یمین الدوله بهرامشاه
بهرام شاه پسر مسعود پسر ابراهیم پسر مسعود پسر سلطان محمود پسر سبکتگین چون برادر را گرفتار نموده بقتل رسانید بیاری دولت بیگانه بر تخت غزنه جلوس نمود و او نخستین پادشاهی بود از این خانه واده که سلجوقیان در روزگار او غزنه را گشودند و بانچه سالیان دراز در جستجوی آن بودند کامیاب گردیدند چون وی باین آئین بر تخت نشست سید حسن غزنوی شاعر معروف آن روز گار قصیدۀ فتح انشاد نمود و گفت :
منادی برآمد ز هفت آسمان
که بهرام شاهست شاه جهان
در حقیقت روز جلوس او روز سقوط غزنی و بد بختی آل ناصر بود ولا بد همین اطاعت وی به سلجوقیان و تصرف آن ها در ولایت غزنی و انبازی شان در کار سلطنت است که حکیم بزرگوار ابوالمجد مجدود سنائی باین قضیه تعریض نموده و به بهرام شاه گفته است:
ملک چون بوستان نخندد خوش
تانگرید سنان چون آتش
بکن از خون دشمن آلوده
تیغ های نیــام فرسوده
من نگویم که تیغ بردون زن
گردن گرد نان گردون زن
خصم خود را به تیغ بر در پوست
که دو سر در یکی کله نه نکوست
ننگ باشد یکی جهان و دو شاه
عیب باشد یکی سپهر و دوماه
و همین آوردن ترکمانان سلجوقی بود که حکمداران غور بروی خشم گرفتند و در این گیرودار شهر زیبای غزنی ویران گردید و دودمان غزنویان به کلی از پا در افتاد بهرام شاه پادشاهی علم دوست و شعر پرور بود و نویسندگان و شعرای بزرگ کتابهای خود را بنام او تالیف کرده اند. حدیقه حکیم ثنائی و کلیله دمنه بهرام شاهی از این جمله است حمدالله مستوفی لقب او را یمین الدوله ضبط کرده در مناری که بعهد او ساخته شده والان در غزنه موجود است نام و لقب او چنین خوانده میشود :
السلطان الاعظم یمین الدوله و امین الله ابو المظفر بهرام شاه . و این القاب عین همان القاب سلطان بزرگ شهنشاه فاتح سلطان محمود غزنوی میباشد اما معلوم است که میان این دو سلطان چه فرق فاحش موجود می باشد و پدیدار است که تنها القاب و کلمات مایه بزرگی و سر بلندی شده نمی تواند بهر امشاه در سال 512 به تخت نشست و دو بار بهندوستان لشکر کشید و علت این بود که در روز گار ارسلان شاه محمد با هلیم سپهسالار هندوستان بود و از فرمان بهرام شاه سرکشی می نمود. بهرام شاه در 512 به لاهور رفت و ویرا گرفتار کرد و بعد از چندی گناهش را بخشید و دوباره به سالاری هندوستان برگماشت و خود به غزنه بازگشت با هلیم در غیاب سلطان در ولایت سوالک در حدود بیره قلعت استواری بنام (ناگور) بنا نمود و در آنجا اقامت گزید و سرمتنه برداشت بهرام شاه درباره جانب هندوستان لشکر کشید با هلیم نیز با پسران خود که ده تن می شدند و هر یک حکم دار ولایتی بودند حق تربیت بهرام شاه را فراموش نموده در ملتان باوی مقابل شد فخر مدبر مینگارد :
با هلیم بولایت ملتان که زمین فراخ دارد لشکرگاه کرد و از یکطرف دران زمین آب در بست تا پر آب و خلاب شود و لشکر بهرام شاه دران فرو روند لشکر باهلیم تا دو صد هزار میرسید و با بهرام شاه ده هزار سوار بود هر چند سلطان به وی پیغامهای نصیحت آمیز بفرستاد قبول نکرد. فردای آن جنگ آغاز شد بقول فخرمدبر محمد با هلیم کشته شد و سپاهیانش در آن خلاب که خود ساخته بود غرق شدند.
و بقول منهاج سراج و دیگران خودش با دو پسرش درهمان خلاب فرو رفت فخر مدبر میگوید مدتی است که چون در آن زمین جوی عمارت میکنند یا حوض وچاهی می کنند از میان گل اسپ و مرد پوسیده و جوشن وزرۀ زننگ گرفته و چاک شده بیرون می آید .
بقول فرشته چون بهرام شاه از حادثه با هلیم فارغ شد حسین بن ابراهیم علوی را بسالاری هندوستان گماشت و خود به غزنه باز گشت و پس از چندی با غوریان در افتاد .