قسمت عاشق

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

 جدا از یار همدم زندگانی

بود مرگ دمادم زندگانی

مرا شادی دنیا همین بس

که بگذارم بمانم زندگانی 

به جنت گر بود بی روی جانان

ندارد عیش خرم زندگانی

جدا از دوستان و غمگساران

نباشد خوش به عالم زندگانی

چو رفتی از برم ای جان شیرین

بمن تلخ است چون سم زندگانی

تو چون با زندگی تودیع گفتی

نخواهم بیتو من هم زندگانی 

چه لذت باشد از دنیای فانی

که شد بامرگ تو ام زندگانی

زدنیا نسم ما «محجوبه » این است

جگر خون دیده پرنم زندگانی