111

زیستنامه بیدل از لابلای "چهار عنصر"

از کتاب: بیدل شاعر زمانه ها
05 November 1985

"چهار عنصر" دفتر خاطره های بیدل است که به سلیقه و اسلوب اندیشمندانه خاصی در چهار فصل مرتب شده است. باوری ترین نکته ها را از ولادت تا چهل و یکسالگی بیدل در این کتاب مییابیم که رنگین ، هنری و استادانه نگارش یافته است.

در کنار تصویرهایی از زندگی بیدل یا در رویدادهای ارزشمند تاریخی که بر جامعۀ آن روز اثر داشته نیز در سراسر کتاب افشانده شده است.

در این نوشته کوشیده ایم که هم "چهار عنصر" شناخته شود و هم زیستنامه بیدل از آن برداشته آید. و آنچه از دیگر آثار و تذکره ها بر چیده ایم در تکمیل این طرح بکار رفته است.

در سر آغاز "چهار عنصر" به خامۀ توانای خود ببدل لقب، نام و تخلص شعری اش چنین ذکر شده است: "آیینه توجه شفقت نگاهان غبار اندود تغافل مباد و کمند رأفت التفات دستگاهان چین بی توجهی مبیناد که تهمت آلود نسبت آب و گل ، ابوالمعانی عبدالقادر بیدل در توفا نگاه عالم ایجاد محیطی است ساحل فروش غبار نادانی و در دبیرستان اقليم تعين شعله یی خاشاک بر دوش کسوت ناتوانی" تاریخ ولادت بیدل در "چهارعنصر" رمزگونه آمده است. باری میرزا قلندر به بیدل ضمن اندرزی میگوید که میرزا ابو القاسم ترمذی از دو عبارت "فیض - قدس" و "انتخاب"آن شماره را که ۱۰۵۴ هجری قمری باشد برآورده است. در تذکره ها نیز گفته اند که بیدل در همان سال قمری که برابر است با (۱۶۴۴) میلادی در عظیم آباد پتنه زاده شد. پدرش عبدالخالق مردی سپاهی پیشه و در طریقت قادری مرید شیخ کمال بود.

بیدل پنج ساله بود که پدر را از دست داد و پس از سالی مادرش نیز در گذشت . در همان سنین ، پنج مادر او را به مکتب فرستاد که در هفت ماه نوشت و خواندن را فرا گرفت و پستر در يك سال خواندن قرآن را آموخت و به تحصیل صرف و نحو زبان عربی پرداخت و به آموزش سروده های سخنوران پارسی گوی دل بست در سنین ده قلمش با سرایش آشناشد و نخستین شعرش رباعی بود که شاعر خود در "چهار عنصر" نقل کرده است. این نخستین چکیدۀ ذوق بیدل هر چند معروف است به یاد کرد مکرر می ارزد:

یارم هر گاه در سخن می آید

بوی عجیبش از دهن می آید

این بوی قرنفل است یا نگهت گل

يا رايحۀ مشک ختن می آید

بیدل در سنین ده ناگزیر شد مکتب را واگذارد. سبب این رویداد را در "چهار عنصر" پراگندگی اسباب زنده گانی میداند. اما در جایی دیگر چنین روشنی می اندازد که روزی میرزا قلندر کاکایش که پرورش بیدل را بر دوش داشت دو تن را در مدرسه سرگرم صحبت بر مسأله یی صرفی میبیند که به زودی سخن شان به بی مقدار کردن یکدیگر می انجامد. میرزا قلندر که صوفی ریاضت کش و نظامی تند مزاج بود از غرور اهل مدرسه دلشکسته شده بیدل را وا میدارد که پای از مکتب بر گیرد.

دربارۀ زبان بیدل سخنان ناهمگونی گفته اند. به پندار صدر الدین عینی زبان بیدل بنگالی بود و زبان پارسی را در مدرسه آموخت غلام علی خان آزاد بلگرامی مؤلف "خزانه - عامره" نیز زبان پارسی را زبان مادری بیدل نمی پندارد، مگر بیدل خود در همین فصل "چهار عنصر" که از گرایش خویش به تحصیل ادبیات فارسی در مدرسه حکایت میکند این بیت را مینویسد:

ای که از فهم حقایق دم زنی خاموش باش

عمرها باید که دریابی زبان خویش را

از این بیت چنین میتوان برداشت کرد که زبان مادری بیدل پارسی بوده است، همین زبانیکه در آثارش به کار برده است.

بیدل پس از ترک مكتب تا آغاز جوانی زیر تربیت کاکای خویش قرار گرفت میرزا قلندر که خود طبع شعر داشت به پرورش استعداد ادبی بیدل همت گماشت و او را فرمود که در دیوانهای سخنوران سلف جستجو کند و گزیده هایی را رو نویس نماید و برای میرزا قلندر بخواند. بیدل با گذشت زمان آشنایی وسیعی با شعر قدما حاصل کرد، چنانکه قرینه هایی در آثار او ميتوان يافت که به شناخت عمیقش از آثار سنائی عطار و مولوی دلالت میکند بیشتر قصیده های بیدل خاقانی را به یاد می آورد .

در مورد احاطۀ وى براد بيات كلاسيک در جایی به تفصيل سخن خواهیم گفت.

میرزا قلندر چنانکه بیدل نوشته است درویش منش بود ، ریاضت میکشید يكماه تا چهل روز چله مینشست ، وظیفه نظامی داشت و ورزش میکرد. از خصلت هاییکه بیدل به کاکای خوبش نسبت میدهد پیداست که وی یکی از جوانمردان بوده است.

میرزا قلندر گاه گاهی شعر میگفت و بیدل در چهار عنصر این بیتش را نقل کرده است :

"محرومی دیدار تو خون در جگر انداخت

چشمم چه کند چشم تو اش از نظر انداخت"

این نخستین آموزگار بیدل در روزگار پس از ترک مكتب بر رشد قریحه شعری او اثری ژرف داشت چنانکه شاعر خود در "چهار عنصر" نوشته است : ". . . قطع نظر از عرض دیگر فوايد لمعه نظمی که امروز رونق افزای کانون تخیل است از پرتو اقتباسهای طبع خدا داد اوست".

میرزا قلندر و میرزا ظریف مامای بیدل با شیخ کمال پیشوای طریقت قادری و دیگر صوفیه گرد هم آیی ها و صحبت های صوفیانه داشتند که سخت بر بیدل موثر بود .


در "چهار عنصر" آمده است که بیدل هنوز در کودکی به پیروی میرزا قلندر و شیخ کمال که بر بالین بیماران دعا میخواندند بر بستر مريضان حاضر میشد و معصومانه لب می جنباند چنانکه باری شیخ كمال خبر یافت و کتابی در ادعیه او را بخشید. بیدل بیرون از آن حلقه گاهگاهی صحبت شاه ملوک مجذوب را نیز در می یافت. وی خود شاعر و مشوق بیدل در سرایش شعر بود. در "چهار عنصر" چنین حکایت میکند که باری اشاره کرد تا گفته هایش را بنویسد. شاه ملوک سه شب و روز گفت و بیدل نوشت. در آن جمله چهل بیت شعر نیز بر لب راند که چون اکثر به زبان هندی بود در "چهار عنصر" درج نگردید . پیوسته بدین شرح که در "چهار عنصر" آمده است اکادمسین ابراهیم مومن اوف می نویسد: ". . . در همین کتاب "چهار عنصر" بیدل اطلاع میدهد که از زبان شاه ملوک مهمترین قاعده های فلسفه های هندی را یادداشت کرده و چون به زبان هندی بوده در چهار عنصر قابل درج ندانسته است". هویداست که این گفته از سخن بیدل دور است. محیط دیگری که بر پرورش بیدل اثر گذاشت صحبت های شاه فاضل دوست میرزا قلندر بود در "چهار عنصر" ، از سخنان باريک صوفيانه و حکمت آمیز او با ستایش یاد شده است به نوشته بیدل "نثری داشت از سنجیده گی های مواعظ دلبند مسجع تر از سلک جواهر منظوم و نظمی به بسیط معانی بلند روشنتر از نثر مراتب نجوم . . ."

بیدل هفده ساله بود (سال ۱۰۷۱ هجری قمری ) که توسط میرزا ظريف باشاء قاسم هواللهی آشنا شد. این دانشمند صوفی منش گاهگاهی شعر نیز می سرود.

در "چهار عنصر" رباعی از او نقل شده است  شاه قاسم هو اللهى را عباد الله اختر محقق پاکستانی در کتاب خویش بنام "بیدل" با میرزا ابو القاسم ترمذی اشتباه کرده است  و ابراهیم مومن اوف وی را میرزا عبدالقاسم مینامد . در مجالس شاه قاسم از تصرف و شعر و ادب سخن میرفت بدیهه سرایی می شد و کتاب می خواندند.

در  "چهار عنصر" از یکی از چنین مجالس که در آن تذكرة الاولياى شیخ عطار را شرح و تحلیل می کردند حکایت شده است. تاریخ وفات شاه قاسم را بیدل ضمن قطعه یی (۱۰۸۳ ) هـ ق قید کرده است. در شمار خاطره های بیدل از نخستین درسگاه ها و نخستین آموزگارانش حکایتی است از محفلی در خانه میرزا ظریف در آن مجلس ملا درويش واله هروی ادیب فرادست نیز شرکت داشته است. اعضای مجلس که همه سخنوران و اهل شعر و ادب بودند بر صنايع شعری بحث میکردند ، شعر منقوط و غیر منقوط می گفتند و در صنعت رقطا وخيفا طبع آزمایی می نمودند .بيدل نيز في البديهه در صنعت مرکب و مفرد رباعی سروده که

مورد ستایش قرار گرفته است .

در "چهار عنصر" به چنین یاد داشت دیگری بر میخوریم که روزی شاه قاسم بیدل را سرگرم خواندن مجموعه رسايلى می یابد که شامل گفته های صوفیان بوده است شاه قاسم از بیدل می پرسد که کدام سخن خوشش آمده. بیدل این قول شبلی را میخواند :

"التصوف شرک، لا نه صيانت القلب عن غير ولاغير". شاه قاسم هو اللهی گزینش او را می پسندد و به مطالعه دقیقتر رساله اش می گمارد و میخواهد که گزیده هایی از آن رونویس کند. بیدل گزیدۀ آن رساله را آماده می سازد و در پنجاه و هفت بيت قطعه یی در وصفش سروده به شاه قاسم پیشکش مینماید . شاه قاسم قطعۀ بیدل را پسندیده رو نوشتی از آن را به خط خویش به شاه نعمت الله فیروز پوری می فرستد

و شاه نعمت الله در پاسخ ، سخن بیدل را فزون ستایش مینماید .

بیدل به روزگاری نزد میرزا ظریف که در فقه و حدیث استاد بود به آموزش تفسیر قرآن نیز پرداخته است. به گواهی شماری از یادداشتهای بیدن در "چهار عنصر" حلقه یاران میرزا قلندر و میرزا ظریف برای پرورش بیدل مکتب دومین بوده است که در آن نقش خود میرزا قلندر و میرزا ظریف ، شيخ كمال ، شاه فاضل ، شاه ملوک و شاه قاسم هو اللهی از دیگران موثر تر است.

نادرست خواهد بود که محیط آموزشی بیدل را با این چند تن محدود بسازيم. او که درس مكتب را پدرود گفت به دانشکده زندگی پا گذاشت. این دانشکده با مرزهای پتنه محدود نشده تا سراسر هند شمالی گسترش می یابد.


پس از سنین ۱۴ و ۱۵ دیگر ز ندگی بیدل پیوسته در سفر می گذرد و این رهپویی پر از حادثه و ماجرا تا سنين ۴۱ يا ۴۲ سالگی او دوام می کند .


ره آورد سفرهای دراز:

بیدل در عنصر چهارم "چهار عنصر" از مسافرتی یاد میآورد که ظاهراً نخستین سفر اوست. هنگام پخش شدن آوازه مسموم گردیدن شاه جهان به دست پسرش داراشکوه سلطان شجاع دیگرش فوجی آراسته از بنگال به راه دهلی افتاد میرزا عبداللطيف که یکی از اقارب میرزا قلندر بود فرماندهی دسته یی را در قشون او به عهده داشت بیدل به دستور کاکای خويش با ميرزا عبداللطيف همراه شد تا آزمون رزمی فرا گیرد و گرم و سرد زندگی بچشد. این مسافرت بیدل سه ماه و ده روز را در بر گرفت و با شکست قوای سلطان شجاع از اورنگ زیب در محل الله آباد به فرجام رسید.

بیدل در سال (۱۰۷۰) هجری یعنی در شانزده سالگی نا گزیر گردید تا همراه خادمی پیاده و پا برهنه از پتنه به قریه که آنسوی گنگ بیست گروه راه دور بود، سفر کند.

در آن روزها که دزدان و رهزنان راه دهات بر همه بسته بودند با چنان ظاهر محقر البته کمتر نگاه ها را به سوی خویش میکشید. در آن زمان میزا قلندر درمهسی می زیست و خانواده اش را گذاشته به بنگاله رفته بود. بیدل به توضیح بیشتر سبب سفرش نمی پردازد صرف همینقدر مینویسد که "فقیر را حکم ضرورتی به عزم قصبۀ مذکور مصمم نا گزیری ساخت".

در سال (۱۰۷۱) هجری قمری مطابق (۱۶۶۱) ميلادى یعنی زمانیکه هفده سال داشت همراه مامایش از پتنه به اوریسه سفر کرد. در آن ناحیه میرزا ظریف سه سال در صحبت شاه قاسم هواللهى ماند و بیدل نیز از آن صحبتها فيض ياب همان وقت باری با میرزا ظریف گذارش به شهر كتک مركز اوریسه افتاد که پنج ماه در آن شهر به سر بردند . در سال (۱۰۲۵) هجری قمری برابر با (۱۶۶۵) مسیحی میرزا ظریف در گذشت و سالی پس از آن میرزا قلندر نیز وفات یافت . در سال مرگ میرزا ظریف بیدل از بهار به دهلی سفر کرد که تاریخ آن را خود در قطعه یی چنین قید کرده است.

از ملک بهار سوی دهلی

چون اشک روان شديم بيكس

سال تاریخ این عزیمت

دریاب که "راهبر خدا بس"

این سفر خط عطفی در زندگی بیدل می کشد . او پس از این شیوۀ زیست مجذوبانه را میگزیند. این مرحله زندگی با ملاقاتش با شاه کابلی آغاز می یابد. در سال ۱۰۷۶ هجری قمری هنگامی که (۲۲) سال از عمر بیدل میگذشت در دهلی با شاه کابلی روبرو شد. در اوریسه در خواب بود که این بیت را به او الهام کردند:

از ما با ماست هرچه گوییم

ما همچو تویی دگر چگویم

شاه کابلی بیدل را دور به گوشه شهر برد قهقه زد و همان بیت را زمزمه کرد شب را در برابر هم سپری کردند. فردا شاه کابلی نبود. بیدل شوریده وار در پیش افتاد چنانکه خود می گوید :

"به حکم بیخودی سر از پا نمی شناختم . نه چون اشک از هر یانیم عاری بود و نه چون ناله از پریشانیم غباری ..." بیدل دو سال در جستجوی شاه کابلی بود تا در وادی بندر این که از گرمی هوا به درد چشم گرفتار شده بود با او برخورد که باز زود از هم جدا شدند. پس از دو سال دیگر که آتش شوریدگی به سردی می گرایید دست به سرایش "طلسم حیرت" زد و در سال (۱۰۷۹) هجری قمری برابر با (۱۶۶۹) میلادی آنرا تمام کرد.


در سال ( ۱۰۸۰) هـجری قمری بیدل زن گرفت و به شیوه پدرانش به خدمت سپاه مشغول شد.

به تأیید شماری از تذکره ها وی نزد شهزاده محمد اعظم شامل خدمت شد و به مقام بلندی رسید. می نویسند که شهزاده از او خواست که در مدحش قصیده یی بسراید

بیدن بدان ننگ گردن ننهاد و دست از ملازمت بر کشید. بندر ابن داس خوشگو مدت ملازمت بیدل را نزد شاهزاده محمد اعظم بیست سال نوشته است که دو سال آن از ۲۶ تا ۲۸ سالگی توسط یادداشتهایش تأیید می شود.

در سال ۱۰۸۵ هجری قمری سفر مجذو با نه یی از دهلی به لاهور کرده است که آنوقت بدون تردید در خدمت شاهزاده نبوده است. با توجه به این رویداد مدت ملازمت بیدل نزد شاهزاده محمد اعظم بیش از سه چهار سال تصور شده نمیتواند. یکی از یاد داشتهای بیدل در "چهار عنصر" بیانگر سفر اوست به حسن ابدال . تاريخ سفر مذکور ذکر نیافته است، مگر دربارۀ همسفرش که برهمنی بوده و در راه با بیدل در مورد مقايسۀ دين اسلام با برهمنیزم مباحثه داشته به تفصيل نوشته است. دوكتور عبدالغنی تاریخ این مسافرت را ۱۰۵۸ هجری قمری مطابق ۱۶۷۴ مسیحی یعنی زمان سفر اورنگزیب به حسن ابدال برای نبرد با خوشحال خان خټک ميداند نخست به دلیل آنکه بیدل در همان سال سفر مجذوبانه یی از دهلی به لاهور و پنجاب کرده است.

دوم اینکه دو سال از آن از شورش جات ها به ستوه آمده برای اقامت دایمی رهسپار دهلی شده است . نظر به گفتۀ عبدالغنی باید سفر بیدل به دهلی جهت باشندگی همیشه در سال ۱۰۷۸ صورت گرفته باشد، حال آنکه در "چهار عنصر" تاریخ سفر دهلی ۱۰۹۶ هجری قمری قید شده است.

ازدواج و خدمت در سپاه شاهزاده محمد اعظم مدتهای کوتاه بازگشت بیدل را به زندگی عادی مشخص می سازد. مگر چنانکه بیدل خود می نویسد از کودکی سرشت لطیف و اثر پذیر داشت همواره درنای روانش فریادی گره بسته بود و پیوسته چون ابر تصویر آمادۀ گریه بود اما چشم خلق چکیدنی نداشت و چون نبض تب زده همه وقت بال بسمل میزد اما گرد ناله نمی افراشت بیدل پنج سال پس از آنکه زن گرفت یعنی گاهیکه سی سال پس داشت از دهلی به لاهور و پنجاب تنها و پای پیاده شوریده وار سفر کرد. در یادداشتهایش که در کتاب و "چهار عنصر" نقل شده است از يک سفر مشابه دیگر با وارسته یی چند حکایت میکند . بیدل در سال ۱۰۹۶ هجری قمری برابر با ۱۶۸۵ مسیحی از متهر به دهلی سفر کرد تا باز پسین سالهای زندگیش را در آنجا بسر برد. این تاریخ نقطه عطفی را در زندگی او مشخص می سازد. مسافرتهای بیدل با قحطیهای پردامنه در هند همزمان بود. مؤلف فيض قدم می نویسد که وی در چنان احوال و "در گوشه عزلت نشسته و به سیرانفس و آفاق می پرداخت چنانچه غزالی در کشاکش جنگ های صلیبی ، سعدی در قتل عام بغداد و مولوی در حملات چنگیز و خواجه حافظ در فجايع شیراز". "چهار عنصر" این دفتر بزرگ خاطرههای بیدل گواه است که وی همیشه در میان مردم بوده است از سختی ها تجربه اندوخته و خواست و نیاز مردم را شناخته به مردم عشق و احترامی بیکران و به نیرومندی شان باور پاپدار یافته است به سخن کوتاه پس از ترک مدرسه تا اقامت در دهلی همه کوی و برزن هند شمالی مدرسه آموزش و پرورش بیدل گردیده است. به گفته خودش:

"پس به هر مجمعی که نظر باز کرد دبستان تکمیل خود دید و به هر حرفی که گوش انداخت معنای هدایت خود فهمید. انتقال طبیعت خداداد از هر نکته اسرار کتابی در یافت و دقت ادراک موهبي از هر نقطۀ رموز دفتری واشگافت . . ."

دلیل عزیمت بیدل به دهلی چنانکه در چهار عنصر به تفصيل ذکر یافته است نابسامانی اوضاع قلمرو اور نگزیب بود یعنی به سخن بیدل ". . .  ایامیکه بادشاه عالمگیر به خیال تسخیر دکن پرداخته بود و برق بیكسى برسواد ممالک هند تاخته رعاياى نواحی دهلی و اکبر آباد از مستی های عمل حكام سلسله انقياد گسیخته بودند و به ضبط تعدی داشتند و به تاخت تاراج شوارع علم خود سری و بیباکی می افراشتند. ناموس شرفا رسوایی هایی اسیری و بی حرمتی کشید و ابروی کبرا به خاک مذلت و   خواری میچکید . . ."

بیدل در این سفر تنها نبوده است چنانکه در "چهار عنصر" با عبارت "تشويش طبایع بیدست و پایی چند که به حکم اتفاق باد تعلق شان بر دوش خیال افتاده بود."

به اهل خانه که همسفرش بودند اشاره میکند و نیز در نامه یی که به شکر الله خان نوشته است این مطلب را روشنی بیشتری میبخشد. در دهلی نواب شاکرخان و پدرش شکر الله خان بنابه درخواست شاعر خانه یی را به پنج هزار روپیه خریده در اختیارش گذاشتند و مقرر کردند که روز دو روپیه تا آخر زندگی به بیدل بدهند. داکتر عبد الغنی از قول خلیق احمد نظامی در "تاریخ مشایخ چشت" مینویسد که در زمان ورود بیدل به دهلی شاه کلیم الله شاه جهان آبادی ، صوفی نامدار طریقت چشتیه در شاه جهان آباد (دهلی) شهرتی بزرگ یافته بود و هر روز دو روپیه خرج داشت. از این گفته بر می آید که دو روپیه پول کمی نبوده است .

پس از آنکه بیدل در دهلی اقامت گزید شكر الله خان حاکم بيرات مقرر شد و بیدل به دعوت او سیاحتی به کوهستان نمود. در سال ۱۰۹۸ یعنی در ۴۴ سالگی مثنوی "طور معرفت" را در وصف بيرات نوشت بیدل در دهلی یادداشتهای سالیان سیر سفرش را جمع کرد و در چهار فصل تنظیم نموده "چهار عنصر" نامید و در سال ۱۱۲۴ هجری قمری برابر با ۱۷۱۲ میلادی گاهیکه ۶۷ سال داشت مثنوی "عرفان" را تمام کرد.

خوشگو مینویسد که خانه بیدل محل گردهمایی تمام شعرای شهر بود. روزها به مطالعه و سرایش شعر میپرداخت و شبها از روی دیوان خود که "چهار مصراعی نویسانده بود" شعر میخواند و از این مخلص تقاضا میکرد که اشعارشان را قرائت کند. خوشگو خود در اکثر مجالس شبانه شرکت میورزید، وی از گفته های اهل مجلس دفتری نگاشته آنرا "ملفوظات" نامیده بود که بیشترش سخنان بیدل بود محمد افضل سرخوش صاحب تذكره كلمات الشعراء با بيدل مشاعره می نمود.

محمد عاشق همت ، میرزا سهراب رونق و محمد حسن ايجاد هم از شاگردان او بودند. بیدل از شعرای عصر با محمد اسلم سالم ( متوفی در ۱۱۱۹ هـ ق) شيخ محمد الله گلشن ، مولینا عبدالعزيز عزت (متوفی در ۱۰۸۹ هـ ق) وحكيم حسين شهرت طبيب و شاعر بزرگ (متوفی در ۱۴۴ هـ ق) دوستی داشت نزدیکترین دوست بیدل نعمت خان عالی بود. چنانکه بیدل منتخبی از رساله "حسن و عشق" او را در بیاض خود درج نموده بود. گذشته از آنکه شماری از سخنوران از مجالس بیدل جهت پرورش هنر خويش فیض یاب میشدند کسانی دیگر اشعار خویش

راجهت تصحيح به او میفرستادند. از آنجمله با توجه به "رقعات" بیدل حسين قليخان ، بهادر خان ، دوران قیوم خان فدایی صدر الدين خان و شكر الله خان را که از دوستان بیدل بودند ميتوان نام برد.

بیدل گاهی اظهار نظر بر اشعار ، صراحت زیادی به کار میبرد چنانکه یکی از نامه های او به شکر الله خان گواه این مطلب است. در آن نامه بیدل از شکر الله خان به خاطر آنکه شعر او را نپسندیده است و باعث ملال خاطرش شده پوزش میخواهد. ابو المعاني بيدل سی و شش سال آخر عمرش را در دهلی در عمق فعالیت های علمی و ادبی یعنی مطالعه و سرایش شعر و نگارش بزرگترین آثارش و پرورش شعرا و نویسنده گان سپری کرد تا توانست از دربارها دوری گزید و به طمع مال سرعزت بر هیچ آستانی خم نکرد. در آن روزگار باری قطعه یی در تاریخ فتح بیجا پور و گلکنده به دست اور نگزیب سرود و به شکر الله خان فرستاد و اما در نامه تاکید کرد که غرضش ارسال تحفه یی به آن یار عزیز بوده است، با بی پروایی تعريض آمیز نوشت که : " و گر نه چه نواب، کدام مستطاب ، بلکه چه عالمگیر و کدام بدر منیر!" بیدل خواهش عالمگیر را رد کرد و به دربار حاضر نشد.

بعد از مرگ اور نگزیب در سال ۱۷۰۷ پسر بزرگش بهادر شاه (معظم شاه عالم) پادشاه شد و وی توسط وزیرش نواب منعم خان چندین بار از بیدل خواهش کرد که شاهنامه یی به سر آید مگر بیدل نپذیرفت در فرجام چنین پاسخ برایش نوشت:"اگر خواه مخواه مزاج پادشاه برین پله است من فقیرم جنگ نمی توانم كرد ترک ممالک محروسه نموده به ولایت میروم". (سفینه خوشگو).

در سال ۱۷۱۲ بهادر شاه مرد و بین پسران او ، عظيم الشان ، رفيع الشان جهانشاه و جهاندار شاه جنگ در گرفت. سه برادر کشته شدند و از جمله جهاندار شاه که بی کفایت ترین آنان بود. به پادشاهی رسید. جهاندار شاه یازده ماه به نام پادشاهی هوسرانی و میخوارگی کرد تا سر انجام در ۱۱۲۵ هجری قمری در زندان فرخ سیر پسر عظیم الشان کشته شد. بیدل در نکوهش جهاندار شاه مخمسی در ۲۲ بند نوشت که "شهر آشوب" نام دارد، و دران با چیره دستی شگفت انگیزی بحران سلطنت و نارضامندی و اعتراض مردم را تصویر کرده است .

این اشاره ها مؤید آن است که میرزا عبدالقادر بیدل خویشتن را وقف علم و ادب کرده بود و به والایی مقام معرفت و دانش به نیکویی پی میبرد. وی باور داشت که "پایه تعظیم عرفا بر تر از آن است که شاهان آرزوی مجالست شان نمایند." چون مؤید دیگر آنچه ذکر یافت یکی از نامه های بیدل را یاد می آوریم که به شاکر خان نوشته شده است. از نامه بر می آید که شاکر خان از پادشاه ملکی برای بیدل در دکن گرفته بوده است مگر بیدل از پذیرفتن آن معذرت خواسته است.

بیدل روز پنجشنبه چهارم ماه صفر سال ۱۱۳۳ هجری قمری برابر با پنجم دسمبر سال ۱۷۲۱ میلادی در ۷۸ سالگی در دهلی در گذشت. بنابر توصیه خودش در چوتره پیکه ده سال پیش برای خویش قبر ساخته بود به خاک سپرده شد.

پس از آن هر سال شعرای دهلی به مرقدش جمع می شدند و با خواندن غزلی از دیوانش عرس بیدل را آغاز می کردند. این عنعنه شریف تا آنجا که گواهی هایی در دست است ۳۸ سال دیگر ادامه داشته است. در سال ۱۱۹۹ یعنی ۶۶ سال بعد از وفات بیدل که غلام حدانی عقد ثریا را نوشته قبر بیدل در صحن خانه وی موجود بوده اما خانه ویرانه یی بیش نمی نموده است .


پیش آکه بځوانی رقم از سینه ریشم 

من نامه افتاده به خاک از كف خویشم

"بیدل"