دژ، قلعه، حصار
بر اساسی که در بالا شرح دادیم اقلاً در حدود سه قرن (از قرن دوم تا قرن پنجم مسیحی) آبادی روی پشته بالاحصار شکل آبده مذهبی داشت که نظر به شواهد نقاط مجاور میتوان آنرا معبد بودائی خواند. اولین دژ ، قلعه یا حصاری که روی پشته مذکور بمیان آمده بی ارتباط با دیوارهای روی کوه های کابل نبوده زیرا قراریکه گفتیم خود وجود دیوارها طبعاً حکم میکند که برای دفاع و محافظه حصار ساخته شده اند و این حصار هم از نظر سوق الجیشی جای دیگر بوده نمیتواند، الا روی پشته موجوده بالاحصار چون مفکوره عمران دیوارهای روی کوه ها را به زمان یفتلی ها به قرن پنج مسیحی نسبت دادیم از احتمال بعید نیست که شالوده اولین قلعه جنگی در همین زمان بدست یکی از شاهان یفتلی گذاشته شده باشد. در مأخذ قبل از اسلام ذکری صریح از دژ یا حصار کابل دیده نشده تا اینکه میرسیم به قرن چهارم هجری (دهم مسیحی) که کتب جغرافیائی المسالک و الممالک اسطخری و ابن خردادبه و کتب دیگر و نظیر آن از قبیل حدودالعالم من المشرق و الى المغرب و اشکال العالم جیهانی و اشکال العالم منسوب به جیهانی ظهور میکند. این مأخذ راجع به کابل چند سطر مختصری دارند که اگر بدقت در متون عربی مثل "المسالک و الممالک اسطخری" و متون فارسی مثل "حدودالعالم و اشکال العالم منسوب به جیهانی" ملاحظه شود، چنین معلوم میشود که یکی از روی دیگر اقتباس نقل و ترجمه کردهاند و از احتمال بعید نیست که مأخذ همه آنها کدام اثر قدیمی تر بوده باشد. بهر حال چیزیکه در چند سطر محدود این مأخذ برای مطالعه حاضره ما مهم است، موضوع "دژ"، "قهندژ"، "قلعه" و "حصار" است که همه از آن و از استواری و محکمی آن ذکر کرده اند. طبیعی اسطخری در متن عربی المسالک و الممالک خود آنرا "قلعه" خوانده و به صفت "حصینه" یاد کرده است اشکال العالم نسخه قلمی موزه کابل منسوب به جیهانی آنرا "قهندژ" گفته و بجای "حصینه" صفات "استوار و محکم" را استعمال کرده است. حدود العلم من المشرق و الى المغرب بجای قلعه و قهندژ کلمه "حصار" را آورده است و آنرا "محکم و معروف به استوار" صفت کرده است.
اینک اصل متون مأخذ:
۱ - المسالک و الممالک اسطخری :
"و کابل لها قلعه حصینه و الیها طریق واحد و فیها المسلمون و لهاربض به الکف و من الهنود و بزعمون أن الشه لا یستحق الملک الابان یعقدله الملک بکابل و آن کان منها على بعد ولا یستحقه حتى یصل الیه فیعقد الشاهیه له هناک وهی فرضه الهند."(۱) [ اعداد بین قوس شماره مرجع تبصره یا مؤخذ میباشد که برای سهولت چاپ در اخیر کتاب زیر عنوان "مراجع و تبصره" ها برده شده اند، ن]
۲ - اشکال العالم نسخه قلمی موزه کابل :
کابل آنرا قهندژیست استوار و محکم و آنرا یک راه است و در قهندژ همه مسلماناند و در ربض هندوان کافر بسیار است و گویند شاه هند کسی باشد که کابل در حکم او باشد و اگر چه از آنجا دور بود و اول پادشاهی آنجا رود و بپادشاهی نشیند بعد از آن بدیگر ولایت رود. (۲)
٣- حدود العالم من المشرق و الى المغرب :
"کابل شهرکیست و او را حصاریست محکم و معروف به استواری و اندر وی مسلمانانند و هندوانند و اندر وی بتخانهاست ورای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند و لوای ملکش اینجا بندند."(۳)
از روی این ماخذ که علی العموم در اواسط قرن چهارم هجری (اواسط قرن دهم مسیحی) یکی بعد دیگر نوشته شده چنین معلوم میشود که شهر کابل دو حصه معین داشته یکی قلعه یا حصار یا قهندژ (کهندژ) که بیشتر در آن مسلمانان زندگانی داشتند و دیگر ربض شهر که باشندگان آن اکثراً هندوان بودند. مسئله ایکه اینجا کسب اهمیت میکند تفکیک دو حصه قهندژ و ربض است. آیا قلعه، حصار یا کهندژ منحصر به بالاحصار بود یا تمام ساحه ئی را در بر میگرفت که میان حصار دیوارهای کوههای شیر دروازه و آسمائی قرار داشت؟ در صورتیکه قلعه مفهوم وسیع تر داشته باشد، ربض شهر خارج محوطه حصار روی کوه ها قرار میگیرد و در صورتیکه مقصد از قلعه و حصار مستحکم تنها بالاحصار باشد، ربض شهر خارج حدود ،بالاحصار، ولی سائر حصص شهر حوزه داخل دیوارهای روی کوه ها را در برمیگیرد.
آمدیم به اینکه آیا قلعه این وقت کابل روی پشته بالاحصار فعلی واقع بود یا جای دیگر؟ گمان میکنم بدون تردید موقعیت قلعه مذکور را محل موجوده بالاحصار تشخیص داده میتوانیم زیرا حصاری که استواری و محکمی آن معروف بود غیر از همین جا در جای دیگر بوده .نمیتواند گمان غالب من بر این است که پشته بالاحصار فعلى نقطه مستحکمی بود که قلعه قدیمه روی آن آباد شده بود و ربض شهر خارج دیوارهای قلعه در مابین حصار روی کوها در ماحول قلعه در جائیکه بعدها محله های بالاحصار آباد شده بود، انبساط داشت. این مفکوره را وجود بتخانه های ربض شهر که در دامنههای هر دو کوه و در سواحل رود خانه وقوع داشت تائید میکند. البته کلمه "بتخانه" هم توضیح میخواهد که آیا مقصد از آن معابد هنود بوده یا معابد بودائی یا هردو خلاصه اینکه "بتخانه" هر مفهومی داشته بوده با عمومیت خود در ربض شهر و در داخل حصار روی کوه ها خارج از آن حدود هم بقدر کافی کثرت داشت چنانچه بقایای معابد بودائی اول در گرد و نواح قلعه در خضر در قول شمس در جوار زیارت حضرت تمیم (رض)، در پنجه شاه در جانباز در خواجه روشنائی ، در خواجه ،صفا در تپه مرنجان و بعد در نقاط دورتر در تپه خزانه ، در دامنه علی آباد در تپه سلام تا شیوه کی و کمری و چکری بهر گوشه خارج شهر افتاده و اکثر آنها تا اواسط قرن سوم هجری اواسط قرن ۹ مسیحی معاصر زمان لشکر کشی ها و ورود یعقوب لیث صفاری و برادرش عمرولیث از بین نرفته بود چنانچه به شهادت تاریخ سیستان :
"چون یعقوب به کرمان رسید محمد بن واصل پذیره او آمد با سپاه خویش بطاعت و فرمان برداری و هدایا و مال های بسیار پیش یعقوب آورد و یعقوب پارس ]شاید: پاسخ ؟ ن] او را داد و رسولی فرستاد سوی معتمد با هدیها و پنجاه بت زرین و سیمین که از کابل آورده بود سوی معتمد فرستاد که به مکه فرستد تا به حرم مکه در راه مردمان فرو برند رغم کفار را."
به شهادت تاریخ سیستان و پاره مأخذ دیگر مثل ابن اثیر، طبری، ابوالفدا و فیات الاعیان چنین معلوم میشود که یعقوب در 257 یا 258 هجری وارد کابل شده و یا اینکه به فتوحاتی نایل شده و بت های سیمین و زرین از کدام بتخانه کابل برده، معذالک همه بتخانه ها خراب نشده و هندوان بکلی از بین نرفته اند بلکه اقلاً یک قرن بعدتر هم هنوز هندوان و بتخانههائی در ربض شهر وجود داشت. و از ین تاریخ به بعد هم در طی قرنهای آینده با اینکه به تدریج به تعداد مسلمانان افزوده شده رفت، هندوها و شیوائیها و برهمنیهای آفتاب پرست در شهر و حومه آن باقی ماندند بهر حال چون مقصد اساسی درین اثر مطالعه بالاحصار کابل است به سایر مسایل بیشتر پرداخته نمیتوانیم .
این قلعه یا حصار یا قهندژ کابل که در وجود آن در طی قرن چهار هجری هیچ شبهه ئی نیست در قرنهای پیشتر هم حتماً وجود داشت و طوریکه گفتیم چون میان قلعه و دیوارهای کوهها حتماً ارتباطی بوده منطق حکم میکند که از زمان تعمیر دیوارها یعنی از قرن 5 مسیحی در حدود یک و نیم قرن قبل از ظهور دین فرخنده و حنیف اسلام هسته قلعه جنگی روی پشته بالاحصار کابل گذاشته شده بود و با وجودیکه هنوز پایتخت شهر بگرام یا کاپیسی بود در کابل به مناسبت کوه ها و موقعیت سوق الجیشی قلعه جنگی و ترتیبات تدافعی بزرگی به میان آمده بود.