32

در بیان جنگ نمودن لشکر امیران خیر پور با

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان جنگ نمودن لشکر امیران خیر پور با

عالیجاه سمندر خان [امیر کبیر شاه]

و هزیمت (۱)یافتن لشکر مذکور و غرق دریا شدن 

شجاع قلم جلادت رقم، که همیشه پهلوان میدان سخنوریست، در معرکه آرائی این مدعا، چنین حملات دلیرانه [بیان] می نماید که : در سنه یکهزار و دو صد و چهل و هشت [۱۲۴۸] هجری هر گاه عالیجاه سمندر خان بموجب امر جلیل القدر اولیای دولت،معۀ جمعیت سه هزار لشکر سوار و پیاده، و هفت عرابه توپ، از شکاپور بعزم رزم روانه، و بطی منازل سه چهار کروهی آهسته آهسته توقف کنان و از عاقبت کار هراسان، که آیا شاهد فتح و نصرت بکه رخ نماید، در عرصه هفت هشت یوم وارد جعفر آباد(۲) گردیده، لشکر امیران خیر پور که خارج از تعداد بود از روی فریب بازی که – الحرب خدعتة (۳)

--------------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)ک : عزیمت [؟]

(۲)جعفر آباد در حدود چهار میلی سکهر بر راه شکارپور واقع است.

(۳)حدیث صحیح است که احمد در مسند و بخاری و مسلم و ابو داود و ترمذی در صحاح خود روایت کرده اند [جامع الصغیر ۱-۱۵۱] یعنی = جنگ فریب دادن است.

اکثری در ناله لاله واه (۱) که متصل سکهر (۲) است، چون خر گوش خود را خوابانیده پنهان نشستند و تفنگهای اجل بدست خود گرفته منتظر اواز ملک الموت بودند.

عالیجاه سمندر خان، چون بوی فلیته (۳۹ تفنگ فریب بازی لشکرامیران برده بود، قدمی پیش جانب سکهر از شاهراه نگذاشته از روی تدابیر فرزانه، لوای مبارک لشکر خود را در مقابلۀ لشکر امیران، بمسافت نیم کروه، بر سر درختان نصب نموده، و جزوی لشکر خود را در انجا گذاشته، که طنبور و طبلهای جنگ در انجا می نواختند، چنانچه بر لشکر امیران، معلوم شود، و یقین دانند که : جیوش  شاه در زیر لوا صف آرائی نموده ایستاده اند، و از ان غافل که، برق [بلائی] از طرف دیگر بر خرمن حیات آنها از آسمان اجل می افتد.

عالیجاه سمندر خان بعد این همه تدبیر تزویرف علماهای جنگ بر درختان جنگ نصب نموده، خود برهنمونی کسان واقف کاران سر زمین معۀ جمعیت قدری سواران و پیادگان و دو عرابه توپ به آهستگی تمام، که صدای پای بسر گوش هم نرسد، بطریق عیاران از راه کوه ادم شاه (۴)، که 

----------------------------------------------------------------- 

(۱)واه در سندهی بمعنی نهر و ناله است [-گزتیر۸۹۸].

(۲)ک : سهکه [؟]

(۳)فلیته= مصحف فتیله عربی است بمعنی تابنده از فتل عربی [-غیاث].

(۴)در شرق سکهر تپۀ کوچکی بنام آدم شاه موجود است، و بران قبر همین شخص است. این شخص مورث اعلای دودمان کلهوره سندهـ است که در چند و که لار کانه زمینداری کوچکی داشت. بعد از ان به ملتان رفت و جم غفیر مریدان بدور وی گرد امدند و نیروی بزرگی تشکیل دادند. ادم شاه با حکمداران عصر در آویخته و در جنگی هلاک گردید. مریدان نعش اورا به سکهر آورده بالای همین تپه دفن کردند. این تپه چون موقعیت نظامی دارد، در دست لشکریانست [-گزیتیر سندهـ ۵۸].

روز اول منشور (۱)آیۀ کریمه- و یسفک الدماء-(۲) بنام آدم صادر است، بر سر کوه آدم شاه، بهزار شدت سوار شدند، و دو عرابه اتواپ را نیز بر سرش سوار نمودند.

این آدم نشد بلا شد بعده یکبارگی بغتتا بر لشکر امیران که سران و سرکردگان، معه خیام های گلگون چرکین، بر لب دریا، مضرب ساخته غافل نشسته بودند و تماشای امواج دریا می نمودند، و از اجرای آب عبرت میگرفتند، چنانچه:

برسر جوی نشین و گذر عمر ببین

کاین اشارت زجهان گذران ما را بس 

که در حین عبرت از سر کوه آدم شاه، شلک اتواپ متواتر از جانب سردار موصوف شعله ور گردیده. چندرین خیام و اسپان و آدمان از ضربا ضرب اتواپ، چون کاغذ بادی سر هوا پریدیند.

هر گاه سران و سر کردگان لشکر امیران چنین شعلۀ ناگهانی بدیدۀ بیخبری ملاحظه نمودند، سر رشتۀ احتیاط را از دست هوش داده، چون سیماب در بوتۀ حیرانی بی قرار،و مانند موج در پیچ و تاب اضطراب (۳) امدند. و مثل دیدۀ حباب، حیران این واقعها (۴) گردیده، از عدم حفاظت کوه ادم نادم، و مستعد مقابله و معامله شدند. هر یک از لشکر امیران بی ترتیب روی سوی خود نعره دم بهاء الحق زنان،

-------------------------------------------------------- 

(۱)ک ک نشور   (۲) قرآن البقره ۳۰ ج ۱.

(۳) الف: اضطرار .  (۴) الف: واقعۀ هایله.

بنا بر مقابله رخ نهاد کوه شدند.

عالیجاه سید میان غلام مرتضی شاه که چون کوه الوند(۱) بود، از بس نشۀ بادۀ غرور و بی پروائی، درین صورت هیچ تحمل نکرده، بر اسپ اجل سوار گردیده، خود را بسلاح آراسته، و بروتها را تاب داده، معۀ عملۀ خود، روانۀ میدان جنگ و بوقت رفتن، بیاران ورفقای خود، که هم نواله و همکاسۀ محبت و اتحاد بودند، روی گرداینده و مخاطب  شده که: اینک مشت مرغان را گنجشک مثالف که عبارت از لشکر اولیای دولت میباشد [به منجنیق] حملات دلیرانه [و ترددات] بهادرانه، از سر کوه پرانیده، مظفر و منصور پس می آئیم. و عالیجاه سید محمد کاظم شاه که یار و فادار او بود، هر گاه چنین تعجیل کاری سید غلام مرتضی شاه را معاینه نمود، دست افسوس بهم سائیده و نمی توانست که عنان اسپ او بگیردف و اخر خود هم لاچار گردیده، و روی از رفاقت یار و فادار نگردانیده، عندلیب زبان بترانه سازی این بیت مترنم ساخته:

سخن درست بگویمف نمی توانم دید

که می خورند حریفان و من نظاره کنم

این بگفت و در ساعت بر اسپ اجل راکب شده، رخ نهاد میدان کار زار گردیده، و چند قدم پیش از غلام مرتضی شاه رفته، به ترددات دلیرانه، چند نفر از پیادگان لشکر اولیای [دولت] مقتول و مجروح ساخته، خود هم بضرب تیر تفنگها، از توسن 

----------------------------------------------------------------- 

(۱)ک : الون [؟]

حیات بر زمین ممات افتاده، تیز رو منزل اخرت گردید. انا الله و انا لیه راجعون (۱).

بعد از ان سید غلام مرتضی شاه، شمشیر برهنه بدست و لب حسرت بدندان گرفتهف چون فیل دمان خرامان خرامان در میدان رزم امده ، بی مقابله و مجادله، از دور طعمۀ اژدهای تفنگ گردیده، از اسپ بسر زمین غلطیده، و اه سرد از دل بر آورده گفت: رایگان بر باد رفتمف و هیچیک مقابله با غداری (۲) نکردم.

لشکر(۳) اولیای دولت، که همه سواران خراسانی و پیادۀ 

------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: پر تزویز میز صاحب 

(۲): در ناله و لاله و آه [؟] اما لاله واه الف صحیح است که ناله ایست متصل سکهر.

(۳)ک : شکر[؟]

روهیله و هندوستانی بودندف سلاح شمشیر ها و فتنگهای بار بند طلا و نقرۀ بلوچان دیده چون مجنون صحرا نورد (۱) تعشق جمال لیلی زر (۲) بار بند طلا و نقره سلاح ها گردیده دست به یغمای مقتولان و مجروحان بلوچان دراز کردند. و هر احدی که بلوچان چون اهو، صید تفنگ خود می نمودند(۳) سر آن [را] بی رحمانه بریده، فرش (۴) روی زمین میکردند.

عالیجاه سمندر خان، بفتح و فیروزی کامیاب گردیدهف در میدان جنگ علم فتح و نصرت نصب ساخته، و نقارۀ فیروزمندی بلند آواز نموده، جانب میران اعلام کرده که : من در مدت العمر هفتا و دو [۷۲] جنگ نموده ام. و در هر جنگ از کشتها پشتها کرده ام. و این جنگ هفتاد و سوم [۷۳] بودف الحمد الله که از کشتها خالی نمانده. بیاری ایزد باری و اقبال لایزال شاهنشاهی شاهد فتح و فیروزی هم آغوش اولیای دولت گردیدهف و گوی فتح وو نصرتف از میدان و غا برده ام.

الحال میدان جنگ صاف افتاده، هرگاه احدی از ایشان خیال مقابله دارند، بسم الله این گوی و این میدان! و این چاه و این ریسمان و این ساقی و این جام هر که هوای جرعه نوشی این باده در سر داردف خوش باشد، که این چنگ جنگ عجب نغمۀ حزین دارد، و محک امتحان جلادت مبارزین جهان است.

باوجود اینهمه نغمه خوانی ، احدی از امیران مذکور دوباره سر شورش از گریبان مقابله بر نیاوردند، و مانند صورت بیجان، حیران و پریشان این واقعه هایله گردیده، بر لشکر بلوچان خود نفرین میکردند، و در میدان تدبیر، دو اسپه میتاختند. اخر رفته رفته طرف امیران حیدر آباد، رخ نهاد شدند، و معالجۀ این هزیمت فاحشه را موقوف بر تدابیر افلاطونی امیران حیدر آباد گذاشتند.