32

سوریان غور

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل اول ، بخش اوضاع عمومی افغانستان
04 February 1967

در عصریکه درین فصل زیرا مطالعۀ ماست حکمدارانی در قلب افغانستان و سر زمین غور سلالۀ سوریان نیز وجود داشته اند که ایشان را مردم آریایی بومی توان شمرد و از تحقیق در زبان و روایات ایشان آشکار است که ربطی با مردم پکهت مذکور رویدا او اقوال هیرودوت داشته اند۱

در آغاز این فصل در شرح معبد زور و زون اشارت رفت که قبایل زوری= سوری غور و شمال هرات را باورایات قدیم کیش های مردم افغانستان ربطی و نسبتی هست.

اسیم زوریارب النوع سوریا بعد از اسلامی توسیع یافته و باین نام بلا دو قبایل و اشخاص مسحی می شوند مثلا زور آیاد ناحیتی بود که اکنون هم بهمین نام در جنوب سرخش و اقاصی گوشۀ شمال غربی سرحدات افغانی ولایت هرات موجود است و یاقوت آنرا بصورت (زورابذ) از نواحی سرخس ضبط کرده ۲ و ابن اثیر منسوب به انرازورابذی گوید ۳ و این زور بصورت سورهم ضبط گردیده و ابوبکر عتیق بن محمد السور آبادی الهوری نویسندۀ تفسیر السور آبادی معاصر الپ ارسلان ( ۴۵۵-۴۶۵ه) ازینجاست . ۴ و چون سرخس و سور آباد مربوط بولایت 

۱-برای تفصیل پهکت به تاریخ ادبیات پشتو جلد اول تالیف نویسنده این  سطور طبع کابل و تاریخ افغانستان جلد اول طبع کابل رجوع شود.

۲-مراصد ۲/۵۷۰

۳-اللباب فی تهذیب الانساب از علی بن محمد ابن اثیر۱/۵۱۲ طبع قاهره ۱۳۵۷ 

۴-کشف الظنون ۱/۳۱۰

هرات بود بنابران حمدلله مستوفی اورا سوره آبادی هروی گفته است.۱ باری سوری و سوریان قبایل و خاندانها و افرادی بودند که در تواریخ عهد اسلامی خراسان از بسیار جال و مشاهیر ایشان نام برده می شود.

قدیمیترین شخصی را که بحوالت مورخان عرب می شناسیم ماویه بن مافنا بن فید مرزبان مرواست که نسبت اورا مورخان سوری آورده اند و ظاهرا از همین سوریان است که ذکروی درداستان نیزک در همین فصل گذشت.

ماهوی سوری یزد گرد آخرین پادشاه ساسانی را که از لشکر عرب بمرو گریخته بود بوسیلۀ آسیا بانی در سنه ۳۱ ه کشت ۳  و بعد از ان در کوفه بحضور حضرت علی رفت و نامه یی را ازان حضرت دهاقین و اساوره و ده سالاران این سر زمین گرفت تاجزیه و مالیات را بدو دهند.۴

این ماهویه ظاهرا مسلمان شده بود و بقول طبری در سنه ۳۶ ه بعد از جنگ جمل بحضور حضرت علی رسید و نامه یی بدین مضمون ستد:

«بسم الله الرحمن الرحیم, سلام علی من اتبع الهدی اما بعد فان ماهویه ابراز مرزبان مروجاء نی وانی رضیت عنه و کتب سنه ۳۶ .»۵

از اسلاف یا اخلاف مستقیم این ماهوی سوری خبری نداریم ؛ اما فردوسی در ختم شاهنامه این داستان را به تفصیل نظم میکند و بر روایاتی احتوا دارد که چهار قرن بعد از ماهوی در عصر فردوسی باقی مانده بود و نکات مهم ان چنین است:

یزد گرد در پیکار با تازیان شکست خورد و:

زبعداد راه خراسان گرفت                           همه رنجها بر دل آسان گرفت

۱-تاریخ گزیده ۶۹۴ طبع تهران ۱۳۳۹ ش 

۲-طبری ۳/۳۴۴ مار کوارت در ایرانشهر ۲۸۹ نام پدر ماهویه را ماه ناهید خواند و هیننگ فید را به فیند لغت خوارزمی بمعنی دهقان نزدیک میداند(تعلیقات برو پس و رامین از مینار سکی ۴۲۷). 

۳- طبری ۳/۳۴۸ فتوح البلدان ۴۸۸

۴- فتوح ۵۰۵ تاریخ یعقوبی ۲/۱۸۴

۵- طبری ۳/۵۵۷

جهاندار چون کرد اهنگ مرو                   بماهوی سوری کنارنگ ۱ مرو

یکی نامه بنوشت با دردو خشم                   پر از آرزو دل پر از آب چشم

شاه آخرین ساسانی درین نامه امدن خود را بمرور استمداد از خاقان ترک و فغفور چین اعلام میدارد و درینجا فردوسی با صراحت ماهوی راسوری نژاد میداند: 

هیونی بر افگند بر سان باد                          به نزدیک ماهوی سوری نژاد

ماهوی سوری یزد گرد را ظاهرا پذیرائی گرم کرد, ولی چون سپاه گران و نیزه داران جوشن ور داشت نخواست حریف از بین رفته را باز نیرو دهد, و بقول فردوسی :

شتابان همیکرد آرزوی                     دگر شد برای و به آیین و خوی

ماهوی پهلوانی را که بیژن طرخانی نامداشت بمقابل شاه ساسانی بر انگیخت, تا در نتیجه یزدگرد بدست خسرو آسیابان کشته شد.

این ماهوی سوری درداستان فردوسی شبان زاده و پیشکار شبانان است و بقول مینارسکی نامهای پدر و نیای ماهو انچنانکه در طبری آمد, احتمال چوپان زادگی وی را چنانکه فردوسی اورده ضعیف میکند فردوسی از زبان شاه ساسانی گوید:

کنارنگ مرواست ماهوی نیز

ابا لشکر و پیل و هر گونه چیز

کجا پیشکار شبانان ماست

بر آوردۀ دشتبانان ماست۳

و بازادعای سلطنت ماهوی و نه پذیرفتن پند موبدان را چنین گوید: 

شبانان زاده را دل پر از تخت بود                  ورا پند ان موبدان سخت بود۴

۱-کنارنگ حکمران اراضی مرزی مملکت بود و این کلمه بشکل کرل رنگ در کتبیه زبان دری قدیم تخاری که زا بغلام کشف شده و به حدود ۱۶۰ م تعلق دارد دیده میشود , ( ما در زبان دری ص ۸۱ و ۱۳۳ طبع کابل ۱۳۴۱ ش ) 

۲- تعلیقات مینارسکی برویس رامین ۴۲۷

۳-شهنامه ۵/۳۰۹

۴-شهنامه ۵/۳۲۳

و این شبان زادگی و دشتبانی ماهوی سوری شاید از حالت قبایل کوچی نیرومند خراسان حکایت کند که حکمداران مقتدری با لشکر و پیل و هر گونه چیز داشته اند, و ماهوی سوری که حکمران این قبایل بود, بعد از انکه حریف ساسانی خود را از بین برد دامنۀ تسلط خود را بهر سو وسعت داد و بلخ و هرات را گرفت و سر لشکر خود کرسیون را به بخارا فرستاد:

بمتر پسر داد بلخ و هری                     فرستاد بر هر سوئی  لشکری 

چو لشکر فراوان شد و خواسته               دل مرد بی برشد آراسته 

سپه را درم داد و آباد کرد                       سردودۀ خویش پر باد کرد

یکی نامور پیش او اندرون                     جهاندیده یی نام او کرسیون 

بشهر بخارا نهادند روی                        چنان ساخته لشکر جنگجوی ۱

باری این ماهوی سوری نژاد بموجب داستان فردوسی بدست همان بیژن با سه پسرش کشته و سوخته شد و بعد از و در مرو یکی از مهتران دستگاه ماهوی که گراز نامداشت باقی ماند و این هم با خود بیژن از بین رفت.

این روایت افسانه آمیز فردوسی اگر تماما واقعی نباشد باری نکات مهم آن که ماهوی سوری نژاد بود و اب یزدگرد در آویخته بار روایات مورخان دیگر سازگاری می آید و از روی آن گفته میتوانیم که ماهوی سوری و جود خارجی داشته و از حکمداران این گوشۀ خراسان در اوایل عصر اسلامی بود و کشته شدنش هم بدین نحو افسانوی مخالف متون تاریخی است ووی باتفاق مورخان عرب تا عصر حضرت علی زندگی  داشته است.

سوریان غوروشنسبانیان

منهاج سراج جوزوجانی مورخ در بار غو که از دانشمندان و مورخان بصیر خراسانست از مشاهیر و رجال مقتدر دیگر سوری صحبت میکند که اسلاف شهنشاهان غور اند و اگر رابطۀ نزدیک ایشان با ماهوی سوری ثابت نباشد همین قدر توان

۱-شهنامه ۵/۳۲۹

گفت که دودمانی از سوریان اند.

مورخ مذکور به حوالۀ منتخب تاریخ ناصری سوروسام را دو برادر ضحاک افسانوی ۲ شمارد که سور مهتر بود و امارت داشت و سام کهتر سپه سالار بود و اعقاب و اخلاف ایشان در مندیش غور قرنها پیش از اسلام امارت داشتند و شخص دیگر از همین دودمان که بسطام بن مهشاد نامداشت بر جبال شغنان و بامیان و تخارستان حکم میراند(بسطام معرب گستهم = و تسهم بمعنی پهلوانست )

منهاج سراج بحوالت نسب نامۀ ملک الکلام فخر الدین مبارکشاه که باسم

۱-تاریخ ناصری غالبا مجلدات ضخیم تاریخ بیهقی است که بقول منهاج سراج یکی از اکابر غزنین در عهد سلطان معز  الدین محمد سام (حدود ۶۰۰۰ ه) انرا منتخب کرده است.

۲- این نام در منابع پشتو سهاک است ( پته خزانه بحوالۀ تاریخ سوری) = اژی دها که = دهاک= ضحاک معرب یا از دهاق گه اورا بیور اسپ (دارای ده هزار اسپ ) هم گفتندی مادرش ورک (و دک ) زین الاخبار و ضحاک شیبانی (حدود ۲۸۷ ه) فقیه ظاهری و ضحاک شهری نزدیک بامیان و سهاکا (قبیله معروف آریایی قدیم که سکستان بنام ایشانست ) و سهاک (صورت مفتن آن ) و سهاکزی (نامهای قبایل افغانی ) وانمود میکند که این نام ریشۀ قدیمی در اعلام افغانستان دارد (برای تفصیل رجوع کنید به تعلیقات من بر طبقان ناصری ۲/۲۹۶ طبع کابل ۱۳۴۳ ش).

درد داستانها و شاهنامه های قدیم که دهقانان و راویان خراسان ناقل ان بودند و فردوسی انرا در شاهنامۀ خویش حفظ کرد ذکری از شاهان کابلی که اخلاف همین ضحاک داستانی بودند آمده که در عصر منوچهر بن فریدون از دودمان پهلوانان زابلی زال پسر سام نریمان بکابل امد و پادشاه کابل مهراب کابلی اورا پذیرائی کرد:

یکی پادشاه بود مهراب نام                 زبردست و گنچ و گسترده کام

ببالا بکردار آزاده سرو                     برخ چون بهار و برفتن تذرو

دل بخردان داشت مغزردان                 دو کتف یلان و هش موبدان

همی داد هر سال با سام ساو                 که باوی بزمش نبد ایچ تاو

ز ضحاک تازی کهر داشتی                  زکابل همه بوم و برداشتی 

بقول فردوسی این مهراب کابل خدای (کلمۀ خودی در کتبیه دری بغلان هم برای پادشاه استعمال شده ) از بطن سین دخت دهری ماهروی بنام رودابه داشت که زال زابل خدای اورا بزنی گرفت و ما در وستم باشد و داستان معاشقۀ زال و رودابه از جالب ترین رومانهای شاهنامۀ فردوسی است.

سلطان علاء ابدین حسین جهانسوز آغاز و بنام غیاث الدین محمد سام (حدود ۵۸۰ ه ) ختم کرده حکمران این دودمان را در اوایل عصر اسلامی ملک شنسب بن خرنک می شمارد که اخلاف اورا شنسپانیان خوانند ووی در عهد خلافت علی (رض) بر دست او ایمان آورد و ازوی عهدی و لوایی بستد و هر که ازان خاندان بتخت نشستی ان عهد و لوای علی بدوددادندی و این اولین حکمدار غوریست که در دورۀ اسلامی و حدود(۴۶ ه ) واز و خبری داریم و طوریکه گذشت معاصر او در مروماهوی سوری حکم میراند و شاید هر دو حکمداران سوری مرو و غور بحضرت خلافت رسیده باشند.

حکمدار دیگران خاندان امیر پولاد یکی از فرزندان غیر مستقیم ملک شنسب است که اطراف جبال غور در تصرف او بودند و نام پدران خود احیا کرد , چون صاحب دعوت عباسیه ابو مسلم مروزی خروج  کرد و امرای بنی امیه را زا خراسان اخراج نمود امیر پولاد لشکر غور را بمدد ابو مسلم برد و در تصرف آل عباس آثار بسیار نمود و مدتها عمارت مندیش و فرماندهی بلاد جبال غور مضاف بدو بود۳ و چون زمان خروج ابو مسلم در خراسان حدود (۷۴۷م= ۱۳۰ ه) است پس عصر فرماندهی امیر پولاد راهم در همین اوقات تعیین میکنیم ۵

امیر گرور جهان پهلوان

بعد از امیر پولاد یکنفر پسر او بنام جهان پهلوان امیر گرور از روی کتاب پته خزانۀ

۱-شاید اصل این نان شین+اسپ یعنی اسپ آسمانی رنگ باشد قیاس بر اسمای قدیم آریایی از قبیل گشتاسب و لهراسپ و غیره زیرایشن در پشتو رنگ آسمانیست و یا شاید جزو اول این نام را به (شین تطبیق دهیم که هیون تسنگ زایر چینی در حدود ۹ ه دریا دداشتهای خود چندین بارو  جود نسل عالی اسپ را بنام (شین) در نقاط  مختلف افغانستان شمالی  و شرقی یاد آوری کرده است و در پشتوشن صفت پیل هم آمدخ _پته خزانه ۵۱) و شنیدل صهیل اسپ است.

۲-طبقات ناصری ۱/۳۲۰ طبع دوم حبیبی در کابل ۱۳۴۲ ش

۳- طبقات ناصری ۲/۳۲۴

۴- طبری ۶/۴۳

۵-قلۀ بلند کوه بابا راشاه پولادی گویند و در غور شرقی ناحیتی بنام (دای فولادی) موجود است و احتمال دارد ] که هر دو بنام این امیر غور منسوب باشند.

پشتومی شناسیم و این امیر گرورِ(گرورِ در پشتو بمعنی سخت استوار است ) از طرف محمد بن داود خان هوتک (مولف پتِه خزانه تذکرۀ شعرای پشتو در ۱۱۴۲ ه) قدیم- ترین شاعر پشتو و گویندۀ یک قطعۀ حماسی اِ پی آی سی ضبط گردیده و احوال و اشعاراورا از کتاب لرغونی پشتانه یعنی افغانان قدیم تالیف شیخ کته بن یوسف قوم متی زیی خلیل (حدود ۷۵۰ ه) گرفته در حالیکه شیخ گته انرا در کتاب خود از تاریخ سوری محمد بن علی بستی (تالیف حدود ۶۵۰ ه) در بالشتان (و الشتان ) جنوبی غور و حالا مربوط ناحیت تیری شمال قندهار) نقل نموده بود که ترجمۀ متن پشتو آن چنین است.

« ذکر جهان پهلوان امیر کرور پسر امیر پولاد سوری غوری :

زبدة الواصلین شیخ کته متی زیی غوریا خلیل در کتاب خود لرغونی پشتانه چنین نقل مکند از کتاب تاریخ سوری کهآنرا در بالشتاندیده و یافته بود شیخ کته علیه الرحمه چنین گوید: که در تاریخ سوری اورده اند که امیر کرور ولدامیر پولاد بود, که در سال ۱۳۹ ه در مندیش غور امیر شد و اورا «جهان- پهلوان »  گفتندی.

گویند که قلاع غورو قصور بالشتان و خیسار و تمران و بر کوشک همه را فتح کرد و با دودمان رسالت در حلافت مساعدتهای فراوانی نمود نقل کنند: که امیر کرور  پهلوان بس نیرومندی بود و تنها با صد جنگاور مصاف دادی و بنابران اورا گرور گفتندی که به معنی سخت و محکم است و گویند که امیر کرور بموسم زمستان ۲ در زمینداوری بودی و دران سر زمین کاخی داشت که عینا مانند قصر مندیش بود و در انجا بشکار و عشرت پرداختی.

۱-این همه قلاع اکنون هم در مواقع مختلفۀ غور بهمینن نام باقی مانند اند. 

۲-در اصل تابستان است و لی زمین اور دار الملک زمستانی سلاطین غور بود( طبقات ناصری ۱/۳۶۴)

در تاریخ سوری اورده اند. که این امراء از قرنها در غور و بالشتان و بست بودند و از او لادسوراند که از نژاد سهاک بود.

امیر پولاد در همان دعوت بهره یی داشت, که ابوالعباس سفاح با بنی امیه جنکیدی و ابو مسلم نیز معاون و مددگارش بود . محمد بن علی بستی در تاریخ سوری چنین نگاشته است: چون دردعوت عباسی امیر کرور را پیروزیهای فراوان دست داد, پس برسبیل افتخار ابیاتی را سرود که انرا ویارنه ( فخریه) گویند  و ابیات مذکور اینست که شیخ کته علیه از تاریخ سوری نقل کرده است:

«من شیرم بر روی زمین پهلوان تری از من نیست, در هندوسند و در تخار و کابل نیست. 

در زابل هم نیست- پهلوانتری از من نیست.

***

تیرهای اراده و عزم من مانند برق بردشمنان می بارد در جنگ و پیکار میروم و می تازم بر گریزندگان و بر شکست خودرگان 

پهلوان تری از من نیست.

*** 

فلک با افتخار بر خود ظفری های من می چرخد,

سم اسپ من زمین را میلرزاند و کوههارا زیروز بر می سازم کشور ها را اویران می کنم –پهلوانتری از من نیست.

۱-عبدالرحمن بن مسلم مروزی خراسانی در تأسیس خلافت آل عباس دستی قوی داشت, و از بزرگان خراسانست که در ۱۳۷ ه منصور خلیفه عباسی اورا کشت در بارة نهضت وی به فصل سوم این کتاب رجوع شود.

هالۀ شمشیر من هرات و جروم۱ را فرا گرفته. 

در غرج ۲ و بامیان و تخار نام مرا برای در مان درد ها ذکر میکند در روم روشناسم- پهلوانتری از من نیست.

***  

تیرهای من بر مرومی بارد؛ و دشمن از من می هراسد, بر سواحل هریوالرود۲ میروم و پیادگان از پیشم میگریزاند, دلاوران از من میلرزند- پهلوانتری از من نیست.

*** 

زرنج را به سر خرویی شمشیر فتح کردم, دودمان سوررابه سرداری و باداری رسانیدم,

کاکازادگان خود را بلند بردم- پهلوانتری از من نیست.

*** 

بر مردم خود مهربانی و رو اداری دارم,

با اطمینان ایشان را می پرورانم

و همواره نشو نما میدهم – پهلوانتری از من نیست.

*** 

حکم من بدون درنگ بر کوهسار بلند روانست ,

گیتی ازان منست ستایندگان بر منابر نام مرا میر برند,

در روز ها- شبها- ماهها- سالها- پهلوانتری از من نیست»

*** 

شیخ کته از تاریخ سوری نقل کند که امیر کرور مرد عادل و ضابط و دارای اشعار خوبی بود گاه گاهی شعر

۱-جروم جمع جرم معرب گرم معنی گرم سیر است= اراضی جنوب افغانستان . 

۲-غرج معرب غرو غرجستان معرب غرستان است در شمال غربی غور.

۳- هریوالرود همین هریرود کنونیست ازین معر بات اثر زبان تازی بر گویندۀ حماسه پدید می آید.

می گفت و در سال ۱۵۴ هجری در جنگهای پوشنج۱ در گذشت و بعد از و پسرش امیر ناصر مملکت را ضبظ کرد و خداوند اراضی غور و سرورو بست و زمینداور گردید» ۲

از روی این سند تاریخی دو نفر امیر کرور و پسرش امیر ناصر را می شناسم که در ماخذ دیگر ذکری ازیشان نیست و موخرا الذکر در حدود ۱۶۰ ه بر غور و اطراف بست و زمینداور حکم رانده است و حماسۀ پدرش امیر کرور شعر یست په پشتوی قدیم که حاکی  از مقام گوینده و جهانگیری و دلاوری و حماست اوست و کلماتی دارد که اکنون در زبان پشتو متسعمل نیست ۳

منهاج سراج جوزجانی بعد از امیر پولاد (حدود ۱۳۰ ه) تا عهد هارون الرشید حدود ۱۷۰ ه= ۷۸۶ م ذکری از فرماندهان این دودمان ندارد , و این خلای چهل سالانه را اروایت تاریخ سوری پر میکند. 

اما منهاج سراج امیر دیگر این خاندان را بنجی بن نهاران شنسبی یکی از کبارملوک غور می نویسد که با یکنفر امیر معاصر غوری شیش بن بهرام پدر بار هارون الرشید رفت و امیر بنجی بقلب قسیم امیر المومنین بامارت غور و امیر شیش به پهلوانی لشکر شناخته شد و سلاطین ما بعد غور از نسل این امیر بنجی اند که سلسلۀ نسبش بهمان صحاک میرسد وی بقول منهاج سراج امیر خوبروی گزیده اخلاق و بهمه اوصاف ستوده موصوف بود و از حضرت هارون الرشید عهد ولوا اورد, چنانچه سلاطین غور بهمان لقب قسسم امیر المومنین تارخروج مغل در غور و هند بودند, و دودمان سپه سالاران معروف سلطنت غوریان از نژاد همان شیش بن بهرام اند.

۱-پوشنج: معرب پوشنگ و عبارت از غوریان کنونی غرب هراتست.

۲-پته خزانه ۳۰ ببعد طبع کابل ۱۳۲۳ ش.

۳- شرح و تحلیل ادبی و انتقادی ان دیده شود د رتاریخ ادبیات پشتو تالیف نویسند ۲/۸۱ طبع کابل ۱۳۴۲ ش 


                                    




درعصر صفاریان امارت غور در مندیش به امیر سوری بن محمد که ملک بزرگ بود رسید و در حدود (۲۵۳ ه ۹۶۷ م) طوریکه در احوال صفاریان به تفصیل خواهد آمد یعقوب لیث صفاری بلاد نیمروز را تار خج مسخر کرد درینوقت طوایف غوریان در والشتان ۱ علیا و سفلی هنوز مسلحان نشده بودند و بسرحدهای کوهساران تحصن جستند و سلامت ماندند۲ چون فرماندهی غرو بعد ازین در همین سلاله دوام کرد و بعد از اضعف دولت غزنوی  سلاطین بزرگ  ازیشان برامده اند, ذکر هر یکی در فصل مربوط  به غزنویان و غوریان خواهد و انانیکه در اوایل ظهور اسلام گذشته اند قرار آتی اند:

۱)ماهوی سوری معاصر حضرت علی حدود ۳۱-۳۶ ه

۲-شنسب بن خزنک از اخلاف سور برادر ضحاک افسانوی حدود(۳۶ ه)

۳-امیر پولاد از احفاد شنسب حدود ۱۳۰ ه

۴- جهان پهلوان امیر کرور و لدامیر پولاد ۱۳۹ تا ۱۵۴ ه

۵- امیر ناصرین بن امیر کرور حدود ۱۶۰ ه

۶- امیر بنجی بن نهاران قسیم امیر المومنین حدود ۱۷۰ ه

۷- امیر سوری بن محمد حدود ۲۵۳ ه

(بجدول اخر این فصل رجوع کنید)

۱-سرزمینی است در حدود پنجاه میلی شمال غرب قندهار در جنوب غور که اکنون هم بهمین نام موجود است.

۲- طبقات ناصری ۱/۳۱۸