی را مورخین مسعود ثالث نیز می نامند سال مرگ او موافق است بسال ١١١٤ میلادى منهاج سراج لقب او را علاء الدین مسعود الکریم مستوفى عمادالدوله فخر مدبر علاء الدوله وصاحب روضة الصفاء جلال الدوله و فرشته علاء الدوله ضبط کرده اند . فخر مدبر داستانهای نفیس از او دارد چنانکه گوید: آورده اند که در سال ٥٠٣ سلطان کریم علاء الدوله مسعود به طرف بست حرکت فرمود دری نفیس قیمتی بی مثل از منقار باز چترش بیفتاد خواص در هم شدند بجستن آن مشغول گشتند سلطان کریم گفت بگذرید و بگذارید که درویشی بیاید واعقاب و اخلاف اوازان بیا سایند و دعای ان درویش یادگار ماند و بعد و فات ما باز گویند هم چنین فخر مدیر گوید در سال ٥٠٤ در غزنه قحطی پدیدآمد و ملخ بر مزارع مستولی شد بسلطان عرض کردند سلطان کریم بر پشت عریضه نوشت هر زهری را پا زهریست و هر دردی را درمانی فرمودیم غله های ما را بیرون افگنند و بده هفت بفروشند تا مردم آسوده گردند. این سلطان باقلا چوری می جنگید. تربت وی مرحوم شیخ رضا در رساله نفیس خود ریاض الالواح از زبان مردم معتقد است نزدیک مناره ها طرف شرق شهر غزنی واقع است مناری که دور تر از شهر غزنه میباشد در عهد این پادشاه تعمیر گردیده والقاب وی دران علاء الدوله والدین ابی سعد مسعود نوشته شده است.